جنبشهای اجتماعی
- توضیحات
- نوشته شده توسط Super User
- دسته: جنبشهای اجتماعی
متن زیر را دوستانی که در همبستگی با مبارزات کارگران ایران فعالیت می کنند برای مان فرستاده اند.
با تشکر از ایشان.
اندیشه و پیکار
ابراهيم مددى عضو سنديكاى كارگران شركت واحد اتوبوسرانى تهران به اتهام توهين به ماموران دولت در حين انجام وظيفه با شكايت عباس محمدى مشاور رئيس سازمان كار و امور اجتماعى استان تهران در شعبه ۱۰۶۰ مجتمع قضايى بهشتى محاكمه شد.
۲۵۰ كارگر كارخانه نساجى « رحيم زاده » اصفهان مدت ۲ ماه است كه حقوق دريافت نكرده اند. اين كارگران ۶ ماه حقوق و مزاياى سال گذشته را هم طلبكار مى باشند.
كارگران تصفيه خانه آب طبس مدت ۴ ماه است كه حقوق و مزاياى خود را دريافت نكرده اند. همچنين ۱۸ كارگر بدليل اعتراض به عدم دريافت حقوق ، بدستور كارفرما از كار اخراج شدند.
كارگران كارخانه قند قهستان در استان خراسان جنوبى مدت ۵ ماه است كه حقوق دريافت نكرده اند. واردات بى رويه شكر سبب توقف توليد شكر در كارخانه قند قهستان شده است.
۳۰۰ كارگر شركت لاستيك البرز مدت ۴ ماه است كه حقوق دريافت نكرده اند، اين كارگران براى اعتراض مدت يك هفته است كه در اعتصاب ۲۴ ساعته بسر مى برند.كارگران به منظور حفاظت از اموال و موجودى هاى شركت بصورت ۲۴ ساعته به اعتصاب ادامه مى دهند .
۲۵۰ كارگر كارخانه « پادزانيك» قزوين مدت ۶ ماه است كه حقوق دريافت نكرده اند و در صورت اعتراض به عملكرد مديريت از كار اخراج مى شوند.
با وجود ۳۰۰۰ واحد صنعتى در استان قزوين بيش از ۸۰ درصد از اين واحدها فاقد تشكل كارگرى هستند. در بسيارى از كارخانجات استان هيچگونه تشكل و انجمنى وجود ندارد. سال گذشته ۱۰۰ واحد توليدى در استان قزوين تعطيل شد. بر اساس آمار وزارت كار و امور اجتماعى بيش از ۸۰ درصد از تشكل كارگران قرار دادى هستند كه از بسيارى از مزاياى قانون كار محروم هستند.
۴۵ كارگر مجتمع صنعتى سما كردستان از كار اخراج شدند، ۵۰ كارگر باقى مانده در كارخانه بدون انعقاد قرار داد كار خود را ادامه مى دهند.
۲۰۰ كارگر شركت كشت و صنعت گوهر كوه خاش مدت ۶ ماه است كه حقوق دريافت نكرده اند. بيش از ۵ سال است كه دستمزد ماهيانه اين كارگران با تاخير چندين ماهه پرداخت مى شود. همچنين بن كارگرى از سال ۸۴ پرداخت نشده است. ليست بيمه برخى از كارگران نزديك به ۱۲ سال به سازمان تامين اجتماعى ارسال نشده و اين كارگران با وجود ۳۵ سال سابقه كار مستمر هنوز بازنشسته نشده اند.
بيش از ۶۱۸ كارگر معدن سنگرود مدت ۱۷ ماه حقوق معوقه خود را دريافت نكرده اند. اشتغال ۳۵۰۰ نفرى به ۶۱۸ نفر رسيده و با تمهيدات مديريت جديد تا پايان سال جارى به ۳۶۰ تن خواهد رسيد.
مديريت كارخانه « روكش لاستيك » قزوين قرار دادهاى كارگران را كه تا پايان ۲۹/۱۲/۸۶ منعقد شده بود ، به تاريخ ۳۰/۱۰/۸۶ بازنويسى كرده است. كارگران مى بايست با قرار داد يك ماهه كار خود را دنبال كنند و در صورت هر گونه اعتراض از كار اخراج خواهند شد. مديريت كارخانه با اين شيوه از پرداخت عيدى و پاداش يكساله كارگران شانه خالى مى كند.
۳۶۰ كارگر كارخانه صنايع فلزى تهران مدت ۲ ماه است كه حقوق دريافت نكرده اند.همچنين ۳ ماه حقوق معوقه سال ۸۵ كارگران پرداخت نشده است. اين كارگران براى اعتراض هفته گذشته به اعتصابى ۴ روزه دست زدند.
۵۶۰ كارگر كارخانه « الياف توليد كننده نخ نايلون » در كرج حقوق خود را دريافت نكرده اند. اين كارخانه زير نظر بنياد مستضعفان مى باشد. مديريت كارخانه مى خواهد زمين هاى اين كارخانه را به يك شركت بزرگ خودرو سازى بفروشد.
۱۲۰۰ كارگر شاغل در معدن زغال سنگ طبس خراسان مدت دو ماه است كه حقوق دريافت نكرده اند.
۷۰ نفر از كاركنان سازمان هميارى استان آذربايجان غربى با سوابق كارى بين ۵ تا ۱۵ سال از كار اخراج شدند.
جهانشاه قنبرى ، خسرو باقرى و سيروس ميرزايى از كارگران شركت نيشكر هفت تپه توسط اداره اطلاعات شوش بصورت موقت بازداشت و مورد بازجويى قرار گرفتند. مامورين اداره اطلاعات اين كارگران را تحت فشار و تهديد قرار داده اند و گفته اند چرا در اعتصابات و تظاهرات كارگرى تابستان سال جارى شركت داشته اند.
بهمن خرسند ۱۹ ساله كارگر شركت سامان صنعت فلز بادرود در حال ريل سابى خط آهن تهران اصفهان توسط يك قطار سريع السير مسافرى كشته شد.
۱۲۰ كارگر كارخانه درخشان يزد با ۱۹ الى ۲۷ سال سابقه كار ، مدت ۲۰ ماه است كه حقوق دريافت نكرده اند. كارگران براى اعتراض در مقابل كارخانه دست به تجمع زدند، اين كارخانه زير نظر سازمان مسكن مى باشد.
۷۰ كارگر كارخانه روكش چوبى قزوين مدت ۶ ماه است كه حقوق دريافت نكرده اند. كارگران براى اعتراض نامه اى به استاندارى ارسال كرده و در خانه كارگر قزوين دست به تجمع زدند.
جمعى از كارگران كارخانه نساجى «سراب بافت» در اعتراض به عدم دريافت حقوق در مقابل مجلس شوراى اسلامى تجمع كردند. ۵۰۰ كارگر اين كارخانه مدت ۱۷ ماه است كه حقوق دريافت نكرده اند.
۲۵۰ كارگر نساجى پاكريس سمنان با ۱۴ الى ۱۵ سال سابقه كار، مدت ۸ ماه است كه حقوق دريافت نكرده اند. همچنين كارگران عيدى و پاداش سال گذشته و بن كارگرى سه سال گذشته را طلب دارند. كارگران براى اعتراض يك هفته اعتصاب كردند.
كارخانه گونى بافى «كمياك» قروه تعطيل شد و ۸۰۰ كارگر اين كارخانه از كار اخراج شدند.
عطا باباخانى عضو سنديكاى كارگران شركت واحد اتوبوسرانى تهران بدليل شركت در تجمع مقابل ساختمان وزارت كار و امور اجتماعى در بازپرسى شعبه يك ويژه امنيت مورد بازجويى قرار گرفت.
كارخانه پروفيل چيپال در استان مركزى تعطيل و ۹۰ كارگر از كار اخراج شدند، در حالى كه نيمى از مطالبات كارگران پرداخت نشده است.
كارگران كارخانه اروم دشت اروميه مدت ۹ ماه است كه حقوق و مزاياى خود را دريافت نكرده اند. اين كارگران براى اعتراض به خانه كارگر ، اداره كار ، استاندارى و... مراجعه كرده اند، ولى تاكنون پاسخى به خواسته هاى آنها داده نشده است.
حدود ۴۰۰ كارگر كارخانه آزمايش در اعتراض به عدم بازنگرى در طرح طبقه بندى مشاغل و نيز ابهام در آينده شغلى خود ، ماه گذشته دست به اعتصاب زده بودند. كارفرما ۴۰ نفر از كارگران را بعنوان عوامل خاطى و براى تنبيه ساير اعتصاب كنندگان از كار اخراج كرد.
۴۰۰ كارگر شركت پوشينه بافت قزوين مدت ۶ ماه است كه حقوق دريافت نكرده اند. كارگران براى اعتراض از شهرك صنعتى قزوين تا اداره كل صنايع و معادن در مركز استان اقدام به راهپيمايى كردند.
دهها كارگر شركت پيمانكارى فرايند كاو طبس مدت ۴ ماه است كه حقوق دريافت نكرده اند. اين شركت ساختمانى با راه آهن قرار داد دارد.
۱۳۰ نفر از كارگران شهردارى سقز كه بيشتر آنان را رفتگران تشكيل مى دهند مدت ۴ ماه است كه حقوق دريافت نكرده اند.
تمامى كارگران كارخانه كبريت سازى زنجان چوب از كار اخراج شدند. اين كارخانه تحت پوشش بانك صنعت و معدن قرار دارد.
بيش از ۶۰ كارگر كارخانه گونى بافى اروميه حقوق و مزاياى دى و اسفند ۸۴ ، عيدى و پاداش سال ۸۴ و ۸۵ و سه ماه حقوق سال ۸۵ خود را دريافت نكرده اند.
صديق امجدى كارگر اخراجى نساجى كردستان و از كارگران بازداشت شده در مراسم روز جهانى كارگر در سنندج به اتهام برهم زدن نظم عمومى و شركت در تجمع غير قانونى در دادگاه تجديد نظر به پرداخت ۲۰۰ هزار تومان جريمه نقدى و ۱۰ ضربه شلاق محكوم شده بود ، حكم صادره توسط شعبه دوم اجراى احكام دادگاه سنندج به مرحله اجرا در آمد. يازده كارگر ديگر به شلاق و پرداخت جريمه نقدى محكوم شده اند.
تعطيلى كارخانه ها، بيكارسازى هاو عدم پرداخت
۲۹ بهمن ماه - مطالبات معوقه كارگران شهردارى سقز
خبر رسيده از شهر سقز حاكيست كه مسئولين شهردارى سقز از پرداخت حقوق معوقه كارگران اين نهاد خوددارى مى كنند.
بيش از ۱۳۰ كارگر شهردارى سقز كه بيشتر آنان كارگران بخش نظافت شهرى هستند ۴ ماه حقوق معوقه خود را دريافت نكرده و گفته مى شود كه شهردارى بودجه لازم براى پرداخت حقوق كارگران را در اختيار ندارد.
۲۸ بهمن ماه - تعطيلى كارحانه ريخته گرى كردستان و بيكارى تمامى كارگران
به دنبال تعطيلى كارخانه "ريخته گرى ۱۶۲" كردستان، تمامى كارگران اين واحد بيكار شده اند.
كارگران اخراجى كارخانه "ريخته گرى ۱۶۲" كردستان در اعتراض به تعطيلى اين واحد به مراجع قضايى شكايت كرده و دادگاه نيز حكم به توقيف اموال كارخانه داده، اما اين حكم تاكنون به اجرا درنيامده است.
۲۷ بهمن ماه - عدم پرداخت حقوق معوقه كارگران شركت"اروم دشت" اروميه
بر اساس گزارش آژانس خبرى "موكريان" كارفرمايان شركت "اروم دشت" واقع در جاده درياى اروميه، از پرداخت حقوق و مزاياى معوقه كارگران اين واحد خوددارى مى كنند.
