Ukraine.jpgپس از نبرد چشم‌اندازی در کار نخواهد بود

(در بارﮤ حمله ارتش روسیه به اوکراین)

۲ مارس ۲۰۲۲

 

خطاب به کسانی که بیانیه برای زندگی را امضا کرده‌اند:

خطاب به کسانی که به ششمین بیانیه [از جنگل لاکندونا] در سطح ملی و بین‌المللی پیوسته‌اند:

رفقا، خواهران و برادران:

سخنان و افکارمان را راجع به آنچه هم‌اکنون در جغرافیایی که اروپا می‌نامند در حال وقوع است، برایتان می‌گوییم:

نخست- یک قدرت مهاجم وجود دارد: ارتش روسیه. منافع سرمایه بزرگ نیز در میان است، از هر دو جانب. اما آن‌ها که اکنون به‌علت هذیان‌های این وری‌ها و حساب و کتاب‌های اقتصادی فریب‌کارانۀ آن‌وری‌ها رنج می‌کشند، خلق‌های روسیه و اوکراین هستند (و شاید به زودی خلق‌های جغرافیاهای دور و نزدیک دیگر نیز). ما به عنوان زاپاتیست نه از این حکومت حمایت می‌کنیم و نه از آن یکی، بلکه حامی کسانی هستیم که علیه نظام و برای زندگی مبارزه می‌کنند.

در هنگام حملۀ چند ملیتی به عراق (حدود ۱۹ سال پیش)، به سرکردگی ارتش آمریکا، در تمام جهان کسانی علیه جنگ بسیج شدند. هیچ انسان عاقلی فکر نمی‌کرد که مخالفت با تهاجم، به معنای پشتیبانی از صدام حسین باشد. حالا هم موقعیت مشابه است، گرچه یکسان نیست. نه زلنسکی و نه پوتین. نه به جنگ!

دوم- دولت‌های مختلف، بر اساس حساب و کتاب‌های اقتصادی، از یک باند یا باند دیگر جانبداری کرده‌اند. هیچ‌گونه ارزیابی انسانی‌ای در کار نیست. برای این دولت‌ها و «نظریه‌پردازان‌شان» دخالت‌ها-حملات-ویرانی‌سازی‌های خوب یا بد وجود دارد. خوب‌هایش آن‌هایی هستند که هم‌خط‌های‌ آن‌ها انجام می‌دهند و بد‌هایشان، آن‌هایی که مخالفین‌شان به انجام می‌رسانند. تشویق استدلال‌های جنایت‌کارانۀ پوتین برای توجیه حملۀ نظامی به اوکراین، زمانی به ناله بدل خواهد شد که با همان کلمات، حملاتی به خلق‌های دیگر توجیه شود که روند‌هایشان برای کلان‌سرمایه خوشایند نباشد.

به جغرافیاهای دیگر حمله خواهند کرد تا آن‌ها را از «ستم نئونازی‌ها» نجات دهند و یا برای از‌بین‌بردن «دولت‌های-موادمخدرِ» همسایه. آن‌گاه همین کلمات پوتین را تکرار خواهند کرد: «می‌خواهیم نازی‌زدایی» کنیم (یا معادل آن) و در «استدلال» در باره «خطراتی که متوجه خلق‌های‌شان است» روده‌درازی خواهند کرد؛ و آنگاه به قول رفقای روس‌مان: «بمب‌های روسی، موشک‌ها و گلوله‌ها به طرف مردم اوکراین پرواز می‌کنند و از آن‌ها راجع به عقاید سیاسی و زبانی که صحبت می‌کنند، چیزی نمی‌پرسند‌». اما «ملیت» طرفین‌ درگیر متفاوت خواهد بود.

سوم: کلان‌سرمایه‌ها و دولت‌های‌ «غربی»‌شان نشستند و نگاه کردند که چگونه وضعیت وخیم‌تر می‌شود و حتی در آتش آن دمیدند. بعد حمله که شروع شد، منتظر شدند ببینند آیا اوکراین مقاومت می‌کند یا نه و حساب‌وکتاب کردند که از نتایجِ مختلفِ ممکن چه سودی عایدشان می‌شود. حالا که اوکراین مقاومت می‌کند، پس شروع می‌کنند به فرستادن قبض‌های «کمک» که بازپرداخت آن‌ها را بعدها مطالبه خواهند کرد. پوتین تنها کسی نیست که از مقاومت اوکراین غافلگیر شده است.

برندگان این جنگ شرکت‌های عظیم اسلحه‌سازی و کلان‌سرمایه‌هایی هستند که موقعیت را برای فتح، ویران‌سازی/بازسازی سرزمین‌ها مناسب دیده‌اند. یعنی برای ایجاد بازارهای اجناس و مصرف‌کنندگان و افراد جدید.

چهارم: به جای مراجعه کردن به آن‌چه رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعیِ باند‌های مربوطه نشر می‌دهند - و هر دوی‌شان آن را به عنوان «اخبار» معرفی می‌کنند - یا «تحلیل‌های» بسیار سود‌آور برای متخصصین ژئوپلیتیک و آن‌ها که در تمنای پیمان ورشو و ناتو آه می‌کشند، تصمیم گرفتیم در اوکراین و روسیه  دنبال کسانی بگردیم که مثل خود ما مشغول مبارزه برای زندگی هستند و از آن‌ها سؤال کنیم.

پس از تلاش‌های متوالی، کمیسیون ششم زاپاتیستی موفق شد با اقوام‌مان که در جغرافیاهایی که روسیه و اوکراین می‌نامند در حال استقامت و شورش هستند، تماس بگیرد.

پنجم: خلاصه این‌که این قوم‌وخویش‌های ما که پرچم @ «رهایی‌بخش» را نیز به اهتزاز در‌آورده‌اند، استوار ایستاده‌اند: همان‌هایی که دارند در دونباس، در اوکراین مقاومت می‌کنند؛ و همان‌هایی که شورشگرانه در خیابان‌های روسیه راه می‌روند و در مزارع‌اش کار می‌کنند. در روسیه افرادی به جرم مخالفت با جنگ دستگیر شده و مورد ضرب و شتم قرار گرفته‌اند. در اوکراین هم افرادی توسط ارتش روسیه به قتل رسیده‌اند.

فقط یک نهی بزرگ به جنگ، آن‌ها را با هم و با ما متحد می‌کند؛ و همچنین سرباززدن از «هم‌خط‌شدن» با دولت‌هایی که خلق‌های خودشان را سرکوب می‌کنند.

در وسط گیجی و قیل‌وقال در هر دو طرف، اعتقادات‌شان آنان را مستحکم نگه می‌دارد: مبارزه‌شان برای رهایی، مخالفت‌شان با مرزها، دولت‌های ملی‌شان و سرکوبی که زیر پرچم‌‌های مختلف بر ایشان اعمال می‌گردد.

وظیفۀ ما این‌ست که در حد امکانات‌مان به آنان کمک کنیم. کلامی، عکسی، نوایی، رقصی، مشتی که بلند می‌شود، و آغوش بازی هم - حتی از این جغرافیای دور- می‌تواند کمکی باشند که به آنان دلگرمی ببخشد.

مقاومت ایستادگی‌ست و فائق آمدن. به این قوم‌وخویش‌ها در مقاومت‌شان یاری برسانیم، یعنی در مبارزه‌شان برای زندگی. این را هم به آنان بدهکاریم و هم به خودمان.

ششم: بنابر آن‌چه ذکر شد، پیوستگان به ششمین بیانیه در سطح کشوری و بین‌المللی‌ را که تا به حال چنین نکرده‌اند فرامی‌خوانیم تا با توجه به تقویم‌شان، جغرافیای‌شان و با شیوﮤ خودشان علیه جنگ موضع بگیرند و به اوکراینی‌ها و روس‌هایی که در جغرافیای خودشان برای جهانی آزاد مبارزه می‌کنند یاری برسانند.

به همین ترتیب آن‌ها را فرا‌می‌خوانیم تا به مقاومت در اوکراین، از طریق شماره حسابی که آنان به موقع خود در اختیارمان قرار خواهند داد، کمک اقتصادی کنند.

کمیسیون ششمین [بیانیه از جنگل لاکندونا] ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی، به نوبه خود با ارسال کمی کمک به کسانی که در روسیه و اوکراین علیه جنگ مبارزه می‌کنند، وظیفۀ خودش را انجام می‌دهد. در ضمن تماس با قوم‌و‌خویش‌های‌مان در SLUMIL K´AJXEMK´OP [سرزمین نافرمان - نامی‌ست که زاپاتیست‌ها روی اروپا گذاشته‌اند] برای تشکیل یک صندوق اقتصادی جمعی به‌منظور کمک به کسانی که در اوکراین مبارزه می‌کنند هم شروع شده است.

بدون ریا، فریاد می‌زنیم و دیگران را فرامی‌خوانیم تا فریاد برآورند: ارتش روس باید از اوکراین بیرون برود!

جلوی جنگ را باید همین‌الان گرفت. اگر ادامه پیدا کند، و این‌طور که بویش می‌آید، اوج بگیرد، احتمالا هیچ‌کس نخواهد ماند تا چشم‌انداز بعد از نبرد را توصیف کند.

از کوهستان‌های جنوب شرقی مکزیک

 معاون فرمانده شورشی مویسس             معاون گاله‌آنو

کمیسیون ششمین [بیانیه از جنگل لاکندونا] ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی

مارس ۲۰۲۲

سفر برای زندگی

نوعی از جمع‌بندی از نوعی از سفر

دون کیشوت گفت:

وارهاندیم از سیاهچال‌های کهن در زمین پیش از تاریخ

                                     ذاتِ نو شوندۀ خود را؛

چاله‌های سیاهِ راهِ فضا در فرازمان نیز ما را

                                         دیری

                                           اسیرِ خود نتوانند داشت.

پا که از خاک کنده شد،

بر سرِ هرچه‌های آنسوی افلاک نیز

می‌توانش گذاشت.

