به مناسبت درگذشت تراب حقشناس

دریچه ای دیگر بسته شد!
تراب رفت و ما تنهاتر از پیش شدیم. تراب رفت و با خود فصلی از كتاب نانوشته ی تاریخ قرن بیستم ایران ناتمام بسته شد.
تراب رفت و دنیا كوچك تر شد چرا كه مردان و زنان ​بزرگ هستند كه چشم اندازی از جهانی فراختر را فراسوی منظر جوان ترها می گشایند و راه نشانشان می دهند.


با رفتن تراب یكی دیگر از آنانی كه عدالت اجتماعی را راه نمای زندگی خود كرده بودند ما را ترك كرد و امید رسیدن به دنیایی بهتر و عادلانه تر را در دل هامان دورتر.
تراب اگرچه سالها در بستر بیماری بود اما از همان تخت بیمارستان نیز مسایل را دنبال می كرد. اگرچه حس دست ها و پاهایش را از دست داده بود اما هنوز دلش در آتش عشق مردمی می سوخت كه از آنها دور افتاده بود. تراب فرزند خلف این مردم بود. چرا كه تا آخرین نفس و علیرغم دوری و سختی های غربت دل از آنان نكنده بود. او هم چنان كه در زندگی اش نیز نشان داده بود نه فقط دل برای مردم تحت ستم ایران می سوزاند بلكه از مشاهده ی هرگونه ظلم و نابرابری در هر كجای دنیا زجر می كشید. در این میان البته مبارزه ی مردم فلسطین و ظلمی كه سالها و سالهاست بر این ملت می رود نیز برای او جایگاه ویژه ای داشت.
تراب عاشقی بود كه نامهربانی و دوری از معشوق او را دلزده و دلسرد نكرد. ساعتها و ساعتها با نفسی كه به سختی بیرون می آمد خاطراتش را با یاری دوستان بر صفحه حك می كرد و خسته از رنج این بیماری كه همواره امید داشت به او فرصت کافی بدهد تا خاطراتش را به پایان برد سر بر بالش می گذاشت تا زیر ماسكی كه به كمك آن نفس می كشید کمی استراحت كند.
تراب هرگز ملاقات كنندگانش را با شكایت از بیماری خسته و رنجیده نكرد بلكه همیشه چون شمعی سوزناك در میان آنان شعله كشید و از روشنایی كلامش دل ملاقات كنندگان و دوستانی كه گاهاً از راههای دور برای دیدن این عزیز آمده بودند را گرم و روشن می ساخت.
تراب بعد از سالها زندگی مخفی و نیمه مخفی در بستر بیماری رابطه ای از جنس دیگر با اطرافیان خود برقرار کرد و دوستان بسیاری از اندیشه ی والا و هوش سرشار این عزیز بهره مند شدند.
تراب دریچه ای روشن و پرامید بود به سوی دنیایی آرمانی و عاری از بیعدالتی.
یادش گرامی باد و خاطرش همواره در یادهای ما زنده!