اين گزارش حاكيست كه كارگران شركت "اروم دشت" ۹ ماه حقوق و مزاياى خود را دريافت نكرده و عليرغم مراجعات مكرر آنان به خانه كارگر، اداره كار، استاندارى و ديگر نهادهاى دولتى، تاكنون هيچ اقدامى جهت پرداخت مطالبات آنان انجام نشده است.
۲۷ بهمن ماه - صدور حكم اخراج ۴۰ كارگر كارخانه"آزمايش" مرودشت به دليل شركت در اعتصاب
اداره كار شهرستان مرودشت، براى ۴۰ تن از كارگران كارخانه"آزمايش" به دليل شركت در اعتصاب ۱۰ روزه كارگران اين واحد، حكم اخراج صادر كرده است.
بيش از ۴۰۰ كارگر كارخانه"آزمايش" مرودشت ماه گذشته در اعتراض به عدم رسيدگى كارفرمايان به خواستهايشان دست به اعتصاب زدند، اما اداره كار ۴۰ نفر از كارگران را به اخراج محكوم و آنان را از مزايا و دريافت بيمه بيكارى نيز محروم كرده است.
۲۷ بهمن ماه - اخراج ۲۰۰ كارگر "صندوق نسوز خرم"
هيئت مدير شركت "صندوق نسوز خرم" در آخرين جلسه خود تصميم به تعطيلى كارخانه و اخراج تمامى كارگران اين واحد گرفته است.
هيئت مديره شركت "صندوق نسوز خرم" دليلى تعطيلى اين واحد را انتقال كارخانه به اصفهان اعلام كرده، اما بنا به گفته كارگران مديران به دليل قيمت بالاى زمينهاى كارخانه كه بيش از ۲۰ ميليارد تومان ارزش دارد، قصد تعطيلى اين واحد را دارند.
در حال حاضر هيچگونه توليدى در شركت "صندوق نسوز خرم" انجام نمى گيرد و در صورت ادامه اين وضعيت تمامى ۲۰۰ كارگر اين واحد بيكار خواهند شد.
۲۴ بهمن ماه - تعطيلى كارخانه "كمياك" قروه و بيكارى ۸۰۰ كارگر
به دنبال تعطيلى كارخانه "كمياك" در شهرستان قروه، ۸۰۰ كارگر شاغل در اين واحد توليدى بيكار شدند.
گفته مى شود كه كارخانه گونى بافى "كمياك" به دليل وضعيت بحرانى و ناتوانى در ادامه توليد تعطيل شده است.
اعتراضات واعتصابات كارگرى
۲۹ بهمن ماه – چندى پيش كارگران كارخانه لاستيك البرز در اقدامى هماهنگ و منسجم در اعتراض به آنچه كه پرداخت نشدن مطالبات كارگران در ۴ ماه اخير و تصميم مديريت براى انحلال كارخانه عنوان مى شد، به مدت چند هفته دست به اعتصاب زدند.
پس ازآن مديريت لاستيك البرز مجموعه كاركنان كارخانه را به ۹ گروه شغلى تقسيم كرده است و در حال حاضر تنها مطالبات آذرماه گروه يك شغلى پرداخت شده است. به گزارش "دسترنج"، يكى از كارگران كارخانه لاستيك البرز گفت: صبح امروز با تقسيم كاركنان به ۹ گروه مختلف، حقوق آذر ماه تعدادى از كارگران پرداخت شد.
اين كارگر در تشريح نحوه پرداخت مطالبات معوقه كارگران، گفت: مديريت لاستيك البرز مجموعه كاركنان كارخانه را به ۹ گروه شغلى تقسيم كرده است و در حال حاضر تنها مطالبات آذرماه گروه يك شغلى پرداخت شده است و هنوز تكليف ساير كارگران مشخص نيست.
اين مقام آگاه بابيان اينكه از سوى كارفرما به آنها گفته شده كه مطالبات همه كارگران تا پايان سال ۸۶ پرداخت خواهد شد گفت: هنوز هيچ كس نمى داند كه اين مطالبات كى و چگونه پرداخت مى شود. به نظر مى رسد اقدام اخير مديريت در تقسيم بندى كارگران براى آسيب رساندن به اتحاد كارگران باشد
۲۹ بهمن ماه - آخرين خبرها از اعتصاب كارگران سد گاوشان
بيش از ۴۰۰ كارگر شاغل در پروژه سد گاوشان كامياران از روز يكشنبه ۲۱ بهمن ماه در اعتراض به عدم پرداخت مطالبات معوقه خود دست به اعتصاب زدند.
كارگران بخش تونل هلتوشان و توانكش ۴ ماه حقوق خود را دريافت نكرده و ضمن دست زدن به اعتصاب، خواستار پرداخت مطالباتشان از سوى كارفرمايان شدند.
به دنبال ادامه اعتصاب، مسئولين پروژه سد گاوشان روز پنجشنبه ۲۵ بهمن ماه وعده پرداخت بخشى از مطالبات كارگران را داده اند، اما كارگران تهديد كرده اند در صورتى كه تمامى حقوق معوقه آنان پرداخت نشود در مقابل فرماندارى كامياران دست به تجمع خواهند زد.
۲۹ بهمن ماه - تائيد حكم شلاق و جريمه ۱۱ تن از كارگران بازداشت شده اول ماه مه سنندج
شعبه چهارم دادگاه تجديد نظر استان كردستان احكام صادره در مورد ۱۱ تن از كارگران بازداشت شده در جريان مراسم روز جهانى كارگر سال جارى در شهر سنندج را تائيد كرده است.
بر اساس احكام صادره، طيب چتانى، يدالله مرادى، طيب ملايى، اقبال لطيفى، حبيب الله كلكانى، صديق سبحانى، فارس گويليان، عباس اندريانى، صديق امجدى، محى الدين رجبى و خالد سوارى هر يك به ۲۰۰ هزار تومان جريمه و تحمل ۱۰ ضربه شلاق محكوم شده و دادگاه تجديد نظر نيز اين احكام را تائيد كرده است.
لازم به ذكر است كه حكم صادره در مورد "صديق امجدى" روز شنبه ۲۷ بهمن ماه از سوى دستگاه قضايى جمهورى اسلامى اجرا و نامبرده پس از تحمل ۱۰ ضربه شلاق، ۶۵ هزار تومان جريمه نيز پرداخت كرد.
۲۹ بهمن ماه - تجمع مجدد كارگران كارخانه "سراب بافت" در مقابل مجلس جمهورى اسلامى ۱۳۰ كارگر كارخانه "سراب بافت" براى دومين بار طى روزهاى گذشته در مقابل مجلس جمهورى اسلامى دست به تجمع زده و خواستار پرداخت مطالباتشان شدند.
۱۳۰ كارگر كارخانه "سراب بافت" به نمايندگى از ۵۰۰ كارگر اين واحد خواستار پرداخت ۱۷ ماه حقوق معوقه خود شدند.
كارگران كارخانه سراب بافت روز چهارشنبه ۲۴ بهمن ماه نيز در مقابل مجلس جمهورى اسلامى دست به تجمع زده بودند، اما تاكنون هيچ اقدامى جهت رسيدگى به خواستهاى آنان انجام نشده است.
تجمع حاشيه نشينان سنندج در مقابل فرماندارى
روز يكشنبه ۲۸ بهمن ماه شمارى از ساكنين مناطق حاشيه شهر سنندج در مقابل فرماندارى اين شهر دست به تجمع زده و خواستار رسيدگى به مشكلاتشان شدند.
شركت كنندگان در اين تجمع كه اعضاى بيش از ۱۰۰ خانواده مى باشند و به دليل فقر و تنگدستى در حدفاصل روستاهاى "نايسر و باوريز" سرپناهى براى خود احداث كرده اند، خواستار برخوردارى از امكانات شهرى از جمله برق شدند.
مقامات جمهورى اسلامى با بهانه اينكه ساكنين اين منطقه خارج از محدوده شهرى اقدام به ساختن منزل نموده اند، از دادن امتياز برق به آنان خوددارى مى كنند.
تجمع كنندگان در مقابل فرماندارى سنندج تهديد كردند كه در صورت عدم رسيدگى به مشكلاتشان همچنان به اعتراضات خود ادامه خواهند داد.
۲۸ بهمن ماه - راهپيمايى كارگران شركت "پوشينه بافت" قزوين
۴۰۰ كارگر شركت "پوشينه بافت" قزوين در ادامه اعتراضاتشان، براى دومين روز متوالى دست به راهپيمايى زده و خواستار پرداخت مطالبات معوقه خود شدند.
كارگران شركت "پوشينه بافت" كه ۶ ماه حقوق معوقه و برخى مزاياى ۳ سال گذشته خود را دريافت نكرده اند، امروز يكشنبه ۲۸ بهمن ماه از شهرك صنعتى قزوين به سوى اداره كل صنايع و معادن اين استان دست به راهپيمايى زده و نسبت به بى توجهى مسئولين دولتى در خصوص رسيدگى به مشكلاتشان اعتراض كردند.
لازم به ذكر است كه كارگران شركت "پوشينه بافت" روز شنبه ۲۷ بهمن ماه نيز در مقابل فرماندارى شهرستان البرز دست به تجمع زدند.
۲۸ بهمن ماه - تجمع كارگران كارخانه "صندوق نسوز خرم"
دهها كارگر كارخانه "صندوق نسوز خرم" در استان تهران، در مقابل اين كارخانه دست به تجمع زده و خواستار پرداخت مطالبات و رسيدگى به مشكلاتشان شدند.
كارفرمايان كارخانه صندوق نسوز خرم ضمن تعطيلى اين واحد، از پرداخت ۱۷ ماه حقوق و مزاياى ۸۶ كارگر كارخانه مذبور خوددارى مى كنند و مسئولين دولتى نيز هيچ اقدامى جهت حل مشكلات كارگران اين كارخانه انجام نمى دهند.
لاز به ذكر است كه از ۱۳۰ كارگر كارخانه صندوق نسوز خرم شمارى از آنان اخراج و به هنگام تعطيلى ۸۶ كارگر در اين واحد مشغول كار بودند.
۲۸ بهمن ماه - اعتراض موفقيت آميز كارگران كارخانه نوشابه سازى "روزنوش" كرمانشاه
كارگران كارخانه نوشابه سازى "روزنوش" كرمانشاه كه ۴ ماه حقوق و مزاياى معوقه خود را دريافت نكرده اند طى روزهاى گذشته در مقابل استاندارى كرمانشاه دست به تجمع زده و خواستار پرداخت مطالباتشان شدند.
به دنبال تجمع كارگران كارخانه نوشابه سازى "روزنوش" كرمانشاه، استاندار و مدير كل اداره كار اين استان دستور پرداخت تمامى مطالبات كارگران را صادر كرده اند.
۲۸ بهمن ماه - اجراى حكم جريمه و شلاق يكى از دستگير شدگان اول ماه مه سنندج
دستگاه قضايى جمهورى اسلامى در شهر سنندج حكم صادره در مورد"صديق امجدى" يكى از كارگران دستگير شده در مراسم اول ماه مه سال ۱۳۸۶ را اجرا كرد.
شعبه دوم اجراى احكام دادگاه عمومى سنندج روز شنبه ۲۷ بهمن ماه "صديق امجدى" را احضار و پس از مراجعه نامبرده به اين شعبه ۱۰ ضربه شلاق به وى زده شده و خانواده اش نيز مجبور به پرداخت ۶۵ هزار تومان جريمه شده اند.
لازم به ذكر است كه دستگاه قضايى جمهورى اسلامى ۱۱ تن از كارگران بازداشت شده مراسم روز جهانى كارگر در شهر سنندج را به جريمه نقدى و تحمل شلاق محكوم كرده است.
۲۷ بهمن ماه - راهپيمايى و تجمع كارگران كارخانه "پوشينه بافت" قزوين
بيش از ۲۰۰ تن از كارگران كارخانه "پوشينه بافت" در اعتراض به عدم پرداخت مطالباتشان، امروز شنبه ۲۷ بهمن ماه در مقابل فرماندارى شهرستان "البرز" در استان قزوين تجمع كردند.