(اسماعیل خویی: فلسفه‌ی دون کیشوت)

نخست باید اذعان داشته باشیم که برای ما، به‌عنوان یک جمع تبعیدی ایرانی بسیار دشوار است "یک گزارش" در مورد واقعه‌ی سفر یک هیئت زاپاتیستی به گوشه و کنار اروپا، از قبرس تا سرزمین بومیان سامی در شمال این قاره بنویسیم. چنین امری نیازمند چندجانبه‌نگری و شناخت از جمع‌ها، گروه‌ها و سازمان‌هایی‌ست که زاپاتیست‌ها را دعوت کرده بودند و با آنان به تبادل نظر پرداختند؛ و مهم حضور در جلسات و نشست‌های آنان بود. می‌توان گفت که زاپاتیست‌ها با این سفر موفق شده‌اند گروه‌های مختلف عقیدتی را، از کمونیست‌ تا آنارشیست، از مبارزان حفظ محیط زیست تا فعالین حقوق بومیان، از سندیکاهای کارگری تا مهاجران غیرقانونی و از مسکن‌باخته‌های شهرنشین تا کشاورزانی که اراضی‌شان را به زور از آن‌ها ربوده‌اند، گرد هم جمع کنند تا چنین سفر تاریخی‌ای امکان‌پذیر گردد.

از سوی دیگر علاقه‌ی زاپاتیست‌ها و توجه استثنایی آنان به فعالین و جنبش‌های اروپایی معرکه بود! یکی از مبارزان با سابقه در آلمان می‌گفت: "تا کنون هیچ جنبش انقلابی‌ای چنین علاقه‌ای به شناخت از فعالیت‌ گروه‌های چپ در اروپا از خود نشان نداده بود". چه عاملی باعث می‌شود که زاپاتیست‌ها دست به چنین عملی بزنند و با به خطر انداختن خود، در شرایط بسیار دشوار نظامی در چیاپاس، با وجود اوضاع نابه‌سامان بیماری کرونا و با تحمل سختی‌های آن، این گونه اقدام کنند؟

از اول ژانویه ۱۹۹۴، ما بارها شاهد بوده‌ایم که زاپاتیست‌ها با ابتکاراتشان روی بسیاری از مبارزات تأثیر گذاشتند. سال‌ها پیش در پیشباز کتاب "آتش و کلام" نوشتیم:

"زاپاتیست‌ها تجربه جالبی در سکوت کردن دارند. اینکه چه بگویند، کی بگویند، چه نگویند و کی سکوت کنند و درعین‌حال کار خود را آرام و هشیار ادامه دهند. آنان که بارها ثابت کرده‌اند تا چه اندازه ارزش کلام را می‌دانند،  بارها نشان داده‌اند که ارزش سکوت را نیز به همان اندازه می‌شناسند. زاپاتیست‌ها بارها، گاه به مدت طولانی در سکوت گام برداشتند تا هربار که زبان می‌گشایند با ابتکاری جدید پا به عرصه کلام بگذارند. اگر یک بار پس از سکوت، راهپیمایی با شکوه "رنگ خاک" را سازمان دادند، باری دیگر با "نخستین فستیوال خشم شایسته" سخن گفتند و برای دیگران فضایی شکافتند. اینک زاپاتیست‌ها بیش از یک سال است که در سکوت بسر می‌برند (از ژانویه ۲۰۰۹). در سکوت، معلم آموزش می‌دهند، پزشکیار تربیت می‌کنند، میدان‌های کشت داروهای گیاهی را در روستاهای مختلف سازمان می‌دهند، میلیشیا آموزش می‌دهند، مراکز بهداشتی و مدرسه می‌سازند، و با پیوستن بی‌های‌و‌هوی روستاهای جدید، خون تازه به رگ‌های‌شان جاری می‌شود. آنان در سکوت بسر می‌برند تا در درون خویش بنگرند و جهان را ببینند". (در پیشباز کتاب "آتش و کلام": "حيثيت انسانى ستمديدگان جهان و خروش آن در كوه‌هاى چياپاس"، تراب حق‌شناس، از طرف جمع اندیشه و پیکار).

این بار نیز زاپاتیست‌ها با وجود حملات گسترده نیروهای شبه نظامی وابسته به دولت، با وجود بیماری کرونا و محدودیت‌های ناشی از آن در سراسر جهان، باز با یک ابتکار جدید به عرصه فعالیت بیرونی پای نهادند و آتشی شدند تا بخشی از جنبش چپ اروپا حول آن با یکدیگر به گفت‌وگو بنشیند.

در روز اول ژانویه ۲۰۲۱ ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی، اطلاعیه‌ی مشترکی را همراه با صدها گروه و تشکل دیگر (از جمله تشکل ما، اندیشه و پیکار) انتشار داد مبنی بر این که قصد دارد برای گفت‌و‌شنود و انتقال تجربه  با جنبش‌های اجتماعی دیگر به کنار و گوشه‌ی جهان سفر کند. [ن.ک. به: "قسمت اول: یک بیانیه... برای زندگی"

http://peykar.org/index.php/rubriques/le-mouvement-zapatiste/1333-2021-01-10-18-13-56

در این اطلاعیه سفر یک هیئت زاپاتیست را به همراهی نمایندگانی از "کنگرۀ ملی بومیان - شورای بومی دولت" CNI-CIG  و "جبهه خلقی در دفاع از آب و زندگی در [ایالات] مورلوس، پوئبلا و تلاکسکالا" در ماه‌های ژوئیه، تا سپتامبر ۲۰۲۱ نوید می‌داد.

از همان نخستین روزهای سال ۲۰۲۱ گروه‌های مختلف هوادار جنبش زاپاتیستی در اروپا جلسات بسیاری را برگزار کردند تا در مورد چند‌و‌چون سازماندهی این سفر با هم به توافق برسند. طبیعی‌ست که در میان همان جمع نیز افرادی بودند که به علت وجود بیماری کرونا و اوضاع بهداشتی موجود با این سفر مخالفت داشته باشند، با این حال اجماع عمومی بر این بود که با همکاری نیروهای مختلف از چپ و از پایین می‌توان چنین سفری را سازمان داد.

از این لحظه به بعد، هر منطقه‌ای در کنار برگزاری جلسات محلی و کشوری و بعد در سطح اروپا، دیگران را از پیشرفت کار آگاه می‌کرد. همزمان با تشکیل گروه‌های و کمیسیون‌های کاری مختلف هماهنگی اموری که به همه کشورها مربوط می‌شود، مانند کمیسیون مالی برای تهیه مخارج سفر، کشتی، تعیین بندری مناسب برای آنکه نخستین هیئت زاپاتیست از آنجا وارد اروپا شود، کمیسیون پزشکی، کمیسیون حقوقی و...، کار گسترده‌ای آغاز شد.

در ابتدا زاپاتیست‌ها از یک هیئت ۱۲۰ نفره سخن می‌گفتند که ۱۰۰ نفر آن را زنان تشکیل می‌دادند. امری که با آغاز کارهای اداری مربوط به تهیه پاسپورت و مدارک دیگر مورد لزوم سفر با مشکلات زیادی دست به گریبان شد.

در روز ۱۰ آوریل ۲۰۲۱ ارتش زاپاتیستی خبر داد:

"امروز ۱۰ آوریل ۲۰۲۱ در محل "بذرگاه فرمانده رامونا" ”Semillero Comandanta Ramona“ رفقایی که اولین گروه از نمایندگان ما را در سفر برای زندگی، فصلِ اروپا تشکیل می‌دهند، جمع شده‌اند. این‌ها هیئت دریایی ما هستند".

"در راه اروپا…"

"این نخستین گروه، ۱۵ روز در "بذرگاه" در قرنطینه خواهد ماند، جدای [از بقیه مردم]، تا تضمین بدهد که آلوده به ویروس معروف به کوید۱۹ نیست و تا خودشان را برای زمانی که سفرشان در دریا طول خواهد کشید آماده کنند. طی این دو هفته در ماکت کُپی کشتی، که به همین منظور آن را در "بذرگاه" ساخته‌ایم، سر خواهند کرد".

"در روز ۲۶ آوریل ۲۰۲۱ از آنجا راهی بندری در جمهوری مکزیک خواهند شد. حداکثر ۳۰ آوریل به آنجا خواهند رسید و سوار کشتی‌ای خواهند شد که آن را "کوه" نامگذاری کرده‌ایم. طی دو یا سه شبانه، در عرشه‌ی کشتی خواهند ماند و روز ۳ ماه مه ۲۰۲۱، در روز سنتاکروز، چان سنتاکروز [صلیب ماه مه] کشتی "کوه" به سوی سواحل اروپا بادبان بر خواهد افراشت. سفری که احتمالا ۶ تا ۸ هفته طول خواهد کشید. پیش‌بینی می‌شود که در نیمه‌ی دوم ماه ژوئن ۲۰۲۱ به سواحل اروپا خواهند رسید".

"از همین ۱۵ آوریل ۲۰۲۱، از ۱۲ "حلزون" [caracol] زاپاتیستی، رفقای پایه‌های کمک‌رسانی ما برای بدرقه‌ی هيئت زاپاتیستی فعالیت‌هایی خواهند داشت. این هیئت از طریق دریا و آسمان به جغرافیایی سفر خواهد کرد که آن را اروپا می‌نامند".

"در این بخش که ما آن را "سفر برای زندگی، فصل اروپا" نامیدیم، نمایندگان زاپاتیست با کسانی ملاقات خواهند کرد که از ما برای گفت‌و‌گو در باره‌ی تاریخ مشترک‌مان، دردها، خشم‌ها، دستاوردها و شکست‌ها‌مان دعوت کرده‌اند".

