به یاد عامو، به یاد تراب
از رفیقمان تراب صحبت کردن، معلوم نیست از کجا باید شروع کرد. او بزرگتر از خودش و زندگی بود، عریض در عین حال عمیق.

وقتی با او برای اولین بار در ۱۶ سال پیش درباره تاریخچه سازمان و درک بهتر دلایل بحران درونی آن تماس گرفتم، متوجه ژرفای دانسته‌های او نه تنها از تاریخ پیکار بلکه دانش وسیع سیاسی او در این باره و ضرورت کار رو به جلو شدم.  بعدها در بسیاری مواقع مرا  نسبت به اینکه وقت زیادی  بر جزییات بگذارم هشدار می داد و تشویق می کرد که در مورد کارهای ضروری روز مطالعه کنم.
تراب یک مارکسیست میلیتانت و سوسیالیستی رایکال بود. وی همواره بر این وجه از رادیکالیسم که آن را یادگاری از سازمان پیکار و تداوم آن می دانست پای می فشرد. او بارها با ما گفته بود که در این عصر که بسیاری بر رفرمیسم به جای انقلاب علیه بربریت سرمایه داری اصرار دارند،این  رادیکالیسم مسلح به مارکسیسم انقلابی است که ما را همراه با طبقه کارگر به پیروزی می رساند.  
تراب نسبت به سلامتی و نیاز همه رفقایش احساس مسؤلیت می کرد و ما هم از او  می آموختیم که چنین باشیم تقریبا هیچگاه نبود که در تماس با او چیز جدیدی نیاموزیم. او هر موردی را با موشکافی بررسی می کرد و حتی آنگونه که خود بارها تکرار می کرد، از  میان خطوط میخواند ، و از هیچ نکته ای نمی گذشت. همیشه می گفت وقت زیادی نداریم که بی دلیل و بدون نتیجه ی درست به هدر دهیم.
 اگر چه این گفتار کوتاه نمی تواند حتی بخشی از آن همه مبارزه پرتلاش و تا به آخر پیگیر رفیق تراب را شامل شود اما بهترین کاری که درباره این رفیق عزیز می توانیم انجام دهیم این است که نوشته ها، ترجمه ها، مصاحبه ها، گاهنامه ها و کتاب ها که توسط رفیق تهیه شده را بخوانیم، درباره آنها بنویسیم، در تکثیرش بکوشیم، درباره اش بگوییم، آنها را نقد کنیم.
یکی از توصیه های رفیق پرهیز از علنی گرایی و شناساندن خود در فضای اینترنت به دشمن بود. رفیق از اوان جوانی مخفی کاری و استفاده صحیح از آن را بخوبی می دانست و بکار می برد. در زمان فعالیت در جبهه ملی و نهضت آزادی و حتی پیشتر از آن زمانی که در انجمن اسلامی دانشجویان فعالیت می کرد، با وجودی که اسم شناسنامه ای اش ؛سید مرتضی حق شناس؛ بود، از نام مستعار ؛تراب دادار برای معرفی خودش استفاده می کرد. یک عکس معروف دسته جمعی از او به همراه آیت الله طالقانی، مهندس بازرگان و سایر محکومین به زندان نهضت آزادی وجود دارد که با روتوش ناشیانه ای روی نگاتیو، تصویر تراب از آن پاک شده است و هنوز نقش دستش روی شانه بغل دستی دیده می شود. در نهایت او با نام تراب حق شناس بر همگی شناخته شد. همسایگانش در پاریس او را موسیو حق می شناختند و در سازمان مجاهدین و پیكار با نام های مستعار متعددی مانند، حسن، محمد علی و صفا نامیده می شد. حتی تنها کتاب ترجمه از او با عنوان "احمد بن بلا" که در پیش از انقلاب در سال ۱۳۵۲ منتشر شد، نام مستعار خلیل کوشا بر خود دارد.
هیچ عکسی از او در منابع، چه چاپی و چه اینترنتی تا زمان مرگش غیر از یک مورد که رژیم جمهوری اسلامی از منابع ساواک و آن هم از پرونده دروان تحصیل، برداشته بودند، وجود نداشت.  در تیر ماه ۱۳۵۹ خمینی در سخنرانی ای به ملاقات با وی و حسین روحانی در نجف اشاره کرد و گفت: "منافقین از کفار بدترند"، ظاهراً ستاد نماز جمعه تهران عکس آرشیو ساواک از این دو را در نشریه اش به چاپ رساند تا "امت مسلمان" آنها را شناسایی و معرفی کنند تا به سزای اعمالشان برسند!