كارگران "پوشينه بافت" از محل كارخانه به سوى فرماندارى شهر البرز راهپيمايى كرده و ضمن تجمع در مقابل فرماندارى، خواستار رسيدگى مسئولين دولتى به مشكلات خود و پرداخت مطالباتشان شدند.
كارگران كارخانه"پوشينه بافت" ۴ ماه حقوق سال جارى و برخى مزاياى ۳ سال گذشته خود را دريافت نكرده و عليرغم اعتراضات آنان، كارفرمايان و مقامات دولتى از حل مشكلاتشان خوددارى مى كنند.
۲۷ بهمن ماه - تجمع اعتراضى كارگران شركت"زلال موج" همدان
دهها كارگر شركت"زلال موج" همدان طى روزهاى اخير در مقابل شركت شهركهاى صنعتى همدان دست به تجمع زده و خواستار پرداخت مطالبات معوقه خود شدند.
كارگران شركت "زلال موج" همدان ۵ ماه حقوق و مزاياى خود را دريافت نكرده و عليرغم اعتراضات آنان كارفرما و مقامات دولتى از رسيدگى به خواستهاى آنان خوددارى مى كنند.
۲۵ بهمن ماه - كارگران شركت گلوكز اشنويه در اعتراض به عدم پرداخت حقوق ماهيانه خود ، در محل اين شركت دست به اعتصاب زدند. كارگران اين شركت كه ۶ ماه است حقوق ماهيانه خود را دريافت نكرده اند، خواستار پرداخت دستمزد معوقه خود از سوى كارفرما هستند.
۲۵ بهمن ماه - ادامه اعتصاب كارگران سد "گاوشان" كامياران
بر اساس خبر رسيده از شهر كامياران، اعتصاب كارگران بخشهاى از پروژه سد گاوشان كه از روز يكشنبه ۲۱ بهمن ماه آغاز شده بود، همچنان ادامه دارد.
۴۰۰ كارگر بخش تونل هلتوشان و توانكش ۴ ماه حقوق خود را دريافت نكرده و ضمن دست زدن به اعتصاب، خواستار پرداخت مطالباتشان از سوى كارفرمايان هستند.
كارگران اعتصابى سد گاوشان همچنان بر خواستهاى خود پافشارى مى كنند، اما كارفرمايان اعلام كرده اند كه توان پرداخت حقوق معوقه كارگران را ندارند
۲۵ بهمن ماه - دسترنج : اداره كار شهرستان مرودشت، براى ۴۰ كارگر به دليل شركت داشتن در يك اعتصاب ۱۰ روزه ، حكم اخراج صادر كرد.
به گزارش دسترنج، ۴۰ كارگر در جريان اعتصاب ماه گذشته كارگران كارخانه آزمايش از سوى كارفرما به عنوان عوامل خاطى و براى تنبيه ساير اعتصاب كنندگان اخراج شدند.
تمامى اخراج شدگان بصورت قراردادى در اين كارخانه مشغول به كار بودند كه پيش از اتمام اعتبار قرداد از سوى كارفرما اخراج شدند.
اعضاى هيت تشخيص اختلاف اداره كرا مرودشت نيز با اين استدلال كه كارگران مذكور به دليل شركت در اعتصاب خود بخود ترك كار كرده اند، به اخراج كارگران و محروميت آنها از دريافت سنوات و مقررى بيمه بيكارى راى دادند.
گفته مى شود دليل اعتصاب كارگران، خلف وعده كارفرما آزمايش مرودشت در خصوص بازنگرى طرح طبق بندى مشاغل بوده است.
كارگران اخراجى در حال حاضر منتظر هستند كه شايد با پادرميانى مسوولان مربوطه بتوانند از مستمرى بيمه بيكارى استفاده كنند.
پيشتر حدود ۴۰۰ كارگر آزمايش مرودشت در ابتداى پاييز امسال به نشانه اعتراض به عدم بازنگرى در طرح طبقه بندى مشاغل و نيز ابهام در آينده شغلى خود به دست به اعتصاب زده بودند.
اين اعتصاب سرانجام با پادرميانى مسوولان استانى و متعهد شدن كارفرما به برآورده كردن خواسته هاى كارگران پايان يافت.
۲۴ بهمن ماه - اعتصاب كارگران كارخانه نساجى "پاكريس"سمنان
بيش از ۲۵۰ كارگر كارخانه نساجى "پاكريس" سمنان، طى يك هفته اخير دست به اعتصاب زده و خواستار پرداخت مطالباتشان از سوى كارفرمايان شدند.
كارگران كارخانه نساجى "پاكريس" سمنان، ۸ ماه حقوق، عيدى و پاداش سال گذشته و برخى مزاياى خود را دريافت نكرده اند.
اعتصاب كارگران كارخانه نساجى "پاكريس" سمنان، عليرغم وعده هاى كارفرمايان مبنى بر پرداخت بخشى از مطالباتشان همچنان ادامه دارد و نماينده كارگران امروز چهارشنبه ۲۴ بهمن ماه نيز جهت پيگيرى خواستهاى كارگران اين واحد به فرماندارى سمنان مراجعه كرده است.
عملى نشدن وعده هاى مسئولين دولتى به كارگران كارخانه "لاستيك البرز"
۲۴ بهمن ماه - در حاليكه ۱ هفته از توقف اعتصاب كارگران كارخانه"لاستيك البرز" مى گذرد، وعده هاى مسئولين دولتى مبنى بر رسيدگى به مشكلات و پرداخت مطالبات كارگران اين واحد تاكنون عملى نشده است.
بيش از ۳ هزار كارگر كارخانه "لاستيك البرز" دست به اعتصاب ۲۲ روزه اى زده و خواستار پرداخت ۴ ماه حقوق معوقه و از سرگيرى فعاليت كارخانه شدند، اما به دنبال وعده هاى مسئولين رژيم مبنى بر رسيدگى به خواستهايشان، اعتصاب خود را متوقف كردند.
در حال حاضر هيچ يك از وعده هاى مسئولين دولتى و كارفرمايان كارخانه "لاستيك البرز" عملى نشده و ۳ هزار كارگر اين واحد همچنان در بلاتكليفى به سر مى برند
عضو كميته هماهنگى در زندان اوين
"بختيار رحيمى"، از اعضاى كميته هماهنگى براى ايجاد تشكل كارگرى كه ۷ ماه قبل از سوى ماموران امنيتى دستگير شده بود، همچنان در زندان اوين به سر مى برد.
"بختيار رحيمى"، كه روز ۲۹ تيرماه سال جارى در منزلش در مريوان بازداشت شد، بيش از ۹۵ روز در سلولهاى انفرادى بازداشتگاه اداره اطلاعات به سر برد و در حال حاضر به بند ۲۰۹ زندان اوين منتقل شده است.
"بختيار رحيمى"، كه به اقدام عليه امنيت ملى متهم شده، طى ۷ ماه گذشته تحت شكنجه هاى جسمى و روحى قرار داشته و تنها يك بار به مدت ۵ دقيقه با خانواده اش ملاقات كرده و از حق داشتن وكيل نيز محروم است.
۲۳ بهمن ماه - ادامه اعتصاب كارگران سد گاوشان كامياران
بر اساس خبر رسيده از شهر كامياران، اعتصاب كارگران سد گاوشان كه از روز يكشنبه ۲۱ بهمن ماه آغاز شده بود، امروز سه شنبه وارد سومين روز خود شد.
۴۰۰ كارگر بخش تونل هلتوشان و توانكش ۴ ماه حقوق خود را دريافت نكرده و ضمن دست زدن به اعتصاب، خواستار پرداخت مطالباتشان از سوى كارفرمايان هستند.
كارگران اعتصابى سد گاوشان همچنان در مقابل عدم پرداخت مطالباتشان بر خواستهاى خود پافشارى مى كنند، اما كارفرمايان اعلام كرده اند كه توان پرداخت حقوق معوقه كارگران را ندارند.
۲۳ بهمن ماه - تجمع كارگران كارخانه"روكش چوبى" قزوين
۷۰ تن از كارگران كارخانه "روكش چوبى" قزوين در مقابل خانه كارگر اين استان دست به تجمع زده و خواستار پرداخت مطالبات معوقه و رسيدگى به مشكلاتشان شدند.
كارگران كارخانه "روكش چوبى" قزوين كه ۶ ماه حقوق و مزاياى خود را دريافت نكرده و اكنون بيكار شده اند، خواستار پرداخت حقوق و از سرگيرى فعاليت كارخانه مذبور شدند.
كارگران كارخانه "روكش چوبى" همچنين در نامه اى به استاندارى قزوين، ضمن اشاره به احتمال تعطيلى اين واحد، خواستار رسيدگى مسئولين دولتى به مشكلات كارخانه مذبور شده اند.
۲۳ بهمن ماه - تجمع كارگران كارخانه "سراب بافت" آذربايجان شرقى در مقابل مجلس جمهورى اسلامى
شمارى از كارگران كارخانه "سراب بافت" آذربايجان شرقى به نمايندگى از ۵۰۰ كارگر اين شركت در اعتراض به عدم پرداخت مطالبات معوقه خود، در مقابل مجلس جمهورى اسلامى دست به تجمع زدند.
بنا به گفته كارگران شركت كننده در اين تجمع اعتراضى، ۵۰۰ كارگر كارخانه "سراب بافت" ۱۷ ماه حقوق و مزاياى معوقه خود را دريافت نكرده و كارفرمايان اين واحد نيز از پرداخت مطالبات آنان خوددارى مى كنند.
۲۲ بهمن ماه - احضار يك كارگر ديگر شركت واحد به دادگاه
بر اساس گزارش سنديكاى كارگران شركت واحد، دادگاه جمهورى اسلامى "عطا باباخانى" راننده منطقه شش شركت واحد و بازرس سنديكاى كارگران اين شركت ، را احضار كرده است.
دليل احضار "عطا باباخانى" كه بايد تا روز ۲۳ بهمن ماه خود را به دادگاه معرفى كند، اعلام نشده است
اعتصاب ۴۰۰ تن از كارگران سد "گاوشان" كامياران
بر اساس خبر رسيده از شهر كامياران، كارگران سد گاوشان امروز يكشنبه ۲۱ بهمن ماه در اعتراض به عدم پرداخت حقوق معوقه خود دست به اعتصاب زدند.
كارگر بخش تونل هلتوشان و توانكش ۴ ماه حقوق خود را دريافت نكرده و ضمن دست زدن به اعتصاب خواستار پرداخت مطالباتشان از سوى كارفرمايان هستند.
۲۱ بهمن ماه - اعتصاب كارگران پتروشيمى" كاويان" در عسلويه
بر اساس گزارش اتحاديه سراسرى كارگران اخراجى و بيكار، كارگران پتروشيمى "كاويان" در عسلويه در اعتراض به عدم پرداخت دستمزدهاى معوقه خود دست به اعتصاب زدند.
كارگران پتروشيمى "كاويان" كه ۷ ماه دستمزد معوقه خود را دريافت نكرده اند، دست از كار كشيده و ضمن راهپيمايى به سوى خوابگاه خود در كمپ كرمانشاهان، خواستار پرداخت مطالباتشان شدند.
لازم به ذكر است كه كارگران شركت "كافن" از پتروشيمى "مرواريد" نيز كه در كمپ كرمانشاهان مستقر هستند در اعتصاب به سر مى برند.
۲۱ بهمن ماه ادامه بازداشت عضو كميته هماهنگى در زندان اوين
"بختيار رحيمى"، از اعضاى كميته هماهنگى براى ايجاد تشكل كارگرى كه ۷ ماه قبل از سوى ماموران امنيتى دستگير شده بود، همچنان در زندان اوين به سر مى برد.
"بختيار رحيمى"، كه روز ۲۹ تيرماه سال جارى در منزلش در مريوان بازداشت شد، بيش از ۹۵ روز در سلولهاى انفرادى بازداشتگاه اداره اطلاعات به سر برد و در حال حاضر به بند ۲۰۹ زندان اوين منتقل شده است.