"تا به امروز از جغرافیاهای زیر دعوت شده‌ایم و این دعوت را پذیرفته‌ایم:

آلمان، اتریش، بلژیک، بلغارستان، کاتالونیا، قبرس، کروآسی، دانمارک، کشور اسپانیا، فنلاند، فرانسه، یونان، هلند، مجارستان، ایتالیا، لوکزامبورگ، نروژ، سرزمین باسک، لهستان، پرتقال، پادشاهی متحده [انگلستان]، رومانی، روسیه، صربستان، سوئد، سوئیس، ترکیه و اوکراِِیین" .(ن.ک. به:

http://peykar.org/index.php/rubriques/le-mouvement-zapatiste/1362-2021-04-27-17-55-54

در آوریل سال ۲۰۲۱ ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی در اطلاعیه دیگری تحت عنوان "گردان ۴۲۱ (هیئت دریایی زاپاتیستی)" می‌نویسد:

"هفت نفر، هفت زاپاتیست که فراکسیون دریاییِ هیئتی که از اروپا دیدار خواهد کرد را تشکیل می‌دهند. چهار زن، دو مرد و یک دگرجنسیتی. ۱،۲،۴. در حال حاضر گردان ۴۲۱ دیگر مستقر شده است در مکانی که آن را "مرکز تعلیم دریایی-زمینی زاپاتیستی" می‌نامند در بذرگاه فرمانده رامونا Semillero Comandanta Ramona در منطقه سوتس چوخ Tzotz Choj.".

"... پس چرا فقط ۷ نفر؟ خُب، می‌توانم برایتان از ۷ جهت‌اصلی حرف بزنم (جلو، عقب، یک طرف، آن طرف دیگر، مرکز، بالا و پایین)، از ۷ خدای نخستین، همان‌ها که جهان را زائیدند و غیره. اما حقیقت این است که، جدای سمبل‌ها و تمثیل‌ها، این تعداد به خاطر آن است که اکثراً هنوز نتوانستند پاسپورت بگیرند و هنوز دارند زور می‌زنند تا بگیرند. بعداً در این باره تعریف می‌کنم".

ن.ک. به: http://peykar.org/index.php/rubriques/le-mouvement-zapatiste/1358-2021-04-27-17-55-53

از آن به بعد بسیج کسانی که در اروپا فعالیت می‌کنند با یک سری پیغام، به‌خصوص با عکس و فیلم از چیاپاس حمایت شد. [برای مثال ن.ک. به:  "و در همان حال در جنگل لاکندونا…"

 http://enlacezapatista.ezln.org.mx/2021/04/24/y-mientras-tanto-en-la-selva-lacandona

"مسیر ایشچل"

 http://enlacezapatista.ezln.org.mx/2021/04/26/la-ruta-de-ixchel

"دیروز: تئوری و عمل"

http://enlacezapatista.ezln.org.mx/2021/04/30/ayer-la-teoria-y-la-practica].

این تشویق‌ها بی‌پاسخ نماند و هر روز به جمع کسانی که از زاپاتیست‌ها دعوت به عمل می‌آوردند افزوده شد.

بالاخره در روز ۲۲ ژوئن ۲۰۲۱  کشتی بادبانی زاپاتیست‌ها، یا آن‌گونه که خودشان آن را نام‌گذازی کرده‌بودند "کوه" در بندر ویگو در غرب اسپانیا کناره گرفت و هفت نفر عضو "گردان ۴۲۱" با یک قایق به ساحلی رسیدند که جمعیت چند صد نفره‌ای در انتظار آنان بود. در میان یک گروه بزرگ از نوازندگان نی‌انبان (نی‌همبون) با لباس‌های محلی گالیسی مراسم خوش‌آمدگویی به اروپا برگزار شد.

ن.ک. به: زاپاتیست‌ها به بندر ویگو رسیدند

http://peykar.org/index.php/rubriques/le-mouvement-zapatiste/1379-2022-01-26-22-06-16

قرار بر این بود که یک هفته بعد از ورود "گردان ۴۲۱" هیئت بزرگ زاپاتیستی با هواپیما وارد اروپا بشود و در پاریس طی مراسم بزرگی نیروها و فعالین چپ اروپایی به پیشواز آنان بروند. آن‌چه به‌نظر ساده می‌رسید، در عمل و در شرایطی که کرونا تمام اخبار را تحت‌الشعاع خود قرار داده بود، تبدیل به امری ناممکن شد: ابتدا مشکل دریافت پاسپورت برای زاپاتیست‌ها مدتی جلوی سفر را گرفت. دولت مکزیک مدعی این شده بود که زاپاتیست‌ها ابتدا باید ثابت کنند که مکزیکی هستند تا بعد مدارک سفرشان را بدهد، سپس به‌عنوان مدرک از آنان قبض آب و برق خواستند. در حالی که اکثریت روستاهای مکزیک از نبود آب لوله‌کشی و برق رنج می‌برند، ظاهرا برای کارمندان دولت مکزیک، نداشتن رسید پرداخت پول آب و برق به معنی آن بود که آنان ساکن مکزیک نیستند. فشار افکار عمومی باعث عقب‌نشینی دولت شد و به‌تدریج اعضای هیئت زاپاتیستی پاسپورت‌های خود را دریافت کردند. بعد موضوع ورود به اروپا مطرح شد: از کدام فرودگاه امکان ورود به اروپا برای حدود ۱۸۰ زاپاتیست امکان‌پذیر است؟ در حالی که تمام کشورهای اروپایی به قوانین "اروپا" استناد می‌کردند، هر کدام قوائد متفاوتی را برای ورود به کشور وضع کرده بودند: آلمان: دو بار واکسن و سپری شدن ۱۴ روز از واکسن دوم؛ فرانسه دوبار واکسن و سپری شدن ۸ روز از واکسن دوم؛ سوئیس: دوبار واکسن و از روز بعد از واکسن دوم می‌توان وارد کشور شد و دست آخر اتریش: فقط با یک تست!

از آن‌جا که ورود زاپاتیست‌ها با تأخیر مواجه شد، در روز ۱۳ اوت ۲۰۲۱، یعنی دقیقا پانصد سال پس از اشغال مکزیک، اعضای گردان ۴۲۱ همراه با بیش از ۱۵۰۰ نفر در یک تظاهرات شرکت کردند تا در یک سخنرانی آتشین اعلام کنند که هنوز مقاومت می‌کنند.

ن.ک. به: http://peykar.org/index.php/28-mouvements-sociaux-et-populaires/1397-13-2021

همانطور که گفتیم، تنها راه ورود به اروپا برای هیئت زاپاتیستی که اکثریت آن واکسن نزده بود، فرودگاه وین بود. در این صورت این افراد باید رسما دارای یک دعوتنامه و سندی می‌بودند که ثابت کند از پس مخارج خود در اروپا بر می‌آیند. هوادارن جنبش زاپاتیستی در اتریش دست به کار شدند تا برای هیئت زاپاتیستی و همراهانشان جای خواب تهیه کنند و هم تمام ملزومات اداری را آماده سازند.

بزرگ بودن هیئت زاپاتیستی باعث مشکلات عدیده‌ای در سازماندهی این سفر شده بود ولی در‌عین‌حال تنها در چنین حالتی امکان آن وجود داشت که در عرض سه ماه در تمام گوشه و کنار اروپا با گروه‌های فعال و جنبش‌های اجتماعی دیدار و گفت‌وگو داشته باشند.

باری در روز ۱۴ سپتامبر ۲۰۲۱ بخش بزرگی از هیئت زاپاتیستی (۱۰۰ نفر) به فردگاه وین رسید. تا روز بعد از آن ۷۷ نفر دیگر به آنان بپیوندند. در روز ۲۲ سپتامبر نیز یک گروه ۱۴ نفره از نمایندگان "کنگره ملی بومیان" و "جبهه خلقی در دفاع از آب و زندگی در [ایالات] مورلوس، پوئبلا و تلاکسکالا" نیز به وین سفر کردند تا همزمان با سفر زاپاتیست‌ها در اروپا با گروه‌ها و جریانات اروپایی دیدار داشته باشند.

در فرودگاه با سرود "کارگران وین" به‌عنوان سمبل مبارزات کارگری در اتریش

 [https://www.youtube.com/watch?v=oopGFXItVyg] از زاپاتیست‌ها استقبال گرمی به‌عمل آمد. بعد آن‌هایی که واکسن زده بودند به محلی که برای اسکان‌شان در نظر گرفته شده بود، و آن عده که واکسن نزده بودند به محل قرنطینه منتقل شدند. از این لحظه دیگر فعالیت‌های "سفر برای زندگی" برای کسانی که در اروپا انتظار زاپاتیست‌ها را می‌کشیدند آغاز شد.

دو روز بعد از آن نخستین جلسات با سازمان‌دهندگان اتریشی و دیگر کشورهای اروپا آغاز شد. زاپاتیست‌ها با توجه به عقب‌افتادن وقت سفر، اروپا را به سه منطقه تقسیم کرده بودند و هیئت زاپاتیستی که متشکل از ۲۸ گروه و یک گروه هماهنگ کننده می‌شد، قرار بود در هر یک از این مناطق حدود یک ماه سفر کند.

طی جلسات مختلف تعیین شد که کدام یک از این ۲۸ گروه، عازم چه کشوری بشود. قرار شد کشورهای منطقه یک، یعنی اتریش، کشورهای بالکان، آلمان و کشورهای شمال اروپا، از دو روز بعد از آن کارشان را آغاز کنند.

در روز چهارشنبه ۲۲ سپتامبر حدود  ساعت ۱۸ اتوبوس هیئت زاپاتیستی به شهر فرانکفورت رسید و با یک راه‌پیمایی کوتاه وارد "اکسس" شد (یک مرکز فعالیت اجتماعی جوانان در شهر فرانکفورت) و با رعایت تمام امور برای پیشگیری از سرایت بیماری کرونا مراسم پیشواز به آلمان برگزار گشت. از این روز نه تنها در آلمان، بلکه در دانمارک، سوئد، اترایش و کشورهای بالکان زاپاتیست‌ها در جلسات کوچک و بزرگ فعالیت خود را آغاز کردند.

پس از آنکه نمایندگان زاپاتیست در سراسر "منطقه یک" جلسات خود را با فعالین سیاسی و اجتماعی برپا کردند، بار دیگر تمام اعضای هیئت در شهر دیژون در فرانسه گرد هم آمدند تا فعالیت خود را در "منطقه‌ دو" که دربرگیرنده کشورهای بلژیک هلند، لوکزامبورگ، فرانسه، ایتالیا و قبرس بود سازماندهی کنند. به‌دلیل آنکه دولت یونان به هیچ شهروند مکزیک اجازه ورود نمی‌داد (به بهانه بیماری کرونا) و همچنین به‌علت آنکه ترکیه خارج از منطقه بازار مشترک اروپا قرار دارد و هر کس که از آنجا وارد اروپا می‌شد، می‌بایست ۱۴ روز را در قرنطینه بگذراند، زاپاتیست‌ها سفر خود به این دو کشور را ملغی کردند.