او به ما آموخت که مبارزه طبقاتی علیه سرمایه داری یک پیکار تمام عیار است و عملا با علنی گرایی، به دام سنت ها و آیین های سرمایه داری که شبانه روز ما را بمباران می کنند، خواهیم افتاد. متأسفانه جو تقلید از بورژوازی قوی است. برای بسیاری مبارزه تقلید و رقابت با دموکراسی بورژوازی شده است و نمی فهمند که شکست یا ضعف ما امری کمی نیست که در رقابت جبران شود، بلکه امری کیفی است که مضمونش بهم زدن قواعد این بازی است. می بایست قواعد بازی را بشکنیم و نه این که از آن سوی بام به دامن سنت های بورژوازی بیافتیم. از این رو بایستی در تلاش و فعالیت خود از این علنی گرایی بپرهیزیم. در سایت اندیشه و پیکار، رفیق تراب مقاله جالب و ارزشمندی درباره نوار گفتگوی رهبران دو سازمان دارد که در آنجا به نقد علنی گرایی پرداخته است. در اینجا تکه ای از آن مقاله را می آورم:
" کسانی که صرف نظر از حقانیت و عدم حقانیت مطالب نوارها، صرف نظر از داوری دربارهء آنچه در آن زمانه گفته شده، از شنیدن صدای حمید اشرف و شهرام و رفقای دیگر به وجد آمدند، بوی آن آشنای ضروری گم شده را شنیدند: رادیکالیسم و ملزوماتش. رادیکالیسمِ سازش ناپذیری که 30 سال است از هر طرف با آن می جنگند، تحقیرش می کنند و تی پا می زنند. می دانید چقدر کاغذ سیاه کرده اند برای اینکه هر برخورد جدی، انقلابی و طبقاتی ستمدیدگان و کارد به استخوان رسیده ها را موذیانه فرهنگ شهادت طلبی و مرگ پرستی جلوه دهند؟ می دانید چقدر برای علنی گری تلاش کردند تا این تصور در ذهن های خام شکل بگیرد که گویا مخفی کاری هیچ ضرورت مبارزاتی نداشته و ندارد؟ و مبارزان ضد سرمایه داری باید لخت و عریان دربرابر دوربین های پلیس قرار گیرند؟ کسانی هم که به رفسنجانی نامهء قربانت گردم می نوشتند که «ما حاضریم در ایران سازمان شیشه ای درست کنیم به ما اذن دخول دهید برگردیم به ایران» چگونه می توانند خود را ادامهء حمید اشرف جا بزنند؟ به گفتهء مولوی: «شیر را بچه همی ماند بدو \ تو به پیغمبر چه می مانی بگو»! از این نوارها زمزمهء انتقاد و انتقاد از خود بلند است. همان که سال ها ست یادمان رفته و سازشکاری چنان در ما ریشه دوانده که دیگر هیچ موضعی را از موضع‌ گیری دیگر نمی شود تشخیص داد. همه چیز مواج است، مایع است و آبکی."
  http://www.peykar.org/free/581-arash106.html?start=1
و یا در مقاله "بزك كردن ساواك، نرماليزه كردن جنايت"، باز هم به این مقوله می پردازد و صریحا می گوید:
" نكته آخر اينكه پرويز ثابتى گويا به خاطر رعايت مسائل امنيتى چهره خود را نشان نمى دهد مبادا كسانى كه ستم ساواك را تحمل كرده اند دست انتقامشان به او برسد. آيا عجيب نيست كه پرويز ثابتى معناى مبارزه طبقاتى و تضاد بين ستمگران و ستمديدگان را بهتر از برخى از مدعيان كمونيسم مى داند كه ساده لوحانه (اگر نه از هول حليم) علنى گرى را دامن مى زدند و به اعضاى خود فراخوان مى دادند كه عكس و مشخصاتتان را منتشر كنيد تا "توده ها رهبران خود را بشناسند"!؟ سطح نازل درك اينان از توده ها و امر رهبرى، يكى از​ تراژى كميك هاى سال هاى اخير اپوزيسيون به اصطلاح چپ ايران است."
 http://www.peykar.org/articles/668-savak.html
برای ما رفیق تراب، یادگار شریف یک دوران پر فراز و نشیب مبارزه حق طلبانه، آزادیخواهانه، مجاهدت دلاورانه چریکی، نقد کوبنده به گذشته، سوسیالیستی پیگیر، پیکارگری پرشور و سازماندهی خستگی ناپذیر بود که همواره مبارزه متشکل را اساس پیکار انقلابی می دانست.
بدرود عامو، بدرود کا، خداحافظ رفیق!