"بختيار رحيمى"، كه به اقدام عليه امنيت ملى متهم شده، طى ۷ ماه گذشته تحت شكنجه هاى جسمى و روحى قرار داشته و تنها يك بار به مدت ۵ دقيقه با خانواده اش ملاقات كرده و از حق داشتن وكيل نيز محروم است.
اعتصاب كارگران شركت گلوكز "اشنويه"
صبح امروز شنبه ۲۰ بهمن ماه كارگران شركت "گلوكز" در شهرستان اشنويه در اعتراض به عدم پرداخت حقوق معوقه خود دست به اعتصاب زدند.
كارگران شركت "گلوكز" در شهرستان اشنويه كه ۶ ماه حقوق معوقه خود را دريافت نكرده اند، خواستار پرداخت مطالباتشان از سوى كارفرماى شركت شدند.
تجمع كارگران كارخانه نساجى"درخشان" در يزد
صبح امروز شنبه ۲۰ بهمن ماه، كارگران كارخانه نساجى"درخشان" يزد در مقابل اين كارخانه تجمع كرده و خواستار پرداخت مطالباتشان شدند.
كارگران كارخانه نساجى درخشان كه بين ۱۹ تا ۲۷ سال سابقه كار در اين واحد را دارند، بيش از ۲۰ ماه است كه حقوق و مزاياى خود را دريافت نكرده اند. كارگران كارخانه نساجى درخشان تاكنون چندين بار در مقابل نهادها و ادارات جمهورى اسلامى در شهر يزد دست به تجمع زده اند، اما عليرغم وعده هاى مسئولين، هيچ اقدامى جهت رسيدگى به مشكلات و پرداخت مطالبات آنان انجام نشده.
تجمع اعتراضى ۱۵۰۰كارگر شركت سپاسد گتوند عليا
درروزشنبه۲۰ بهمن ماه بيش از۱۵۰۰ كارگر دراعتراض به تعطيلى شركت وعدم پرداخت دستمزدها درجلوى درب شركت تجمع اعتراضى برپاكردند.دراين تجمع كارگران خواستار رسيدگى به خواستهاى خود شدند.
دراين تجمع اعتراضى كارگران وقتى بادرب بسته شركت روبرو گرديدند اقدام به شكستن درب ورودى كردند وواردمحوطه كارگزينى شركت شدند.اين اعتراض تاروز ۲۱بهمن همچنان ادامه داشته .دراين روز كارگران ضمن تاكيد برخواستهاى خود ازجمله پرداخت نيمى از دستمزد آذرماه و دوماه دى و بهمن راكه طلب دارند وهم چنيين دريافت عيدى و پاداش هستند.برادامه اعتراض خودتارسيدن به خواسته هايشان برادامه مبارزات خودتاكيد كردند.
۱۹ بهمن ماه حدود ۸۰ نفر از كارگران شركت كافن از پيمانكاران پتروشيمى مرواريد در منطقه عسلويه، در اعتراض به عدم پرداخت ۷ ماه از دستمزدهايشان، از روز سه شنبه مورخه ۱۶/۱۱/۸۶ دست به اعتصاب زده اند. اين كارگران در روز اول اعتصاب با بستن درب ورودى كارگاه از تردد خودروها (غير از آمبولانس و ماشين هاى آتش نشانى) به داخل كارگاه جلوگيرى كردند. با شروع اعتصاب كارگران، بلافاصله حراست، نيروى انتظامى و اطلاعات سر رسيدند و از كارگران خواستند تا از اعتصاب دست بكشند و راه را براى تردد ماشينها باز كنند اما كارگران تا آخر وقت همچنان راه را بسته نگه داشته و حاضر به پايان دادن به اعتصاب خود نشدند. در پايان اين روز طى مذاكراتى كه ما بين كارگران از سويى و كارفرما و حراست و نيروى انتظامى و اطلاعات از سوى ديگر صورت گرفت، آنان از كارگران خواستند به خاطر حساسيت ايام ۲۲ بهمن، تا اين روز از كارگاه خارج شوند و در خوابگاههايشان بمانند. كارگران نيز با قبول تعهدى از جانب كارفرما مبنى بر احتساب اين ايام به عنوان روز كارى، كارگاه را ترك كرده و به خوابگاههايشان رفتند. لازم به ذكر است كارفرما تعهدنامه اى را كه بابت احتساب اين ايام به عنوان روز كارى به كارگران داده، نزد خود نگه داشته است.
اتحاديه سراسرى كارگران اخراجى و بيكار
تجمع رانندگان تاكسى در اعتراض به كمبود بنزين در مقابل فرمانداى دامغان
صبح امروز جمعه ۱۹ بهمن ماه جمع كثيرى از رانندگان تاكسى در اعتراض به پائين بودن سهيمه بنزين در مقابل فرماندارى و شوراى شهر "دامغان" تجمع كردند.
رانندگان شركت كننده در اين تجمع اعتراضى، ضمن اشاره به اينكه سهميه بنزين تعيين شده تامين كننده نيازهاى خودروهاى آنان نيست، خواستار افزايش سهميه بنزين خودرهايشان شدند.
كيان تاير و آتش خشم كارگران
۸۶.۱۱.۱۳ به گفته شاهدان عينى قريب به ده روز است كه به طور پراكنده اعتراضاتى در درون كارخانه كيان تاير انجام مى شد .اين اعتراضات ازيكشنبه شب به اوج خود رسيده و به دليل عدم پرداخت چهار ماه حقوق و سنوات و فرار كارفرما و محول كردن كارخانه به يكى از پيمانكاران كارگران به خشم آمده و با مسلح شدن به سلاحهاى سرد از قبيل چوب،چماق،قمه و چاقو اقدام به دفاع از خود دربرابرحمله و هجوم نيروهاى رژيم كردند . بعدازآن هرروز كارگران به تظاهرات مى پردازند و غروب قريب به ۲۰۰ نفر فقط در برابر درب جنوبى شركت نمايان ميشوند . صبح در پشت بامها و كناره ها وبعدازظهر در برابر درب اقدام به سوزاندن لاستيك نموده وهر كدام از نيروهاى اطلاعات وپليس نزديك مى شوند با سنگ و آتش آنها را از برابر درب مى راندند . كارگران در پشت بام جنوبى شركت كفن پوشان و نقابداران با سر دادن شعارهايى از قبيل مجلس كارگر گرسنه را نمى شناسد , ،كارگر دلير است –خستگى نا پذير است ،مجلس بى هويت فلسطين و رها كن رحمى به حال ما كن ،مرگ بر سرمايه دار –مرگ بر ستمگر كارگر مى ميرد ذلت نمى پذيرد خبرگزارى هما-
۱۱بهمن ماه تجمعات اعتراضى كارگران كارخانه نساجى "درخشان" در مقابل استاندارى يزد
دهها كارگر كارخانه نساجى"درخشان" طى روزهاى گذشته چندين بار در مقابل استاندارى يزد دست به تجمع زده و خواستار پرداخت مطالبات معوقه خود شده اند.
مديران كارخانه نساجى"درخشان" حقوق و مزاياى چندين ماه كارگران اين شركت را پرداخت نكرده و مسئولين استاندارى نيز پاسخگويى مشكلات كارگران نيستند.
كارفرمايان كارخانه نساجى"درخشان" همچنين شمارى از كارگران قراردادى اين واحد را نيز از سر كارهايشان اخراج كرده اند.
۸۶.۱۱.۱۰
دستمزد ۲۵۰ كارگر كارخانه "ايران برگ" گيلان بيش از سه ماه است كه پرداخت نشده است .
يكى از فعالان كارگرى استان گيلان در همين رابطه مى گويد: خصوصى سازى بى رويه از يك سو و واردات منسوجات از سويى ديگر باعث تعطيلى و بحران بسيارى از كارخانه هاى نساجى استان شده است و انتظار مى رود با نزديكى به روزهاى پايانى سال اعتراضات گسترده كارگرى در استان گيلان را شاهد باشيم .
وى همچنين از مشكلات ديگر كارگران "ايران برگ" گفت: چون اكثر كارگران اين كارخانه از طريق وام مسكن خانه خريده اند حالا با تعويق پرداخت حقوق و سپرى شدن موعد قسط وام اين كارگران نگران بازپس گيرى خانه هايشان توسط بانك هستند
حوادث كارگرى درايران
جانباختن يك كارگر اهل يكى از روستاهاى سنندج در تهران
بر اساس خبر رسيده از شهر سنندج،"اكبر پايزران" ۲۰ ساله، اهل روستاى "تخته" در منطقه"ژاورود" سنندج كه در تهران مشغول كار بود، بر اثر حادثه محل كار جانش را از دست داد. "اكبر پايزران" كه در يك ساختمان در منطقه "فرحزاد" تهران مشغول كار بود روز چهارشنبه ۱۷ بهمن ماه بر اثر اصابت تيرآهن به سرش زخمى و به بيمارستان منتقل مى شود، اما متاسفانه به دليل شدت جراحات جانش را از دست مى دهد.
جسد "اكبر پايزران" روز پنجشنبه به سنندج منتقل و در ميان غم و اندوه خانواده، دوستان و آشنايانش در گورستان روستاى"حسن آباد" در حومه سنندج به خاك سپرده شد.
تجمعات اعتراضى كارگران كارخانه فرش"راوند" كاشان
۳۰ بهمن - بيش از ۱۰۰ كارگر كارخانه فرش "راوند" كاشان طى روزهاى اخير در اعتراض به تعطيلى اين كارخانه دست به تجمع زده اند.
كارخانه فرش راوند كاشان از مهر ماه سال جارى تعطيل و ۲۶۰ كارگر اين واحد در حالى بيكار شده اند كه حقوق و بيمه آنان نيز قطع شده است.
كارگران كارخانه فرش راوند كاشان در جريان تجمعات خود در مقابل اين كارخانه خواستار رسيدگى به مشكلات، پرداخت حقوق معوقه و برخوردارى از حق بيمه خود مى شوند.
عملى نشدن وعده هاى مقامات جمهورى اسلامى به كارگران معدن "سنگرود" در استان گيلان
۳۰ بهمن - عليرغم وعده هاى مكرر مقامات جمهورى اسلامى مبنى بر پرداخت مطالبات معوقه كارگران معدن"سنگرود" در استان گيلان، هيچ اقدامى در اين خصوص انجام نشده است.
حدود ۶۰۰ كارگر معدن"سنگرود" ۱۷ ماه حقوق معوقه خود را دريافت نكرده و دستمزد كنونى آنان نيز با يك ماه تاخير پرداخت مى شود.
لازم به ذكر است كه"احمدى نژاد" رئيس دولت جمهورى اسلامى سال گذشته در جريان سفر به استان گيلان وعده پرداخت فورى حقوق معوقه كارگران معدن سنگرود را داده بود.
تعطيلى كارخانه قند"نسيم صبا" در بانه و اخراج كارگران
۳۰ بهمن - بر اساس خبرى كه از شهر بانه به دستمان رسيده است، كارفرمايان كارخانه قند "نسيم صبا" واقع در منطقه "ولى آباد" اين واحد را تعطيل و تمامى كارگران را اخراج كردند.
كارخانه قند "نسيم صبا" كه ۲۰ كارگر به صورت ۲ شيفت در آن مشغول كار بودند روز ۲۳ بهمن ماه و در حالى تعطيل شده كه كارگران اين واحد برخى از مطالبات و مزاياى خود را تاكنون در يافت نكرده اند.
تائيد حكم شلاق و جريمه ۱۱ تن از كارگران بازداشت شده اول ماه مه سنندج
۳۰ بهمن - شعبه چهارم دادگاه تجديد نظر استان كردستان احكام صادره در مورد ۱۱ تن از كارگران بازداشت شده در جريان مراسم روز جهانى كارگر سال جارى در شهر سنندج را تائيد كرده است.