از روز ششم نوامبر بار دیگر اعضای هیئت از کشورهای گوناگون "منطقه دو" به شهر رم در ایتالیا آمدند تا بعد از یک جشن خداحافظی و بازی فوتبال بین تیم زاپاتیست‌ها و چند تیم محلی در روز ۸ نوامبر از آنجا عازم "منطقه سوم"، یعنی اسپانیا، پرتقال و جزایر اطراف بشوند.

در روز ۴ دسامبر دیگر تقریبا تمام اعضای این هیئت بزرگ در مادرید جمع شده بودند تا آخرین نشست‌های خود را با نمایندگان تشکل‌های اروپایی برگزار کرده و در روز ۶ دسامبر از مادرید به سوی مکزیک پرواز کنند.

اعضای هیئت زاپاتیستی، در سراسر اروپا از تجربه خود در "ملک اربابی"، از اجبار به "فعالیت زیرزمینی"، "قیام"، "ساختمان خود‌مختاری" و "مقاومت" حرف زدند. در مقابل تا آنجا که امکان داشت، به سخنان جمع‌ها، گروه‌ها، سندیکاها و سازمان‌ها گوش سپردند، یادداشت برداشتند، سؤال کردند و به سوالات دیگران پاسخ دادند. جالب این است که هیچ یک از اعضای هیئت، از کادرهای "حرفه‌ای" ارتش زاپاتیستی نبوده ‌است، بلکه آنان بومیان زاپاتیست هستند، یعنی همان‌ها که "سوژه‌ی" حرکت‌اند، کسانی که تاریخ را می‌سازند و نه آن‌ها که این تاریخ را نقد می‌کنند، دست‌آوردهای آن را جمع بندی می‌کنند و می‌توانند در مورد آن داد سخن برانند. هرگز تا به امروز در هیچ کجای جهان ما شاهد چنین شکلی از تبادل تجربه نبوده‌ایم. می‌توان مدعی بود که این هم یک تجربه‌ی نوین بود در کنار دیگر نوآوری‌های ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی.

از روز ورود "گردان ۴۲۱" در ۲۲ ژوئن ۲۰۲۱ تا بازگشت "هیئت هوایی" زاپاتیست به مکزیک در ۶ دسامبر همین سال، طی پنج ماه و دو هفته جمعاً دویست نفر از اعضای هیئت زاپاتیستی و همراهان‌شان در اروپا با هزاران نفر از فعالین تشکل‌های اروپایی دیدار و گفت‌و‌شنود داشتند.

هدف این سفر چه بود؟

در مورد چرایی سفر زاپاتیست‌ها به اروپا، خودشان در اطلاعیه‌ای تحت عنوان "سفر برای زندگی: به دنبال چه هستیم؟" می‌نویسند:

"به‌طور خلاصه، ما آمده‌ایم صحبت کنیم و مهم‌تر، می‌خواهیم به کسانی گوش‌ فرا‌‌ دهیم که در سطح مباحث هستند. برای‌مان هیچ اهمیتی ندارد که از چه رنگی یا نژادی، با چه جنسیتی، یا مذهبی هستند، قد و قواره‌شان چطور است، و چه پیشینه مبارزاتی یا لغزش عقیدتی داشته‌‌اند. مهم این است که در چهره‌پردازی کلامی دستگاه قاتل با یکدیگر تطابق داشته باشیم".

"پس اگر ما قصد نداریم که مسیر، روش یا سرنوشتی برای کسی تعیین کنیم، در این "سفر برای زندگی" پی چه میرویم؟ اگر به دنبال عضوگیری، رأی یا لایک نیستیم؟ اگر قصد داوری کردن، محکوم کردن یا عزل‌و‌نصب نداریم؟ اگر قصد ترویج مکتبی جدید با دستیازی به انواع تعصب نداریم؟ اگر به‌دنبال تاریخ‌سازی نیستیم و اگر به‌دنبال اشغال جایگاهی رفیع در معبد خدایان نم‌گرفتۀ طیف سیاسی نیستیم؟".

"حقیقتش، اگر آن‌چنان که شایسته زاپاتیست‌هاست با شما صادقانه صحبت کنیم باید اقرار کرد که قصد ما صرفاً در‌میان‌گذاشتن تحلیل و نتیجه‌گیری خود با دیگرانی نیست که در حال مبارزه و تفکر انتقادی‌اند؛ ما قصد داریم از این دیگران تشکر کنیم..."

"وهمچنین، و بیش از هرچیز، به دنبال همدست می‌گردیم... برای زندگی".

ژوئن ۲۰۲۱

   http://peykar.org/index.php/rubriques/le-mouvement-zapatiste/1380-2021-07-09-14-57-56

این سفر تأثیرات دیگری هم داشت:

۱- حملات شبه‌نظامیان به روستاهای زاپاتیست

از همان ابتدای قیام زاپاتیست‌ها در اول ژانویه ۱۹۹۴، هر گاه دولت مکزیک در سرکوب این جنبش دچار مشکل شد، مانند همتایان دیگر خود در آمریکای جنوبی (و چه بسا در سراسر جهان) دست به دامان راه‌کارهای گوناگون و از جمله نیروهای شبه نظامی شد. هر از گاهی ما شاهد حمله به یکی از مناطق زاپاتیستی، گاهی ترور اعضای زاپاتیست، گاهی آتش زدن و غارت محصولاتشان و گاهی هم قتل‌عام افرادی که الزاما عضو جنبش زاپاتیستی نیستند، ولی با دولت نیز همکاری نمی‌کنند بوده‌ایم.

در ماه‌های گذشته تعداد حملات مسلحانه شبه‌نظامیان به روستاهای زاپاتیست شدت بی‌سابقه‌ای یافته است. حملات مسلحانه قبل از هر چیز نشانگر این است که دولت مکزیک نتوانسته است با برخی صدقه‌ها که بین روستاییان غیر زاپاتیست پخش می‌کند، به لحاظ اخلاقی زاپاتیست‌ها را فاسد کند، رهبرانشان را بخرد، بین آنان انشعاب بیاندازد، کمرشان را خم کرده و آنان را وادار به تسلیم کند. این امر به خودی خود بسیار مثبت است ولی برای دولت مکزیک شکست به حساب می‌آید. هیئت حاکمه مکزیک نیازمند آن است که سهم خود را در عملکرد سرمایه‌داری بین‌المللی به‌عهده گرفته، اجرا کند. یعنی باید کلان‌پروژه‌های مورد نیاز را به اجرا بگذارد و برای پیشبرد آن نیازمند درهم‌شکستن هرگونه مقاومتی در جامعه است (از جمله این کلان‌پروژه‌ها «قطار مایا» همراه با پروژه‌های شهرسازی و زمین‌خواری است که مسیر آن از مناطق زاپاتیستی نیز عبور می‌کند). از سوی دیگر جنبش زاپاتیستی نه تنها به علت پیگیری اعضای آن، بلکه همچنین به‌علت پاسخ دادن به معضلات روزمره مردم در همبودهای منطقه‌اش، به بت‌واره‌ای بدل شده است که در سراسر جامعه مکزیک و خارج از آن از احترام و اتوریته خاصی برخوردار است. وجود چنین جنبشی پشتوانه‌ی بسیاری از حرکت‌های مردمی علیه کلان‌پروژه‌ها است. بنا بر این اگر دولت مکزیک نتوانسته است از تاکتیک به دست فراموشی سپردن آن، توطئه علیه آن، جذب روستاهای اطراف مناطق زاپاتیستی و به طور کلی یک جنگ فرسایشی، آن را از سر راه بردارد، اینک مجبور است با تحریک اعضای آن، یک جنگ علنی به راه بیاندازد تا بهانه‌ای برای انتقال هرچه بیشتر نیروی نظامی به چیاپاس و سرکوب گسترده زاپاتیست‌ها داشته و آنان را از میان بردارد.

سفر زاپاتیست‌ها به اروپا (و به قاره‌های دیگر) می‌تواند توجه افکار عمومی را باز به چیاپاس و زاپاتیست‌ها جلب کند و این امر می‌تواند باعث آن بشود که دولت مکزیک نتواند به سادگی سیاست‌هایش را به اجرا در آورد. به همین علت است که طی سه ماهی که حدود دویست بومی مکزیک در کشورهای مختلف اروپا در حال ملاقات و تبادل افکار با نیروهای اروپایی بوده‌اند، گروه‌های شبه نظامی وابسته به دولت مکزیک چند مرتبه به روستاهای زاپاتیست حمله کردند تا با ایجاد درگیری، نظرها را منحرف کنند.

پس، در جنگ روانی بین دولت و ارتش زاپاتیستی، نه تنها تا کنون دولت مکزیک هیچ پیشرفتی نداشته است، بلکه با سازماندهی چنین سفری، زاپاتیست‌ها برگ برنده را نیز به دستاورده‌اند.

۲- آموزش سیاسی رفقای جوان

افرادی که در همبودهای زاپاتیست برای شرکت در این سفر برگزیده شده بودند، با گذراندن یک دوره سه ماهه، خود را آماده کردند. اما در تمام مدت "سفر" نیز روند آموزش ادامه داشت: اعضای هیئت زاپاتیست از سخنان کسانی که با آنان تبادل نظر می‌کردند نُت برمی‌داشتند و همواره اظهار می‌کردند که پس از بازگشت به چیاپاس، وظیفه دارند به اهالی روستاهای‌شان و به بقیه رفقا از آنچه دیده‌اند گزارش بدهند. کسانی که در جلسات تبادل نظر با این هیئت شرکت داشتند شاهد بوده‌اند که آنان کوچکترین موضوعاتی که مطرح می‌شد، یادداشت می‌کردند، سوال می‌کردند و به‌علاوه بعد از جلسات نیز با رفقای خود در مورد آن حرف می‌زدند. گزافه‌گویی نیست اگر مدعی باشیم که هیچ مدرسه‌ای قادر نیست در چنین مدت کوتاهی، این همه در مورد جنبش‌های سیاسی و اجتماعی در اروپا آموزش بدهد. این سفر را می‌توان نه تنها برای خود زاپاتیست‌ها، بلکه برای افرادی که در اروپا در سازماندهی آن شرکت داشتند نیز به‌عنوان یک دوره آموزشی به حساب آورد. چه بسا روزی زاپاتیست‌ها از آن به‌عنوان گام بزرگی در آموزش سیاسی اعضای خود نام ببرند.

۳- اعتمادبه‌نفس

دستاورد مهم‌ دیگر این "سفر" اعتماد به نفسی است که در جوانان هیئت زاپاتیستی برانگیخته است. کسانی که برخی‌شان برای نخستین بار به یک شهر بزرگ سفر می‌کردند، در هنگام بازگشت به نحو چشمگیری متکی شده بودند. حتی اگر زاپاتیست‌ها قبل از سفر هرگز به این موضوع فکر نکرده باشند، می‌توان این امر را نیز جزو دستاوردهای این سفر به حساب آورد. در کنار آن شرکت وسیع زنان در این سفر نیز نشان دهنده اهمیتی‌ست که زاپاتیست‌ها برای فعالیت زنان قائلند. حضور آنان در این سفر، در گشودن هرچه بیشتر فضای فعالیت اجتماعی برای آنان موثر خواهد بود.

۴- تبلیغ

جذب سمپاتی نسبت به جنبش زاپاتیستی در میان جوانانی که از قیام زاپاتیست‌ها کلا بی‌اطلاع بوده‌اند البته می‌تواند یکی دیگر از دستاوردهای این سفر به حساب بیاید. عملا تعداد بیشماری از جوانان مبارز اروپایی که چه بسا برای اولین بار در زندگی‌شان با برخی ایده‌های این جنبش آشنا شده‌اند، اینک مجذوب آن شده‌اند. به‌خصوص رفقای جوانی که در مبارزه علیه فجایع زیست‌محیطی، معادن ذغال سنگ و کلان‌پروژه‌ها با اشغال و اقامت در جنگل‌ها فعالیت داشته‌اند، یا حرکت معروف به "جمعه‌ها برای آینده" بین خواسته‌های خود و ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی نزدیکی‌های زیادی یافته‌اند. اینکه آیا این نزدیکی‌ها در آینده منجر به همکاری و یا حمایت از زاپاتیست‌ها خواهد شد، سوالی‌ست که تنها با گذشت زمان می‌توان به آن پاسخ داد، اما آنچه در حال حاضر شاهد آن هستیم، سمپاتی این رفقا نسبت به جنبش زاپاتیستی‌ست که تا قبل از جریان این سفر و هماهنگی‌های مربوط به آن، چه بسا از وجود آن بی‌خبر بوده‌اند.

۵- تأثیرات احتمالی روی همبودهای زاپاتیستی و روستاهای غیر زاپاتیست منطقه

از سال‌ها پیش دولت مکزیک برای ایجاد شرایطی که در آن وضع اقتصادی روستاهای غیر‌زاپاتیست بهتر از روستاهای زاپاتیستی بشود، تسهیلاتی را برای روستاییان چیاپاس به منظور مهاجرت دادنشان به آمریکا فراهم می‌کرد. تا جایی که در دورترین شهرستان‌های چیاپاس نیز اتوبوس‌های مسافرتی، مشتریان‌شان را مستقیما تا تیخوانا (یعنی مرز شمال غربی مکزیک با آمریک) می‌برند. انسان‌های فقیری که برای به دستاوردن یک لقمه نان، دار و ندارشان را خرج راه کرده‌اند تا شاید آینده بهتری برای خود و خانواده‌شان بنا کنند، با عبور قاچاقی از مرز، با احتمال این که قربانی سوء استفاده‌ پلیس و باندهای قاچاق در بین راه بشوند، با خطر کشته شدن توسط مرزبانان آمریکایی و شکارچیان نژادپرستی که در آن سوی مرز، مهاجر شکار می‌کنند، پس از جان سالم بدر بردن از این جهنم، تازه وارد بازارسیاه کار می‌شوند تا با فروش ارزان نیروی کارشان مقداری پس‌انداز کرده و برای خانواده‌های خود ارسال کنند. دولت مکزیک امیدوار است بدون آنکه خودش مجبور باشد برای این روستاییان خرجی را متحمل بشود، از طریق این "کمک‌ها"، وضع زندگی این روستاییان را در برابر روستاهای زاپاتیست بهتر کند و با این عمل خود این شیوه را به عنوان راه حل مشکلات بومیان جا بزند.

نمایندگان زاپاتیست وقتی پس از بازگشت به مناطق‌شان، در مجامع عمومی از سفرشان گزارش بدهند، همزمان به همگان نشان خواهند داد که با «سفر برای زندگی» قادر بوده‌اند بدون دریوزگی و تمام خطراتی که مهاجران با آن مواجه‌اند، به سراسر اروپا بروند و سالم به روستاهایشان باز گردند و نشان بدهند که زندگی در همبودهای خودشان را به مهاجرت ترجیح می دهند. این درس بزرگی‌ست هم برای خودشان و هم برای غیرزاپاتیست‌ها.

۶- تأثیر احتمالی در اروپا

پیش از آنکه صحبتی از "سفر" زاپاتیست‌ها به اروپا در میان باشد، یک گروه نسبتا کوچک در برخی از کشورهای اروپایی در همبستگی با این جنبش فعالیت داشتند. این فعالیت بیشتر در ترجمه تراکت‌ها و کتب زاپاتیستی، جمع‌آوری کمک مالی برای پروژه‌های مشخص، فروش و پخش قهوه‌ای که کئوپراتیوهای زاپاتیستی تولید می‌کنند و... بود. برای مثال در آلمان شبکه‌ی یا باستا (دیگر بس است) از حوالی سال‌های ۱۹۹۵ این فعالیت را وظیفه خود قرار داده بود، اگرچه بعضی از فعالین این شبکه گاهی در فعالیت‌های روزمره در شهرهای خودشان هم دخالت‌گری داشته‌اند. با آگاهی از پیشنهاد زاپاتیست‌ها مبنی بر سفر به اروپا برای تبادل‌نظر، در برخی از کشورها، مثلا آلمان، طرح ایجاد شبکه‌های هماهنگی و بعدها ارگان هماهنگی در اشکال گوناگون مطرح شد و شکل گرفت. در برخی کشورهای اروپایی این گروه‌ها در شبکه "اروپای زاپاتیست" با هم در ارتباط نیز بودند. اما آغاز بحث در باره این سفر باعث شد جمع بسیار وسیع‌تری به این شبکه‌ها بپیوندد، البته بسیاری از افرادی که در خود توان چنین فعالیتی نمی‌دیدند، به تدریج کنار کشیدند.

اروپایی که مسخ کشتار ویروس کوید شده بود و نمی‌توانست هیچ فعالیت بیرونی‌ای را تصور کند، به ناگاه به جنب و جوش در آمد و با تقسیم کار در زمینه‌های گوناگون موفق شد حدود دویست نفر از بومیان مکزیک را پذیرا باشد. تغییرات ناگهانی در برنامه سفر که به علل گوناگون پیش می‌آمد گاهی توان افراد را تا به مرز از دست دادن کنترل پیش می‌بُرد. گاهی در لحظات دشوار ناگهان سر و کله رفیقی پیدا می‌شد که دست یاری دراز می‌کرد؛ گاهی کسانی که انتظار داشتی یاران همیشگی باشند، پایشان را کنار می‌کشیدند و پشتت را خالی می‌کردند؛ گاهی مطمئن نبودی که چه کسی به فکر تهیه آذوقه برای میهمانان است، ولی به شکل غیر‌منتظره‌ای دری باز میشد و چند نفر با ظروف غذا وارد می‌شدند؛ گاهی در سالن جلسه در انتظار بقیه می‌نشستی ولی کمتر کسی پیدایش می‌شد و گاهی هم تعداد شرکت کنندگان آن‌قدر زیاد می‌شد که کنترل جلسه سخت به نظر می‌رسید.

با این حال آشنا شدن از نزدیک و تجربه همکاری با کسانی که آنان را گاهی در حرکت‌ها و تظاهرات مختلف می‌دیدی اما هیچ ارتباط ارگانیکی با آنان نداشتی، دریچه‌های جدیدی به روی افراد می‌گشود. برای بسیاری از فعالین اروپایی نخستین بار بود که باید با حوصله به نظر دیگران گوش می‌سپردند و تجربه می‌کردند که می‌شود با هم گام برداشت بدون آنکه در همه موارد با یکدیگر هم‌نظر بود. اگرچه در تمام طول سازماندهی سفر هر از گاهی، گاهی کمتر و گاهی بیشتر، شاهد حس رقابت بین فعالین سیاسی و بین گروه‌های سیاسی برای آنکه در مقابل دوربین بیشتر از آن یکی به چشم بیایند نیز بوده‌ایم.

با این وجود ، بسیار پیش می‌آمد طی فعالیت‌ها مشاهده شود که افرادی با گرایشات گوناگون، بدون هیچ شک و شبه‌ای نیروهای‌شان را به هم پیوند می‌زدند تا کارها به نحو بهتری پیش برود.

مشاهدات ما:

در تمام مدت سازماندهی و هماهنگ کردن امور سفر، کمبود یک تشکل‌ سراسری قابل مشاهده بود. با آنکه چه در سطح کشوری و چه در سطح اروپا یک "شبکه" همکاری وجود داشت، با این وجود هیچ تعهدی برای اعضا در موارد ضروری وجود نداشت. به همین سبب برگزاری جلسات فرسایشی وقت و انرژی بسیاری را به هدر می‌داد، در واقع پراکنده بودن این جلسات، خود بیانگر فقدان این تشکل بود.