بر اساس احكام صادره، طيب چتانى، يدالله مرادى، طيب ملايى، اقبال لطيفى، حبيب الله كلكانى، صديق سبحانى، فارس گويليان، عباس اندريانى، صديق امجدى، محى الدين رجبى و خالد سوارى هر يك به ۲۰۰ هزار تومان جريمه و تحمل ۱۰ ضربه شلاق محكوم شده و دادگاه تجديد نظر نيز اين احكام را تائيد كرده است.
لازم به ذكر است كه حكم صادره در مورد "صديق امجدى" روز شنبه ۲۷ بهمن ماه از سوى دستگاه قضايى جمهورى اسلامى اجرا و نامبرده پس از تحمل ۱۰ ضربه شلاق، ۶۵ هزار تومان جريمه نيز پرداخت كرد.
۲۴ بهمن ماه - اعتصاب كارگران كارخانه نساجى "پاكريس"سمنان
بيش از ۲۵۰ كارگر كارخانه نساجى "پاكريس" سمنان، طى يك هفته اخير دست به اعتصاب زده و خواستار پرداخت مطالباتشان از سوى كارفرمايان شدند.
كارگران كارخانه نساجى "پاكريس" سمنان، ۸ ماه حقوق، عيدى و پاداش سال گذشته و برخى مزاياى خود را دريافت نكرده اند.
اعتصاب كارگران كارخانه نساجى "پاكريس" سمنان، عليرغم وعده هاى كارفرمايان مبنى بر پرداخت بخشى از مطالباتشان همچنان ادامه دارد و نماينده كارگران امروز چهارشنبه ۲۴ بهمن ماه نيز جهت پيگيرى خواستهاى كارگران اين واحد به فرماندارى سمنان مراجعه كرده است.
عملى نشدن وعده هاى مسئولين دولتى به كارگران كارخانه "لاستيك البرز"
۲۴ بهمن ماه - در حاليكه ۱ هفته از توقف اعتصاب كارگران كارخانه"لاستيك البرز" مى گذرد، وعده هاى مسئولين دولتى مبنى بر رسيدگى به مشكلات و پرداخت مطالبات كارگران اين واحد تاكنون عملى نشده است.
بيش از ۳ هزار كارگر كارخانه "لاستيك البرز" دست به اعتصاب ۲۲ روزه اى زده و خواستار پرداخت ۴ ماه حقوق معوقه و از سرگيرى فعاليت كارخانه شدند، اما به دنبال وعده هاى مسئولين رژيم مبنى بر رسيدگى به خواستهايشان، اعتصاب خود را متوقف كردند.
در حال حاضر هيچ يك از وعده هاى مسئولين دولتى و كارفرمايان كارخانه "لاستيك البرز" عملى نشده و ۳ هزار كارگر اين واحد همچنان در بلاتكليفى به سر مى برند
- توضیحات
- نوشته شده توسط انديشه و پيكار
- دسته: جنبشهای اجتماعی
با كمتر از يك سال است كه انجمنEuro Palestine
يا همبستگى صداها براى صلح عادلانه در خاورميانه (متشكل از جمعى از فرانسويان كه از آرمان عادلانهء فلسطين جانبدارى مى كنند) دست به ابتكار جالب و كم نظيرى در فرانسه زده كه عبارت است از افتتاج يك كانون به نام كتابسراى مقاومت Librarie Résistances.
اين كتابسرا كه ۳۰۰ متر مربع وسعت دارد شامل امكانات زير است:
يك كتابفروشى مدرن، نمايشگاه فرآورده هاى سنتى خلق هاى مبارز تحت ستم از فلسطين گرفته تا آمريكاى لاتين و آفريقا، يك مركز اسناد مجهز به هزاران سند و نشريه متعلق به مقاومت ضد استعمارى و ضد امپرياليستى، يك فضاى منسب ويژهء استفاده از اينترنت (با ۴ كامپيوتر) و بالاخره سالن مجهز به دستگاه هاى صوتى و روشنايى و پرده براى سخنرانى و بحث و گفتگو و نمايش فيلم.
كتاب ها، اسناد پژوهشى، جلسات بحث و گفت و گوى اين مركز از مسائل فلسطين و خاورميانه فراتر مى رود و مباحث اجتماعى، اقتصادى، فرهنگى و هنرى روز را كه تودهء فرانسوى با آن دست به گريبان است نيز دربر مى گيرد.
جالب اينكه كتابسراى مقاومت در خيابانى واقع شده است به نام «گى موكه» و نزديك مترويى به همين نام. گى موكه نام يكى از اعضاى سازمان جوانان حزب كمونيست فرانسه است كه در مقاومت ضد فاشيستى اي ن كشور در جنگ جهانى دوم (زمانى كه در اشغال نازيها بود) شركت داشت و پس از دستگيرى و مدتى زندان، اعدام شد. گى موكه در تاريخ فرانسه يكى از شهداى مقاومت ضد فاشيستى ست. نامه هاى او از زندان و در آستانهء اعدام (كه هنوز در داخل مترو در ويترينى در معرض ديد عموم قرار دارد) سرشار از اراده و جسارت رزمندگى ست و نه تنها براى نيروهاى چپ، بلكه براى كليهء نيروهاى اين كشور امرى تثبيت شده است و حتى در مدارس نيز از آن سخن به ميان مى آيد.
- توضیحات
- نوشته شده توسط Super User
- دسته: جنبشهای اجتماعی
اين فراخوان كمك و پيام حق طلبانهء زير را ما هم دريافت كرده ايم و به نوبهء خود با خانواده هاى زندانيان و همهء مبارزان داخل كشور همصدا مى شويم.
انديشه و پيكار
با تشكر از همراهيتان
متن ضميمه گزارشى ست از حضور خانواده هاى دانشجويان سياسى مقابل زندان اوين در شب يلدا. اين متن و متن هاى مشابه را مى توانيد در سايت كميتهءپى جويى آزادى دانشجويان دربند
http://13azar.blogspot.com
و نيز در وبلاگ دانشجويان آزاديخواه و برابرىطلب
http://azady-barabary-01.blogspot.com/
بيابيد.
همانطور كه مىدانيد در وضعيت دوستان ما، با وجود تمام همگامى هاى شما و ساير عزيزان، بهبودى صورت نگرفته است. معرفى اين وبلاگ ها و مطلع كردن ديگران و تقاضاى حمايت از آنان گامى ست كه مىتواند ما را به آزادى دوستانمان نزديكتر كند. منتظر مساعدت هاى آتى شما هستيم.
كميتهء پى جويى براى آزادى دانشجويان دانشگاه
Seeking Committee for the Freedom of University Students
http://13azar.blogspot.com
* * * * * * * * * * * * * *
اوين و شب يلدا
امشب شب يلداست. طولانى ترين شب سال. آموخته اى امشب را تا پاسى از شب گذشته بيدار بمانى و در كنار ساير اعضاى خانواده و دوستان خراميدن زمستان را ناظر باشى. هندوانه اى و آجيلى براى اين شب كه هر چه هم گران باشد متناسب با فقر خود آن را فراهم مى كنى: پسته كله قوچى اگر نشد با تخمه سياه سر مى كنى.
اما اين همه در صورتيست كه بى تابى تو را وا ندارد به مخوف ترين جاى اين شهر بروى. چند شمع دست و پا مى كنى و چند هم بغض به تو مى پيوندند و مى روى پشت سردترين ديوار اين شهر شمع ها را روشن مى كنى.
وقتى پاره اى از وجودت را پشت اين ديوار محبوس كرده اند و حالا نزديك به بيست روز است نگذاشته اند او را ببينى و در عين حال به تو مى گويند حال جگر گوشه ات خوب است، وا مى مانى كه اگر اين طور است پس چرا نه مى گذارند او را ببينى و نه مى گذارند وكيل او پرونده اش را مطالعه كند؟! اين همه تو را وا مى دارد كه اين جا باشى. مقابل ديوار زندان اوين.
آرى شب يلداست. دما، به وضوح، زير صفر است. يعنى اگر آب مى بودى مدتى مى گذشت و يخ ميزدى. دور و بر اوين تاريك هم است. سرد است و تاريك. اما نه تو آبى و نه مى توانى بپذيرى كه حال عزيز تو پشت اين ديوارهاى سرد و تاريك خوب باشد. آن هم در سلول انفرادى اوين!!
حالا نشسته اى و نظاره مى كنى شمع ها را كه مى سوزند و در سوز شب يلدا هر چند لحظه يك بار خاموش مى شوند. وتو با سماجت يك عضو خانواده آن را باز هم روشن مى كنى و باز و باز.
آن چه در پى مى آيد گزارش واره اى از مراجعه حضور سى تن از خانواده ها و دوستانشان از ساعت ۵-۷ غروب سى ام آذر مصادف با شب يلداست:
مادر انوشه درحالى كه پالتوى روشنى به تن داشت مثل هميشه با لبخند شيرينش به هر تازه وارد به جمع مادران مقابل در زندان اوين سلام مى كرد. مادر نسيم با قيافه نگرانش به اطراف خود نظر مى انداخت، مادر بهروز با آن چهرهى غمگيناش به هر فردى كه از درِ زندان خارج مى شد پرسشگرانه و خيره مى نگريست. مادر محسن گشاده روى و اميدوار از آزادى زود هنگام بچه ها صحبت مى كرد. مينا همسر روزبه با چهرهى مهربان و صميمانه اش با ساير مادران در حال گفتگو و دلدارى بود. خواهر مهدى( الهيارى) نگران به تلفن خود مى نگريست كه جواب مادرم را چى بدهم، اگر بفهمد پس مى افتد و حالا هم پشت خطى از شهرستان است. خواهر ايلناز با كنجكاوى در تلاش براى دريافت خبرى جديد از اين سو به آن سو مى رفت. مادر كيوان نيز با احتياط سعى ميكرد براى ديدن بچه ها چاره انديشى كند.
مادران با كوبيدن به در زندان، زندانبان را به پشت دريچه تعبيه شده در كشاندند. هم صدا گفتند مى خواهيم فرزندانمان را پس از ۲۰ روز ببينيم، امشب شب يلدا است و ما مى خواهيم لحظاتى را با آنها بگذرانيم. سرباز پشت دريچه در پاسخ گفت هر گونه ديدارى منوط به مجوز خود مسئول بند ۲۰۹ است. قرار شد برود از او كسب اجازه كند. پس از چند لحظه گفت امكان چنين ديدارى نيست، اين افراد ممنوع الملاقات هستند. به دادگاه انقلاب مراجعه كنيد. مادران در جواب گفتند كه الان دادگاه انقلاب را از كجا بياوريم، الان شب يلدا است و ما مى خواهيم حداقل صداى فرزندانمان را بشنويم. كم كم شمع هاى خود را روشن كردند و بر تعدادشان نيز افزوده مى شد، چند نفرى، تنها آمده بودند لحظاتى را در شب يلدا با خانواده هاى دانشجويان دربند بسر برند. پس از مدتى فردِ ميانسالى كه خود را جانشين زندان ( آقاى خزايى) معرفى كرد از داخل زندان بيرون آمد، با نگاهى به پدر يكى از بچه ها كه آن جا ايستاده بود علت تجمع را پرسيد، مادران يكى پس از ديگرى هر كدام هر چه به نظرشان مى رسيد بيان مى كردند. و ديدار فرزندانشان را در خواست مى نمودند. در اين بين آن ها حتى به يك تماس تلفنى هم راضى شدند ولى آن فرد مسئول زندان هم چنان مصرانه و مدام تكرار مى كرد كه شما بايد فردا صبح مراجعه كنيد به دفتر اطلاعات و از آنها درخواست ملاقات كنيد. تمام دفاتر ادارى در اين ساعت تعطيل هستند. شما فقط وقت خود را اين جا در اين سرما تلف مى كنيد، و موجب دردسر براى خودتان و فرزندان زندانيتان مى شويد. از مادران اصرار براى ديدن و از آن مقام مسئول انكار. در اين بين يكى از مادران با بيان شيرين خود به مسئول زندان گفت اگر نمى گذاريد ما فرزندانمان را ببينيم اقلاً بگذاريد آنها ما را ببينند. مادر ديگرى مى گفت ما نمى توانيم برويم منزل. كارى نداريم انجام دهيم و دلمان هم آرام نمى شود. حداقل اينجا كه هستيم حس مى كنيم به بچه ها نزديك تر هستيم. نفر بعدى به مسئول زندان ملحق شد و مصرانه از مادران مى خواست كه پراكنده شوند وگرنه هم براى خودشان و هم براى فرزندانشان دردسر ايجاد مى كنند. متذكر مى شدند كه تجمع در اين جا معنى ندارد و فقط جلب توجه مى كنيد و صورت خوشى ندارد. اعضاى خانواده و ساير حاضرينى كه براى دلدارى آنها آمده بودند شمعهاى روشن را روى تل برفى نزديك درب برافراشتند. مجبور بودند متفرق شوند. با دستانى خالى و دلهايى نگران به سوى منزلشان روانه شدند. بلندترين شبِ سال رامى بايست بدون ندايى از عزيزانشان سپرى مى كردند. اما چگونه؟ و با كدام روحيه؟
- توضیحات
- نوشته شده توسط Super User
- دسته: جنبشهای اجتماعی
گزارش ارسالى براى نشريه دانشجويى بذر
امروز از ابتداى صبح دانشگاه پلى تكنيك شاهد جنب وجوش بسيارى بود بنا به فراخوانى كه در روزهاى قبل در دانشگاه پخش شد قرار بود تجمعى در ساعت ۱۲ظهر در اعتراض به احكام صادر براى سه دانشجوى پلى تكنيكى برگزار شود.