یکی از مشکلاتی که همواره در سازماندهی با آن روبه‌رو بودیم، رقابت بین افراد و گاهی گروه‌ها بود. گروه‌هایی که قبل از آن نیز با هم اختلاف داشتند ولی در برخی آکسیون‌ها در کنار هم فعالیت می کردند و حالا می‌باید پروژه‌ی مشترکی را به پیش ببرند که ترجیح می‌دادند دستاورد آن به نام گروه خودشان تمام بشود.

سابقه این رقابت شاید به دورانی بر گردد که احزاب و سازمان‌های سیاسی هر یک "می‌بایستی" نشان می‌دادند کدامین‌شان "نماینده واقعی طبقه (یا خلق)" هستند. اما زاپاتیست‌ها از همان نخستین روزهایی که قصدشان را از سفر به اروپا مطرح کرده بودند، خبر داده بودند که می‌خواهند با تمام آن‌ها که از چپ و پایین هستند دیدار کنند، یعنی حتی با گروه‌هایی که تشکل‌های اروپایی سازمانده سفر زاپاتیست‌ها با آنان همکاری ندارند. این نوع نگاه کردن به مبارزه، که بارها در تاریخ ۲۷ ساله کار علنی زاپاتیست‌ها خود را نشان داده است هنوز نتوانسته فاصله دیدگاه‌های چپ سنتی را با مبارزات نوین از میان بردارد. باید اذعان داشت که با تمام تلخی ماجرا، این نوع رقابت‌ها بسیار طبیعی هستند و شاید تنها با نوعی "انقلاب فرهنگی" در میان فعالین سیاسی از میان برود.

افرادی بودند که فقط زمان محدودی را برای فعالیت‌شان در نظر گرفته بودند و برخی دیگر زمان بیشتری را به کار اختصاص می‌دادند (آگاهیم که برخی به دلایل شغلی امکان داشتن وقت بیشتری برایشان نبود، اما عده‌ی دیگری هم بودند که نه می‌خواستند از زمان کارشان مایه بگذارند و نه حاضر بودند "مرخصی" سالانه‌شان را "فدا"ی فعالیت سیاسی کنند). در روزهای سازماندهی سفر و طی خود سفر طبیعی بود که کسانی که اوقات بیشتری را برای این‌کار اختصاص می‌دادند، احتمالا اطلاعات بیشتری هم در باره چند و چون کار داشته باشند. بعد‌ها به خاطر آنکه این رفقا اطلاعات بیشتری از اوضاع داشتند، مورد انتقاد قرار گرفتند. زمینه این انتقادات با سازماندهی موازی تعریف می‌شد. این که رفیقی بیشتر از رفقای دیگر از برخی موضوعات باخبر است، به‌عنوان پنهان کردن اخبار و تصمیمات از دیگران مطرح می‌شد. به نظر می‌رسد که بسیاری از افراد چپ رادیکال هنوز تصوری از این که در یک حرکت بزرگ چگونه می‌توان با کمک "سخنگو" (و نه جایگزین) در تصمیم‌گیری‌ها شرکت کرد ندارند و در مورد کاربست دمکراسی مستقیم در این‌گونه فعالیت‌ها به بحث بیشتری نیاز داشته باشند.

در بسیاری از موارد، به‌خصوص در کشورهای آلمان و اتریش که بزرگترین کشورهای "منطقه یک" بودند، برنامه‌ها به‌علل مختلف تغییر می‌کرد. تمام آنچه برای تابستان برنامه ریزی شده بود، می‌بایستی تغییر می‌کرد: گاهی به‌دلیل شیوع بیماری کوید؛ گاهی به آن علت که در روزهای تابستان امکان برگزاری جلسات در هوای آزاد وجود داشت، ولی در پاییز چنین امکانی نبود؛ گاهی هم به‌علت تغییر تعداد رفقای زاپاتیستی که به این کشورها آمده بودند و...

برخی از افراد گمان می‌کردند که آن چند نفری که به‌عنوان نماینده جمع با زاپاتیست‌ها حرف می‌زدند باید برنامه‌ها را همان‌گونه که در روز اول تصمیم گرفته شده بود پیش ببرند، حال آنکه این نمایندگان گاهی در مقابل عمل انجام شده قرار می‌گرفتند و یا به دلایل دیگری قادر به اقناع زاپاتیست‌ها در این مورد نبودند؛ گاهی هم به این علت که ظاهرا برای همه این امر روشن نبود که این "سفر"، سفر زاپاتیست‌ها به اروپا است و آنان برای نخستین بار چنین عملی انجام می‌دهند و به همین علت باید نیازهای آنها را نیز در برنامه‌ها مدنظر داشت.

در مجموع این تجربه همانطور که برای زاپاتیست‌ها نخستین تجربه بود، برای گروه‌ها و جمع‌های اروپایی نیز نخستین تجربه بود. به همین علت طبیعی بود که برنامه‌ریزی‌های اولیه هر از گاهی مورد بازنگری و تغییر قرار بگیرد.

یک دستاورد دیگر این سفر، امکان تهیه یک نقشه‌نگاری (Cartography) از حرکت‌های کوچک و بزرگ در اروپا بود. تا جایی‌ که ما اطلاع داریم، تا به حال هیچ گروهی از جنبش‌ها و فعالیت‌های سیاسی چپ در اروپا چنین تصویری تهیه نکرده است. امری که می‌تواند دیدی نسبتا واقعی نسبت به وضعیت جنبش چپ و آینده احتمالی آن در اختیار فعالین قرار بدهد.

در حافظه‌ی بسیاری از فعالین چپ اروپا یک خاطره ثبت شده است:

تا کنون هیچ جنبشی نسبت به فعالین و فعالیت‌های سیاسی در کشورهای دیگر چنین علاقه‌ای از خود نشان نداده است.

همان‌گونه که گفتیم، این برداشت جمع کوچک ما از این "سفر" است. باید در انتظار جمع‌بندی خود رفقای ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی ماند...

ژانویه ۲۰۲۲

سپاسگزاریمgracias.jpg

کمیسیون ششم زاپاتیستی

مسئول هماهنگی سفر برای زندگی - فصل اروپا

۱۴ دسامبر ۲۰۲۱


خطاب به سازمان‌ها، جنبش‌ها، گروه‌ها، مجامع، خلق‌های بومی، و افراد جغرافیاهای مختلف سرزمینی که اکنون به نام «سولمیل کاخشمک اوپ» (Slumil K´ajxemk´op سرزمین نافرمان. به زبان تسوتسیل م) شناخته می‌شود.

از طرف هیئت زاپاتیستی نابهنگام.

رفقای زن، رفقای دگرباش، رفقای مرد:

خواهر- برادران، خواهران، برادران.

از کوهستان‌های جنوب شرقی مکزیک به شما درود می‌فرستیم و خبر می‌دهیم که تمام رفقای زن و مرد هیئت هوایی که در ماه‌های سپتامبر، اکتبر، نوامبر و دسامبر امسال، سال ۲۰۲۱، در جغرافیاهای مربوطه‌تان میهمان شما بودند، دیگر به روستاها و پست‌های مربوطه‌شان بازگشته‌اند. 

در ساعت ۲۱:۳۴ دقیقه به وقت زاپاتیستی - ساعت ۲۰:۳۴ دقیقه به وقت مکزیک -، در روز ۱۴ دسامبر: ساعت ۳:۳۴ دقیقه روز ۱۵ دسامبر به وقت «سولمیل کاخشمک اوپ»، تأیید شد که همگی به محل اقامت، روستاها و سر پست‌های‌شان بازگشته‌اند.

همگی‌مان خوب، سالم و سلامت رسیدیم. گرچه همه‌مان به‌خاطر روزها و شب‌هایی که به ما اجازه دادید با شما سهیم شویم، متأثر و منقلب هستیم. با زخمی در قلب‌مان بازگشتیم، که زندگی است. زخمی که نخواهیم گذاشت بسته شود.

حالا نوبت این است که یادداشت‌های‌مان را مرور کنیم تا به روستاها و همبودهای‌مان راجع به آنچه از شما آموختیم و دریافت کردیم، گزارش دهیم: راجع به داستان‌ها، مبارزات، مقاومت‌ها و زیستن نافرمانتان. و بیش از هرچیز، درباره‌ی آن آغوش انسانی‌ای که قلب‌های‌تان نثارمان کردند.

هرآنچه برای‌تان آوردیم از خلق‌های‌مان بود. هرآنچه از شما دریافت کردیم، برای همبودهای‌مان است.

بابت همه‌ی اینها، بابت مهمان‌نوازی و برادری‌تان، بابت سخنان، گوش سپردن‌ها و نگاه‌های‌تان، بابت خوردنی‌ها، آشامیدنی‌ها و اسکان دادن‌مان، بابت همراهی‌تان و داستان‌های‌تان، بابت این که قلب‌هامان را در آغوشی جمعی فشردید، به شما می‌گوییم:

Kiitos

Danke schön

Hvala ti

Благодаря ти

Gràcies

Děkuju

Grazie

Hvala vam

Tak skal du have

Ďakujem

Aitäh

Eskerrik asko

Merci

Diolch

Grazas

Σας ευχαριστώ

Köszönöm

Thanks

Go raibh maith agat

Paldies

Ačiū

Ви благодарам

Takk skal du ha

Dziękuję Ci

Obrigada

Mulțumesc

Спасибо

Хвала вам

Tack

Teşekkürler

سپاسگزاریم، ای سرزمین نافرمان!


به زودی دوباره با شما سخن خواهیم گفت، زیرا مبارزه برای زندگی پایان نیافته است. هنوز باید خیلی چیزها از شما بیاموزیم و شما را بسیار بیش از اینها در آغوش بگیریم.

تا به زودی، رفقا!

از کوهستان‌های جنوب شرقی مکزیک

به نام نابهنگام زاپاتیستی

معاون فرمانده شورشی مویسس

مسئول هماهنگی

مکزیک، دسامبر ۲۰۲۱


zapa-زن.jpg

زنی هست، علیه تخریب طبیعت

کلامی چند از همبودهای زاپاتیست به مناسبت راهپیمایی علیه تخریب طبیعت.

در وین، اتریش. با صدای رفیق لیبرتاد (آزادی)، روز ۲۴ سپتامبر سال ۲۰۲۱.

 

 

عصر بخیر

این سخن کوچک ماست در داستانی کوچک:

زنی هست.

رنگ پوستش مهم نیست، چرا که همه‌ی رنگ‌ها را دارد.

زبانش مهم نیست، چرا که به تمامی زبان‌ها گوش می‌سپارد.

نژاد و فرهنگش مهم نیست، چرا که تمامی منش‌ها در او زندگی می‌کنند.

اندازه‌اش مهم نیست، چرا که بزرگ است و با این وجود، در کف یک دست جا می‌شود.

هر روز و هر ساعت، این زن مورد خشونت و ضرب و شتم قرار می‌گیرد، زخم می‌خورد، مورد تجاوز، تمسخر و تحقیر واقع می‌شود.

یک موجود مردسالار بر او اعمال قدرت می کند.

هر روز و هر ساعت، او به‌سراغ ما زنان، مردان و دگرباشان می‌آید.

زخم‌هایش، دردها و غم‌هایش را نشانمان می‌دهد.

و‌ ما فقط دلداریش می‌دهیم و بر او دل می‌سوزانیم؛ یا نادیده‌اش می‌گیریم.

شاید هم به‌عنوان مساعدت به او‌ چیزی بدهیم برای التیام زخم‌هایش.

اما موجود مردسالار به خشونت خود ادامه می‌دهد.

ما و‌ شما می‌دانیم این داستان به کجا ختم می‌شود.

این زن کشته خواهد شد و با مرگ او همه چیز خواهد مرد.

می‌توانیم همچنان فقط به او روحیه یا دارویی بدهیم برای دردهایش.

یا می‌توانیم حقیقت را به او بگوییم: تنها دارویی که می‌تواند او‌ را کاملا درمان کند و سلامتی‌اش را بازگرداند، ایستادن در برابر موجودی‌‌ست  که بر او خشونت روا می‌دارد و نابود ‌کردن آن است.

و نیز می‌توانیم پیشتر رفته، به او بپیوندیم و در کنار او‌ مبارزه کنیم.

ما خلق‌های زاپاتیست، این زن را "مادر زمین" می‌نامیم. به مردسالاری که او را تحقیر می‌کند و به او ظلم روا می‌‌دارد، هر نام، چهره یا سیمایی را که دوست دارید نسبت دهید.

ما خلق‌های زاپاتیست این موجود مردسالار قاتل را به یک نام می‌خوانیم: نظام سرمایه‌داری.

و تا به این جغرافیا آمده‌ایم که از شما بپرسیم: آیا همچنان می‌خواهیم فکر کنیم که چاره‌ی ضربات امروز مرهم و مُسکّن است، با این که می‌دانیم که فردا زخم‌ها بزرگ‌تر و عمیق‌تر خواهد بود؟

یا می‌خواهیم در کنار او بجنگیم؟

ما همبودهای زاپاتیستی تصمیم گرفته‌ایم در کنار او مبارزه کنیم، برای او و به خاطر او.

این است تمام آنچه می‌توانیم به شما بگوییم.

از این که به ما گوش سپردید، سپاسگزاریم.

وین، اتریش، اروپا، کره‌ زمین.

۲۴ سپتامبر سال ۲۰۲۱ میلادی.

cintilloequipo2-800x392.jpeg

پس از ۱۷ سالگی

(گروه میلیشایی ایشچِل رامونا)

سپتامبر ۲۰۲۱

به‌عنوان بخشی از "نابهنگام"، گروهی از میلیشیا سفر می‌کند. آنها علاوه بر تشکیل دادن بخشی از گروه‌های "شنیدن و گفتن"، امنیت هیئت هوابرد را بر عهده خواهند داشت و یک یا چند بازی فوتبال نیز با تیم‌های زنان جغرافیای اروپا برگزار خواهند کرد.

۱۹۶ میلیشیای زن برای سفر ثبت نام کردند، حدود بیست نفر از آنها کمتر از ۱۸ سال سن داشتند که خودشان را برای سفرهای بعدی و برای قاره‌های آسیا، اقیانوسیه، آفریقا و آمریکا آماده کرده‌اند، با این پیش‌بینی که تا آن‌موقع به سن قانونی برسند تا پاسپورت دریافت کنند.

مشکلاتی که برای اخذ مدارکشان متحمل شدند (همه‌ی آنها نابهنگام هستند) و رفت و آمد‌های مداوم که حاصلِ هوا و هوس‌های "کارمندان دولتی" بود، آنها را مجبور به دست‌کشیدن از تلاش‌هایشان کرد. برخی از آنها مادران مجرد هستند و باید برای نگهداری از بچه‌هایشان کار کنند. اکثر آنها برای کمک به معاش و گذران زندگی مادر، خواهران و برادران کوچک‌ترشان کار می‌کنند. آماده‌سازی آنها نیز مشکل بود، زیرا قرار نبود سفر برای گردش باشد بلکه باید خودشان را برای به انجام رساندن امر "شنیدن و گفتن" آماده می‌کردند. آنچه برایشان از هر چیز سخت‌تر بود، این بود که یاد بگیرند به دیگران گوش فرادهند.

از آنها ۳۷ نفر باقی ماندند که بعد دو نفر زیر سن بلوغ به آنها اضافه شدند: دِفنزا (۱۵ ساله) و اسپرانزا (۱۲ ساله). بدین ترتیب در مجموع ۳۹ میلیشیا شدند. آنها سه ماه برای تمرین در "بذرگاه" مستقر بودند تا بیاموزند و منتظر این باشند که امکان سفر فراهم شود: مکانی در اروپا که بتوانند به آنجا سفر کنند. همۀ آنها از تبار مایا هستند و به زبان‌های تسلتال، تسوتسیل، چول، تخولابال و اسپانیایی صحبت می‌کنند. تعداد کمی از آنها بیش از ۲۵ سال سن دارند؛ اکثرشان بین ۱۸ تا ۲۱ ساله هستند. قابلیت‌هایشان در بازی فوتبال از اسرار حکومتی‌ست، اما آمادگیشان برای مبارزه مشهود است.

هیچ مرد بالغی نمی‌توانست بدون اجازه به محلی که در آن مستقر بودند وارد شود. چنانچه مردِ ره گم‌کرده‌ای وارد می‌شد، بلافاصله گروهی از میلیشیاها او را محاصره می‌کرد و با دلایلِ قاطعِ چوبدستی و تیرکمان به ترک بی‌درنگ محل "ترغیب" می‌شد.

روزهای اول دوران آماده‌سازی و تطبیق‌شان دشوار بود و روزهای پس از آن حتی دشوارتر: دور از خانواده، عشق و غذا‌های [محلی] روستاهایشان؛ تردید را تحمل کردند و گرسنگی، بیماری، تغییرات آب و هوایی، آشفتگی حاصل از همزیستی با دیگرانِ متفاوت را؛ غافلگیر شدن از آموختن چیزهای جدید و شگفت‌زدگی از توان انجام آنچه برایشان غیر قابل تصور بود. برای مثال: گوش فرادادن به دیگران. ببخشید اگر دائم بر گوش فرادادن اصرار می‌کنم؛ آخر وقتی به آن بیرون نگاه می‌کنم، می‌شنوم که همه می‌خواهند حرف بزنند - یا بهتر است بگویم داد بزنند - و هیچ‌کس و یا تقریباً هیچ‌کس حاضر نیست به دیگری گوش کند.

این رفقای زنِ رزمنده‌ی من هفده سالگی‌شان را کم و بیش در تقویم پشت سر گذاشته‌اند. درباره‌ی هویت‌شان هیچ شکی نیست: آنها زاپاتیست هستند.

-*-

 

اما نه

در مجمع عمومی نابهنگام، وقتی که دستاوردها یا عدم دستاوردهای دوره‌ی آموزشی "شنیدن و گفتن" ارزیابی می‌شود، یکی از زنانِ میلیشیا رشته‌ی کلام را به دست می‌گیرد:

"من از این چیزهایی که می‌گویید هیچ نمی‌دانستم. فکر می‌کردم که همیشه همه چیز همین‌طوری بوده، اینکه می‌توانم به مدرسه بروم، دوست پسر داشته باشم بی‌اینکه مجبور باشم با او ازدواج کنم، اگر خواستم ازدواج کنم و اگر نخواستم نکنم. هرطور که دلم می‌خواهد لباس بپوشم، مشارکت کنم، یاد بگیرم و یاد بدهم. من فکر می‌کردم که همیشه همه چیز همین‌طوری بوده که الان هست، یعنی این امر که به جز اجبار وظیفه، حق و حقوقی هم داریم. اما با گوش‌کردن به حرف‌های رفیق متوجه شدم که در زمان خان‌ها، زندگی چطور بوده. گوش دادم به اینکه آماده شدن برای مبارزه دشوار بوده. گوش دادم به اینکه بهای جنگ چقدر بوده. گوش دادم که خودمختاری چگونه به‌دست آمده. بنابراین، من فکر می‌کنم وظیفه‌ام این است که خودم را برای دفاع کردن آماده کنم تا این دورانی که گذشت هرگز دوباره برنگردد. من فکر می‌کردم که آدم همین‌طوری آزاد به دنیا می‌آید، اما معلوم شد که نه: لازم بوده برای آزادی مبارزه بشود و باید به مبارزه ادامه داد. این یعنی "استراحت بی استراحت"".

-*-

 

در دفاع از ۱۷ سالگی

خیلی مطمئن نیستم اما گمان کنم سال ۲۰۱۸ بود.