در ساعت ۱۱:۳۰تجمع با خواندن سرود ياردبستانى آغاز شد. اين تجمع با حضور فعال ۷۰۰ نفر از دانشجويان آغاز شد. شعار "دانشجوى زندانى آزاد بايد گردد"، "دانشجو دانشجو اتحاد اتحاد" سرداده شد. دراين ميان پلاكاردهاى با مضامين ("اوين پاداش دانشجوى منتقد"، "زندانى سياسى آزاد بايد گردد"،"پيش بسوى تشكل مستقل دانشجويى"، "هرگونه دخالت خارجى محكوم است"، "اتحاد، مبارزه، پيروزى" و "جنبش دانشجويى متحد جنبش كارگرى و جنبش زنان") نيز به چشم مى خورد. همچنين در ادامه اين تجمع تريبون آزادى شكل گرفت كه در آن دانشجويانى از انجمن منتخب پلى تكنيك و دانشجويان سوسياليست پلى تكنيك به صحبت پرداختند و احكام صادره را محكوم كردند. در اين ميان بيانيه هاى دانشجويان دانشگاه هاى مختلف تهران از جمله، علامه، شريف، خواجه نصير، دفتر تحكيم و همچنين بيانيه "فعالان و دانشجويان چپ دانشگاه هاى تهران و دانشجويان سوسياليست پلى تكنيك" خوانده شد .
در ادامه با دخالت بسيج درگيرهايى در گوشه و كنار نيز اتفاق افتاد كه با برخورد متقابل از سوى دانشجويان روبرو شد و باعث شد دانشجويان "شعار مرگ بر ديكتاتور" را سر دهند، در اين ميان از بيرون دانشگاه خبرهاى ازدرگيرى دانشجويانى كه در محوطه پلى تكنيك بودند و نتوانستند وارد شوند، مى رسيد. اين اخبارهمراه با خبر دستگيرى تعدادى از رفقا بود در ادامه نيز دانشجويان شعار" برپا خيز، ازجا كن، بناى كاخ دشمن" را سر دادند.
در ساعت ۱۲:۳۰ تريبون آزاد به كار خود پايان داد. در اين ساعت تعداد دانشجويان كه به ۱۲۰۰ نفر رسيده بود بار ديگر با خواندن سرود يار دبستانى اقدام به راهپيمايى به طرف درب ولى عصر كردند. آنان پشت در تجمع كردند و شعار دادند. اينكار موجب توقف مردم بيرون دانشگاه شد. تعدادى از مردم در مقابل در تجمع كردند كه با ورود نيروى سركوب گر انتظامى پراكنده شدند. دانشجويان با سر دادن شعار"حكومت زور نمى خوايم، پليس مزدور نمى خوايم" و "حكومت حيا كن، دانشگاه رو رها كن" به استقبال نيروى انتظامى رفتند. در اين زمان چند تن از عوامل اطلاعات و حراست اقدام به گرفتن عكس وفيلم كردند كه با هوشيارى چند دانشجوى مبارز شناسايى شدند. عوامل اطلاعاتى با برخورد شديد دانشجويان روبرو شدند و موبايل و دوربين هاى آنها توسط دانشجويان مصادره شد .
در ساعت ۱:۳۰ بعد از ظهر تجمع بار ديگر حركت خود را به طرف صحن اصلى دانشگاه ادامه داد و بعد از حدود ۲۰ دقيقه به كار خود پايان داد. در پايان تجمع چيزى كه به چشم مى خورد روحيه جمعى و بالاى دانشجويان و همچنين حمايت عده زيادى از دانشجويان دانشگاهاى ديگر وهمچنين وروديهاى جديد بود .
در آخر با خبرشديم تعدادى از دوستانمان موقع خروج از دانشگاه توسط نيروهاى اطلاعاتى شناسايى ودستگير شدند كه ازاسامى آنها اطلاعى در دست نيست.
۳۰/۷/۸۶
- توضیحات
- نوشته شده توسط Super User
- دسته: جنبشهای اجتماعی
مقاومت در عراق به يك جنبش مردمى بدل شده است
برگرفته از روزنامهء Junge Welt چاپ آلمان ۱۸ اوت ۲۰۰۷
(ترجمه براى انديشه و پيكار)
مصاحبه با عبدالجبار الكُبيسى (۱) دربارهء مبارزهء فراگير با اشغال عراق توسط ايالات متحده، و بحث دربارهء قدرت القاعده و نقش مشكل آفرين روحانى شيعه مقتدى الصدر. عبد الجبار الكبيسى دبير كل اتحاد ميهن پرستان عراق و يكى از شخصيت هاى بانفوذ مقاومت عراق است.
- - - - - -
سؤال: چهار سال از حملهء آمريكا به عراق مى گذرد و مطبوعات غربى همه از جنگ داخلى مذهبى صحبت مى كنند. اين چقدر واقعيت دارد؟
جواب: واقعيت اين است كه اشغالگران آمريكايى و دولت دست نشاندهء آنان به چنين جنگ داخلى دامن مى زنند. ايرانى ها هم همين را مى خواهند زيرا آنها هم درپى ايجاد يك دولت فدرالى در جنوب عراق هستند. هدف آنها اين است كه سنى ها، مسيحى ها و... رانده شوند و يك منطقهء خالص شيعه از جنوب عراق تا بغداد ايجاد گردد. شدت حملات طايفى (مذهبى) را در پايتخت بايد در همين رابطه ديد. در كنار آن بايد به همدستى اشغالگران با كردها در شمال توجه كرد كه معتقدند عراق را بدين نحو تحت كنترل خواهند گرفت.
هر زمان كه بمبى منفجر مى شود و بطور هدفمند، افراد بى گناه كشته مى شوند مى توان از اين نقطه حركت كرد كه اشغالگران در آن دست دارند. ابتدا خبرنگاران مى كوشيدند با شاهدان حادثه مصاحبه كنند و در موارد متعدد روشن مى شد كه عمليات انتحارى دركار نبوده است. حالا بلافاصله منطقه را مى بندند تا كسى نتواند وارد شود. آنها مى خواهند كشتار را به جنبش مقاومت بچسبانند.
هدف آنان در ايجاد تفرقه را در نمونه هاى كوچك و بزرگ مى توان ديد. يك نمونه اينكه در محلهء اعظميهء بغداد كه بيشتر سنى نشين است، شبانه نام مهمترين خيابان را عوض كردند و به جاى آن نام يك شخصيت شيعه را گذاشتند. اما اين خود شيعه ها بودند كه نام قديمى را دوباره جايگزين كردند! تا امروز نام خيابان ها بارها تحت حمايت آمريكايى ها عوض شده است. بايد افزود كه اشغالگران تا امروز نتوانسته اند اختلاف بين شيعه و سنى را در مردم تعميق كنند. آنها توانسته اند در شهرهاى بزرگ، مردم فقير و كم سواد را تحريك كنند ولى در مجموع، آگاهى ملى عربى عراقى هنوز باقى مانده است. موضوع اختلافات عمدتاً سياست رسمى ست، يعنى حزب سنى ـ اسلامى، همدستى با آمريكا، بلوك شيعه، همكارى با آمريكا و ايران و برعكس.
براى نمونه نگاه كنيد به نجف: آيت الله هاى شيعهء عرب مثل هميشه صحبت از وحدت ملى و مخالفت با اشغال عراق مى كنند يا مثلاً استان دياله كه نيمى از اهالى آن شيعه و نيمى سنى هستند يكى ار مناطق مهم مقاومت مى باشد. دو طايفهء مهم شيعه آل بوحشمه و پيروان آيت الله عبدالكريم الموازرى (؟) در مقاومت شركت مى كنند. پسر همين آيت الله به عنوان فرمانده چريك در مبارزه كشته شده است. در استان بعقوبه پاكسازى هايى مانند آنچه در بصره رخ داد كه سنى ها را از خانه هاشان راندند يا در عماره كه صابئين** را بيرون كردند قابل تصور نيست. مسلم است كه جنبش مقاومت فقط به ارتش آمريكا حمله نمى كند، بلكه به احزاب شيعه كه با دشمن همكارى دارند و ميليشياها (باندهاى مسلح) و نيز ارتش مهدى (وابسته به مقتدى الصدر) كه در فرآيند سياسى شركت دارد و همچنين به نيروهاى ايرانى حمله مى كند ولى از حمله به مردم غيرنظامى به خاطر مذهبشان چيزى شنيده نمى شود. يك نمونهء ديگر درهء آفار (؟) واقع در شمال غربى نزديك موصل است كه ۵۰ تا ۷۰ درصد مردم شيعه هستند و با وجود اين، يكى از مناطق مهم مقاومت محسوب مى شود.
در عراق طايفه هاى بزرگى زندگى مى كنند كه اعضاى آنها در تمام كشور پخش شده اند و به هر دو مذهب تعلق دارند و هنور هم عروسى بين آنان مرسوم است.
سؤال: آمريكايى ها ابتدا روى شيعه ها حساب مى كردند، اما بعداً متوجه شدند كه نفوذشان از دست مى رود، لذا استراتژى خود را عوض كرده، تحت عنوان استقرار رهبرى نوين، نيروهاى سنى و بخشى از مقاومت را در فرآيند سياسى شركت دادند. آيا اين كوشش ها نتيجه اى هم به بار آورده است؟
جواب: محافظه كاران جديد كاخ سفيد نمونهء تفرقهء قومى و مذهبى را طرح ريزى كردند. آنها مى خواستند سلطهء شيعه را كه در دنياى عرب يك اقليت اند در عراق برقرار كنند، اما به زودى روشن شد كه ايرانى ها در دستگاه مملكت نفوذ پيدا كرده اند، تو گويى نفشهء كار را آنها (ايرانى ها) ريخته اند. آمريكايى ها استراتژى خود را عوض كردند تا خسارات وارده را محدود كنند. اما دليل اين تغيير استراتژى را بايد در قدرت جنبش مقاومت ديد كه به آمريكايى ها فهماند كه از طريق نظامى نمى توانند پيروز شوند. آنها فرآيند جديد سياسى اى را آغاز كردند و همكارى با حزب سنى ـ اسلامى را پايه گذارى نمودند ولى اين حزب به سرعت نفوذ خود را از دست داد. رهبران آن مجبور به فرار به خارج از كشور يا به "مناطق سبز" شدند.
سؤال: وضع جنبش مقاومت از نظر نظامى و سياسى چگونه است؟
جواب: قدرت مقاومت فزاينده است. مقاومت فقط با چند هزار مبارز شروع شد. امروز بيش از صدهزار نفر اند و باز هم رو به افزايش است. اكنون حتى دورن ارتش و پليس عراق نفوذ كرده اند و مى توانند حتى در محدودهء ارتش آمريكا نيز اطلاعات جمع آورى كنند. شايد شمار مبارزان جنبش مقاومت به ۴۰۰ هزار برسد.
در ارتش آمريكا نشانه هاى تسليم و استعفا ديده مى شود. جنبش مقاومت براى كشورش مى جنگد، حال آنكه سربازان دشمن فقط براى پول مى جنگند. آنها روز به روز وحشى تر مى شوند، به خصوص سربازانى كه براى آمدن به عراق استخدام شده يعنى مزدور اند. افزايش سربازان آمريكايى يا سربازان ارتش عراق و ميليشيا حتى اگر به يك ميليون هم برسد به اشغالگران كمكى نخواهد كرد.
مقاومت تبديل به يك جنبش مردمى شده، يك فرهنگ همگانى و خلقى كه هركسى سهم خود را در آن ادا مى كند. اينكه هيچ دولتى به آنها كمك نمى كند جوانب مثبتى هم دارد. اگر كمك مالى دريافت مى كردند با پيآمدهاى فسادانگيز آن روبرو مى شديم. افراد خودشان مسؤول نيازهاى مبارزه و سازماندهى هستند. پول جمع مى كنند، آموزش را ترتيب مى دهند و حملات را طرح ريزى مى كنند. از نظر سياسى نيز پيشرفت وجود دارد. گروه هاى ۱۰۰ نفرهء اوليه تبديل به هشت تشكل اصلى شده اند. اما چيزى كه هنوز بدان دست پيدا نكرده اند يك فرماندهى سياسى مشترك است.
سؤال: دائماً گزارش هايى منتشر مى شود از برخورد نظامى بين جنبش مقاومت و القاعده. چه رابطه اى بين جنبش مقاومت و گروه هاى تندرو اسلامى وجود دارد؟
جواب: به خاطر داشته باشيم كه در اوايل، چگونه قدرتهاى غربى مقاومت را به سطح نيروهاى خارجى طرفدار رژيم سابق تنزل مى دادند. مى خواستند وانمود كنند كه حمايت مردمى وجود ندارد ولى مقاومت در اساس، دربرابر تحريك هاى نواستعمارى آمريكا به دفاع از هويت خود پرداخته است. نيروى محركهء اوليهء مقاومت نه نيروهاى خارجى بوده اند نه بعثى ها.
القاعده در دوسال اول اشغال، فقط يك پديدهء حاشيه اى بود. شمار آنها بين هزار تا هزار و پانصد نفر بود (از عراقى و غيرعراقى) و فعاليت نظامى آنها بسيار محدود بود. القاعده به برخى از طايفه هاى مذهبى مبارز پول مى داد تا از آنها استفاده كند. آنها توانستند ائتلافى از ۶ گروه ازجمله در شهرهاى رمادى، فلوجه، حُديثه ايجاد كنند. القاعده از آن پس، تحت عنوان "شوراى مجاهدين" فعاليت مى كرد كه گام مهمى برايشان محسوب مى شد. آنها هنوز هم با همين نام فعال هستند. بعدها مورد حمايت هاى بيشترى قرار گرفتند كه ادامه دارد. آنها موجودى هاى مالى خود را صرف مخارج لوكس و شخصى نمى كنند، بلكه زندگى بسيار ساده اى دارند. همه چيز خود را در راه ميارزه اى كه دارند قرار مى دهند. اين رفتار آنها جذابيت خاصى توليد مى كند. بيشتر جوانان نه به خاطر ايدئولوژى القاعده، بلكه از آن رو كه القاعده مكانى براى مبارزه با اشغال در اختيارشان قرار مى دهد به سوى آن رو مى آورند.
حركت سياسى آمريكا در نهايت، القاعده را نيرومندتر مى كند. آنهايى كه به دنبال سياست آمريكا مى روند ترس شان از اين است كه ايران دارد كنترل امور را در عراق به دست مى آورد و فكر مى كنند كه وقتى اين خطر رفع شود آمريكايى ها را مى شود بيرون كرد. اما كسانى كه چنين مى پنداشتند شكست خورده اند. القاعده يك پيام ساده و قابل فهم دارد و آن اينكه فقط يك مبارزهء مسلحانهء پيگير مى تواند با اشغال مبارزه كند. واقعيت نيز آن را تأييد مى كند. القاعده كمك هاى مادى زيادى از خارج دريافت مى كند، حال آنكه گروه هاى ديگر مقاومت به خود متكى هستند و روى پاهاى خود ايستاده اند. امروز مى توان گفت كه شايد القاعده قوى ترين سازمان جنبش مقاومت است. آنها حركت خود را در اصل، جدا از بقيهء سازمان ها انجام مى دهند. با وجود اين، همكارى هاى مشترك نظامى هم بين آنها و ديگران وجود دارد.
اسلام همچون سلاح و ابزارى ست كه انسان ها را براى قيام به حركت در مى آورد. از تاريخ و فرهنگ اسلام و زندگى پيشروان آن استفاده مى شود تا انسان ها را به مبارزه بكشانند، زيرا مردم اسلام را بخشى از هويت خود مى دانند. وقتى به يك سرزمين اسلامى از خارج حمله مى شود، قرآن مسلمانان را به جهاد فرا مى خواند. اينكه مقاومت مسلحانه مانند روزه و نماز يك وظيفهء شرعى محسوب شود در عقايد عمومى جاى هيچ بحثى ندارد. همهء گروه هاى مقاومت، چه مذهبى و چه غير مذهبى، بايد اين شرايط را در نظر بگيرند. به عنوان مثال، به موضع حزب بعث و شخص عزت الدُرّى [معاون سابق صدام حسين و رهبر كنونى حزب بعث (م.)] دقت كنيد. اگر از روى شيوهء نگارش آنها قضاوت كنيد به نظرتان مى رسد كه آنها اسلامگرايان افراطى هستند. به كار بردن اين زبان بدين معنا نيست كه آنها اسلامگرايان افراطى شده اند ولى در عين حال، اين موضع حزب بعث كمك غير مستقيمى ست به القاعده. كسى كه به آنها [بعث] مى پيوندد فكر نمى كند كه كارى غيرعادى انجام داده، بلكه برعكس معتقد است كه حركتى پيگيرانه كرده است.
سؤال: آيا القاعده دست كم در برخى موارد، در ارتكاب حملات مذهبى مقصر نيست؟
جواب: مسؤوليت به طور كامل به عهدهء دولت بغداد ــ چه بخش شيعه و چه بخش سنى آن ــ و نيز آمريكا و ايران است. ۹۵ درصد از عملياتى را كه به القاعده نسبت داده مى شود از كل آن كم كنيد، از ۵ درصد بقيه هم تنها نيمى از حقيقت را مى شنويم. گاهى اوقات، القاعده جواب حملات دولت و باندهاى مسلح را اينگونه مى دهد كه به مناطق شيعه نشين حمله مى كند و مى خواهد بدين وسيله به سنى ها بگويد كه القاعده از آنها دفاع مى كند و آنها نبايد از منطقهء خودشان فرار كنند و بدين ترتيب مى خواهد با نقشه هايى كه براى راندن سنى ها از بغداد ريخته شده است مقابله كند. پشت اين عمليات هيچ اسنراتژى اى وجود ندارد، بلكه تنها واكنشى ست دربرابر كشتار وسيع مردم. علاوه بر اين، القاعده هميشه خودش اعلام مى كند كه چه عملياتى از آنها ست. القاعده به شيعه هاى عاقل اخطار مى كند كه: "از جنايتى كه به نام شما انجام مى شود دست برداريد، وگرنه مسؤوليت به عهدهء شما خواهد بود". من نمى خواهم از اين نوع اقدامات دفاع كنم، فقط مى كوشم واقعيت را آنطور كه هست نشان دهم.
يك مثال بسيار گوياى ديگر اينكه القاعده مانند ديگر گروه هاى مقاومت، حركت خود را از فلوجه شروع كرد. با وجود اينكه اين شهر صد در صد سنى ست، بعد از شروع عمليات عليه اشغالگران، حدود ۱۲ هزار خانوادهء شيعى از جنوب به اين شهر پناه آورده اند چون به آنها مشكوك شده بودند كه با بعثى ها همكارى مى كنند. مردم اين شهر آنها را پذيرفته اند و آنان را جزئى از مقاومت مى دانند. تا امروز حدود ۲۰ هزار شيعهء پناهنده در فلوجه وجود دارد و يك مو هم از سر آنها كم نشده است.
سؤال: شما دو سال قبل، جبههء اسلامى ملى ميهن پرستان عراق را تأسيس كرديد كه حزب بعث، حزب كمونيست عراق (معروف به فرماندهى مركزى۲) و اتحاد ميهن پرستان عراق را دربر مى گيرد. شمارى از رهبران سنى و شيعهء عراق هم از اين جبهه حمايت مى كنند، ولى بخش هاى وسيع نظامى سنىِ مقاومت در آن نمايندگى ندارند. آيا هنوز زمان مناسب براى چنين جبهه اى فرا نرسيده؟
جواب: برعكس بقيهء دوستان، من هميشه گفته ام كه جنبش مقتدى الصدر خيلى وسيع است. بعثى ها، ماركسيست ها و ملى گرايانى هستند كه از ترس ميليشيا (باندهاى مسلح) به آنها پيوسته اند. اكثر آنان از طرفداران خانوادهء مذهبى او نيستند. به رغم اشتباهاتى كه داشته، مى توان اميدوار بود كه اين افراد او را اصلاح كنند يا اينكه وى دست كم با بخشى از آنها همكارى كند. علاوه بر اين، اكثر طرفداران او افرادى بسيار فقير هستند؛ درست برعكس احزاب شيعه كه متكى بر تجار ثروتمند اند و يك روز عليه اشغال صحبت مى كنند و روز ديگر با اشغالگران قراردادهاى سودآور مى بندند. تضاد طرفداران وى با اشغال كاملاً صادقانه است.
من فكر مى كنم كه طرفداران و دوستان مقتدى الصدر در ايران به ويژه آيت الله كاظم حائرى و نيز حزب الله لبنان وى را براى تغيير تاكتيك، زير فشار گذاشتند و او تاحدودى گول آنها را خورد بدين خاطر كه او هنوز جوان و كم تجربه است. سه بار نمايندگان حزب الله با او ديدار كردند و وى را قانع نمودند كه در فرآيند سياسى شركت كند، براى انتخابات مجلس نامزدهايى را پيشنهاد كند، پست هايى را در دستگاه دولتى به خصوص در ارتش تقبل كند و بدين ترتيب، تأسيس يك حزب نيرومند را امكانپذير سازد، زيرا در غير اين صورت، رقباى او از خانوادهء حكيم به جاى او نقش بازى خواهند كرد. به همين خاطر بود كه جنبش او نامزدهاى خود را در ليست رقيب خود يعنى الحكيم گنجاند.
در اوايل كار، مقتدى الصدر جريان الحكيم و نيز آيت الله سيستانى را به خاطر همكارى آنان با آمريكا مورد انتقاد قرار داده و حتى بدانان نسبت كافر داده بود. به همين دليل، آنان پنهانى با آمريكا همكارى هايى كردند تا مقتدى را ترور كنند و آمريكا نيز عليه او حملاتى انجام داد. مقتدى تحت اين فشارها تسليم شد. او اكنون اين ادعا را كه موضعش عليه قانون اساسى و عليه اشغال است غيرواقعى مى خواند (۳). مقتدى الصدر كاملاً در فرآيند سياسى دولت شريك است.