به مناسبت نخستین گردهم‌آیی زنانی که مبارزه می‌کنند، تصمیم بر این شد که زنان میلیشیا حفظ امنیت را به‌عهده بگیرند. قانع‌شان کردند که تمرین کنند. در رژه‌ها حتی یک قدم را هم درست برنمی‌داشتند. گام‌هایشان مانند تنوع زبان‌هایی که مبدأ و مقصدشان را تعیین می‌کنند، نامنظم بود و ناهماهنگ. هرچه تمرین می‌کردند هیچ بهبودی حاصل نمی‌شد. مأیوس شدم؛ برآن شدم که شاید با یک ریتم موسیقیایی بتوانند گام‌هایشان را هماهنگ کنند. یک سومی‌ها داشتند دستگاه‌های صوتی را امتحان می‌کردند. از آنها پرسیدم که آیا با خودشان موسیقی آورده‌اند؟. پاسخ دادند: "فقط کومبیا و رِگِتون". به اصرار گفتم: "نه، یک‌چیز دیگری به جز اینها". در‌حالی‌که می‌خندیدند جواب دادند: "چنین چیزی وجود ندارد". از میلیشیاها سوال کردم، که شاید یکی از آنها در تلفن همراهش ترانه‌ای داشته باشد و بتوانم از آن استفاده کنم. بین خودشان پچ‌پچ کردند و خندیدند. طولش دادند. دست آخر یکی از آنها گفت: "فقط کومبیا". تسلیم شده و به خود گفتم: "خیلی خب". پرسیدم: "خب حالا کدام کومبیاها را دارید؟ نشنوم که بگویید "دختر روبان قرمزی" را، وگرنه همه‌تان مفلوکانه خواهید مُرد". خنده‌ها و پچ‌پچ‌های دوباره به چهار گویش مختلف زبان مایا. پس از مدتی: "فقط یکی، کومبیای هفده سالگی". "یعنی همه‌تان فقط یک ترانه‌ی کومبیا دارید آن هم همین یکی است؟" "بله! کومبیای هفده سالگی". "خب پس، همین را بدهید به یک سومی‌ها تا از بلندگوی اصلی پخش کنند. خودتان هم بایستید سرجاهای‌تان تا دوباره تمرین کنیم".

با آغاز نخستین آکوردها، چوب دستی‌هایشان را بلند می‌کنند، به حالت ضربدری قرار می‌دهند و انگار خود آلاکازم [شخصیتی در بازی پوکمون که ویژگی‌اش هماهنگی و همزمانی است- مترجم] آنجا حاضر شده باشد، شروع به رژه رفتنی هماهنگ می‌کنند بی‌آنکه کوچک‌ترین خطایی از آنها سربزند. بعداً از آنها پرسیدم: "آیا واقعاً فقط همان یک کومبیا را همراه داشته‌اند؟". گفتند: "بله! وقتی آنتن داشته باشیم یا رفقای دیگر بیایند، ترانه‌های بیشتری خواهیم داشت، مثل “چطور فراموشت کنم”".

سپس فهرستی از میلیشیاهای هر حلزون با سن و سالشان درخواست کردم تا طبق زبان و سنشان آنها را دسته بندی کنم. اکثر قریب به اتفاقشان بین ۱۵ تا ۱۷ سال سن داشتند.

حالا بین ۱۸ تا ۲۱ سال دارند، کسی مجبورشان نکرده ازدواج کنند، دوست پسر دارند یا ندارند -برایشان اهمیتی هم ندارد-، عاشق و فارغ می‌شوند، قلب کسی را می‌شکنند یا قلبشان را کسی می‌شکند. می‌دانند که هیچ‌کس نمی‌تواند وادارشان کند آنچه نمی‌خواهند را انجام بدهند و بلدند از خودشان دفاع کنند. برای مواقعی که لازم باشد از دفاع جسمی استفاده می‌کنند، راجع‌به نقاط ضعف مردها هم چیزهایی آموخته‌اند؛ همچنین آموخته‌اند اگر لازم شد دفاع روانی را به کارگیرند و چه به مردسالارها بگویند تا حسابی دردشان بیاید. از من نپرسید این "رازها"ی مردانه را چه کسی به آنها آموخته است.

وقتی از آنها پرسیده شد آیا دوست پسر دارند، اکثرشان پاسخ دادند که بله. یکی‌شان گفت: "چب" (به زبان خودش یعنی “دوتا”). آن یکی که کنار او ایستاده بود زیر لب چیزی گفت و آن وقت، رفیق تصحیح کرد که: "نه، اوچب" (یعنی “سه تا”). و یکی دیگر: "بایال" (“خیلی”). یکی دیگر هم در پاسخ دادن درنگ کرد چرا که، آنطور که خودش گفت، حساب دوست پسرهایش از دستش در رفته بود. هرسه‌شان از ته دل خندیدند.

خلاصه‌ی کلام اینکه: هفده ساله شدند و در این سن و سال، این کومبیا -که گمان کنم کار گروه "فرشته‌های آبی" باشد- در عاشقی و فراغت از عشق همراهی‌شان کرد. آنها که این کومبیا را مورد انتقاد قرار می‌دهند یا می‌خواهند سانسورش کنند، شاید یادشان رفته هفده ساله بودن چگونه است. شاید فراموش کرده‌اند که یک رابطه ممکن است -در هر سن و سالی- مانند حیوانی وحشی باشد در حال مکیدن خون طعمه‌اش. اما همچنین می‌تواند [به شکل] شوروشوق و آزادی عشق ورزیدن و دست کشیدن از عشق باشد؛ و اینگونه کشف کردن که می‌توان دلی داشت همچون گلی ترش‌وشیرین، و در عین حال، زخمی که بسته نمی‌شود. و البته آنوقت باید خواست که ترانه‌ی "بازگشت در هفده سالگی" ویولتا پاررا [آوازخوان فقید شلیایی- مترجم] را هم سانسور کنند. اکنون، پس از هفده سالگی، ممکن است که میلیشیاها ترانه‌ی "چگونه فراموشت کنم" را به عشق گذشته یا حالشان تقدیم کنند.

-*-

 

پنلوپهی از راه به درشده

از آنها پرسیدم که به دوست‌پسرهایشان چه گفته‌اند. اینگونه پاسخ دادند: "اگر واقعاً دوستم داری و دروغ نیست، منتظرم بمان؛ وگرنه، چاره چیست، همینه که هست، دنبال دوست‌پسر دیگری می‌گردم". به عبارت دیگر، بی‌خیالِ بافتن و شکافتن پارچه‌ی ابدی انتظاری بیهوده [اشاره به کاری که پنلوپه همسر اولیس در حماسه‌ی اودیسه انجام می‌دهد-مترجم]. این‌هم گواه دیگری بر "گَهی پشت به زین و گهی زین به پشت".

-*-

 

اجازه

به این رفقای زن گفته شده که کسی بدون اجازه‌ی صریحشان حق ندارد به آنها دست بزند: نه دستشان را بگیرد، نه دست روی شانه‌شان بگذارد، هیچ‌کدام. به آنها تعلیم داده شده که برای مثال، چگونه یک دست مردانه را از شانه‌ی خود کنار بزنند، فرقی هم ندارد دست یک فرمانده باشد یا نه. درباره‌ی تصویرشان هم همین‌طور: کسی حق ندارد بدون اجازه از آنها عکس یا فیلم بگیرد، منتشر کردنش که جای خود دارد. ویدیویی که در پایان این متن است به آنها نشان داده شده و از آنها پرسیده شده: آیا با نشر آن‌موافق هستند یا خیر. در گروه‌های حلزون‌و زبان‌هایشان گردهم آمدند، بحث کردند و به اتفاق تصمیم گرفتند که منتشر بشود. نگویید خبر نداشتیم!

 

-*-

 

هرکس به شیوهی خودش

اینجانب به نوبه‌ی خودم از سال ۲۰۱۸ در فریب زندگی می‌کردم. گمان کرده بودم که گروه کُر کومبیای "هفده سالگی" می‌گوید: "عشق چه اندوهگین است، عشق چه اندوهگین است"، اما زنان گروهبان مرا از اشتباه درآوردند: "نه بابا، معاون [فرمانده] جان، می‌گوید: “آیا عشق این است” ، یعنی دخترها نمی‌دانند که عشق چیست، تازه دارند یاد می‌گیرند"، و می‌خندند.

بعد در تمرین‌های رژه، همنوا با ترانه "فقدان" گروه پانتئونس، "دریاچه قو" و "کومبیای بچه وزغ" معلوم شد که رقص، همانند زندگی، می‌تواند از نفوذناپذیرترین دیوارها عبور کند. نمی‌دانم، اما من می‌گویم که کومبیاها مثل تی‌شرت‌های یونیفرم بازیکنان فوتبال هستند: با قیچی و نخ و سوزن دُرستشان می‌کنی تا مطابق سلیقه‌ات بشوند: تنگِ تنگ یا گشاد.

نتیجه اینکه: هرکس به شیوه‌ی خودش، با کومبیای خودش، با گام گربه (یا گربه-سگ) خودش [گام گربه "Pas de chat"، از حرکات رقص باله. مترجم]…هر کس اِسکای خودش…وقت بپر بپره، بروبچ!!

گواهی میدهم.

معاون فرمانده گالئانو، درحال تمرین کردن با "چونتارو استایل"

(بله خب، هرکسی را بهر کاری ساخته‌اند…)

مکزیک، سپتامبر سال ۵۰۱

thumbnail1_2.jpg

 برای زندگی: عزیمت "نابهنگامان" به اروپا

 کمیسیون ششم زاپاتیستی [ششمین بیانیه از جنگل لاکندونا]

 مکزیک - ۳۰ اوت ۲۰۲۱

Apenas-50Aanos.jpgدرست ۵۰۰ سال بعد

 

سخنانی از خلق‌های زاپاتیست
۱۳ اوت ۲۰۲۱

خواهران، برادران، خواهربرادران
رفقای زن، مرد و دگرباش

با صدای ما همبودهای زاپاتیست با شما سخن می‌گویند.

نخست می‌خواهیم سپاسگزاری کنیم.
از اینکه ما را دعوت کردید.
از اینکه ما را پذیرا شدید.

از اینکه ما را اسکان‌دادید.

ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی

سفر برای زندگی: به دنبال چه هستیم؟
ژوئن ۲۰۲۱

قبل از هرچیز باید یک نکته را یادآور شویم: اغلب اوقات، وقتی از واژه "زاپاتیست‌ها" [مذکر] استفاده می‌کنیم، منظورمان مردان نیستند، بلکه مقصودْ خلق های زاپاتیست است؛ و هنگامی که "زاپاتیستها" [مونث] را استفاده می‌کنیم، زنان را توصیف نمی‌کنیم،