- - - - - - - - - - - - - - -
يادداشت:
- ظاهراً عبدالجبار [محسن] الكُبيسى (اگر تشابه اسمى نباشد) عضو هىأت مديرهء شركت رافدين است كه مجموعه اى از كارفرمايان عراقى را كه هم اكنون در اردن بسر مى برند دربر مى گيرد (م). رك. به: www.rafidainprojects.com ۱- در انشعابى كه در حزب كمونيست عراق، در پى اختلافات شوروى و چين در سال هاى ۱۹۶۰، رخ داد دو سازمان شكل گرفت: يكى كميته مركزى (يا لجنه مركزيه) كه با رژيم بعث همكارى مى كرد، چنانكه اكنون با آمريكا همكارى دارد، و ديگرى فرماندهى مركزى (قياده مركزيه) كه عليه رژيم بعثى شورش مسلحانه كرد و شديداً سركوب شد (۱۹۶۸) و امروز هم با اشغال مخالف است و با آن مبارزه مى كند.
۲- صابئين (يا صابئان، ماندائيها): دين اين فرقه از قرن دوم ميلادى به بعد نوعى عرفان مسيحى ست. اينان غالباً در جنوب عراق و خوزستان زندگى مى كرده اند (رك. به توضيح خواندنى فرهنگ معين ـ اعلام ج ۵). اضافه مى كنيم كه نام صابئين سه بار در قرآن هم آمده است تقريباً به يك مضمون، از جمله در اين آيه: "از مؤمنان و يهوديان و مسيحيان و صابئين، هركس كه به خداوند و روز بازپسين ايمان آورده و نيكوكارى كرده باشد، پاداششان نزد خداوند [محفوظ] است و نه بيمى بر آنها ست و نه اندوهگين مى شوند" (آيهء ۶۲ از سورهء ۲ ـ البقره، ترجمه بهاء الدين خرمشاهى).
۳- بر اساس اطلاعاتى كه در دو سه سال گذشته در مطبوعات منعكس شده، مقتدى الصدر خواستار خروج نيروهاى آمريكايى از عراق بوده و حتى در يك كارزار تبليغى به همين منظور، حدود يك ميليون امضاء جمع آورى كرده بود.
- توضیحات
- نوشته شده توسط پاتريس كلود
- دسته: جنبشهای اجتماعی
هفت تير كش هاى آمريكايى در بغداد
Patrice CLAUDE روزنامه نگار
لوموند، ۲۴ سپتامبر ۲۰۰۷
ترجمه بهروز عارفى
گارد هاى بلاك واتر كه يك شركت نظامى خصوصى آمريكائى ست، ۲۸ غيرنظامى را در بغداد به قتل رسانده اند. ۴۸ هزار«سرباز مزدور » در مصونيت كامل از مجازات، عراق را به ستوه آورده اند.
«خوب، بچه ها. راه بيافتيم. من امروز ميخوام يكى را بكشم.
ــ عجب! حالا چرا امروز؟
ــ هه! هه! آخه فردا ميرم مرخصى، دير ميشه.»
آن روز، روى جاده ۱۶ كيلومترى معروف به « جادهء مرگ»، كه فرودگاه بين المللى بغداد را به مركز شهر مىپيوندد، جاكوب سى واشبورن و همگروه هايش دنبال هدف مى گشتند. مدتى بعد، يكى از آن ها براى خبرنگاران واشينگتن پست كه اين ماجراجوئى مرگبار را در ماه آوريل مدون كردند، تعريف كرده بود كه «قصد شان فقط تفريح بوده است».
آهان. ببين يك تاكسى تلو تلوخوران، به فاصله اى دور، پشت يك اتوميبل ضدگلوله كه اين چهار نفر سرنشين آن اند، آهسته خود را روى زمين مى كشد. از مدت ها پيش، عراقى هاى ماشين سوار مىدانند كه نبايد به اتومبيل هاى نظامى و كاروان خودروهاى بزرگ پرقدرت كه شيشه هاشان تيره است و غالباً نمره ندارند و روى جاده هاى مملكت مى تازند، نزديك شوند.
احمد س. رانندهء هميشگى ما اغلب ميگفت «اصلا نميشود فهميد اين ها چند نفر سرنشين دارند». ممكن است كه «يك كله گنده» بومى يا خارجى در داخل اين اتومبيل ها نشسته باشد كه «كابوى هاى» آماده شليك محافظتش مى كنند. يا اين كه ممكن است كماندوهاى نيمهرسمى وزارت كشور در حال شكار «تروريست» باشند. يا حتى يك وزير، يك رئيس حزب يا قبيله درون آن باشد كه معمولا با يك جوخه هفت تيركش خصوصى رفت و آمد مى كنند. كسى را نميتوان يافت كه در تقاطع يك چهارراه، با افراد تا به دندان مسلح عراقى يا خارجى كه لوله هفت تيرشان راست دماغ طرف مقابل را نشانه گرفته و عجله دارند از شر راه بندان خلاص شوند، شاخ به شاخ نشده باشد، مگر اين كه از مدت ها پيش پايش به بغداد نرسيده باشد.
واشبرون به شين ب اشميد راننده اتومبيل دستور مى دهد «يواش كن!» . در گذشته به امثال اين چهار نفر مى گفتند «سگ جنگى» و حالا مى گويند «نظامى خصوصى». اين افراد كه به عينك تيره، گوشى مدل ماموران سرويس هاى مخفى چسبيده به گوش، تپانچه آويزان از كشاله ران، جليقه ضد گلوله از جنس كولار سياه با آسترى از سراميك كه به حد كافى براى مقاومت در مقابل گلولهء كلاشنيكوف ضخامت دارد، مجهز اند، نظامى يا پليس سابق اند كه براى اسكورت «يك مشترى مهم» به فرودگاه مى روند.
واشبورن كه سابقاً تفنگدار دريائى بوده ۲۹ سال دارد و سرپرست جوخه است. حقوق او ششصد دلار در روز است. او با قد يك متر و ۹۰ سانتيمتر، با بازوانى نيرومند و خالكوبى شده و سرى تراشيده از ته و با ريش بزى و هيكلى گنده ، دستكش به دست دارد. وى مسلسل ام چهار - عين سلاح هاى ارتش منظم آمريكا - را در وسط دو صندلى گذاشته است. « صبر كن، بگذار كمى نزديك بشه، ميخوام او را با هفت تير بزنم». راننده تاكسى پير مردى است و ظاهرا يك مشترى دارد. چه فرقى مى كند. از زمان تهاجم به عراق در آوريل ۲۰۰۳، اين كشور حالت «غرب وحشى» را پيدا كرده است. از حمله با اتومبيل هاى بمب گذارى شده، حملات انتحارى، كشتار هاى ميان فرقه اى، دعواهاى قبيله اى، تا عمليات و اشتباهات ارتش هاى آمريكا و انگلستان و سر سپرده هايشان، هر ماه از ۱۲۰۰ تا سه هزار نفر غيرنظامى عراقى ، بسته به زمان، در اثر خشونت هاى مرگ بار در عراق جان مى بازند. واشبورن درب طرف خودش را باز كرد و روى صندلى اش دراز كشيد ، درحالى كه بازويش از خودرو بيرون بود. تاكسى نزديك شد. هفت تيركش هدف گرفت.
رگبار گلوله شيشه جلو تاكسى را سوراخ سوراخ كرد. تاكسى در كنار جاده متوقف شد. اشميد داد زد: «ناز شستت!»
روشن نشد كه آيا دو سرنشين عراقى كشته يا زخمى شدند يا سالم در رفتند. اكثريت غيرنظاميان عراقى كه قربانى انواع بدرفتارى و خشونت، خطا، راهزنى، قتل، تجاوز و آدم ربائى هاى مختلف هستند، حتا شكايت نمى كنند. تازه به كجا شكايت كنند؟ پليس كه تحت نفوذ ميليشياى شيعه است شديدا فاسد است. دادگسترى فلج است. حكومت و وزارت خانه هائى كه نزديك سفارت خانه هاى آمريكا و بريتانيا در ناحيه كذائى « سبز» كه همچون دژ نفوذ ناپذير نگهدارى مى شود، كز كرده اند، حتا قادر به حفظ خود نيستد. اقتدار آنان به زور شامل ده كيلومتر مربع پيرامون اين «ناحيه» مىشود.
اگر يكى از اعضاى اين جوخه كه به او ايزيرلى نائوكيدى مىگويند و اهل كشور فيجى [جنوب اقيانوس آرام] است، «حالش از آنچه بارها و بارها ديده بود به هم نمى خورد»، و بدنبال آن تصميم به استعفا و گشودن زبانش نمى گرفت، ترديدى نيست كه ماجراى آدم كشى جاكوب س واشبورن، هرگز آفتابى نميشد. واشبرون و دو همدستش كه كارمند شركت تريپل كانوپى Triple Canopy (يكى از ۱۷۷ «شركت نظامى خصوصى» SMP ) هستند در عراق، «هنرنمائى» مى كنند، اين سه نفر، منكر همهء ماجرا شده و بدون محاكمه مرخص شدند. اما مسلماً ماجرا به همين جا ختم خواهد شد.
از آوريل ۲۰۰۳، ارتش آمريكا چند صد نفر از نظاميانش را به اتهام همه جور فسق و فجور و رذالت پاى ميز محكمه نظامى كشانده است، از جمله ۶۴ نفر را به جرم قتل. اما بر عكس، هيچكدام از ۴۸ هزار «سرباز مزدور» داراى مليت هاى مختلف كه در عراق جولان مى دهند، هرگز براى پاسخگوئى به هيچ دادگاهى كشانده نشده اند. در سال ۲۰۰۶، قانونى به تصويب كنگره آمريكا رسيد كه ظاهرا همه «افراد داراى قرارداد نظامى خصوصى» را مشمول همان قوانينى مى كند كه ارتش آمريكا ملزم به آن است. اما، پيتر سينجر، پژوهشگر و كارشناس انستيتوى بروكلين اظهار ميدارد كه مقررات پياده شدن آن لايحه «هرگز توسط دولت بوش تدوين نشده است».
چارلز ل شپارد، سومين شياد دار ودسته بوشبرون توضيح داد: «هر وقت از مسئولانمان دربارهء اين موارد مى پرسيديم، مى گفتند: بى خيالش!، اگر عراقى ها دنبال دردسر و دعوا با ما باشند، نيمه شب ما را از كشور بيرون مى برند». همه افراد تابع اين قرار داد، طبعا جانى و تبهكار نيستند ولى اينكه تا كنون چند نفر از آنان را در پى ارتكاب اعمال خلاف از عراق بيرون برده اند، هيچكس نميداند. عراق جنگل بى قانونى شده است كه در آن، قانون با كسى است كه سلاح بيشتر و يا پول بيشتر دارد.
آيا، هرگز روشن خواهد شد كه چگونه سر ظهر روز يكشنبه ۱۶ سپتامبر ۲۰۰۷، تعداد ۲۸ غيرنظامى عراقى در مركز بغداد بدست محافظان «خصوصى» كه چند ديپلمات آمريكائى را همراهى مى كردند كشته شده اند؟ بلاك واتر Blackwater مانند شركت هاى دين كورپ و تريپل كانوپى، يك «شركت نظامى خصوصى» ست كه در سال ۲۰۰۳ در مناقصه، وزارت خارجه آمريكا براى تأمين حفاظت از سيصد ديپلمات آمريكايى در عراق برنده شده است (يادآورى مى كنيم كه در راس اين ديپلماتها، رايان كروكر سفير آمريكا قرار دارد كه هرگز بدون نگهبانان قلدر خصوصى اش از خانه خارج نميشود). در رابطه با كشتار ياد شده، بلاك واتر اعلام كرد كه كاروان «به شليك تير پاسخ» داده است.
نورى المالكى، نخست وزير عراق، با توجه به يك بررسى ابتدائى گفت كه اين روايت را قبول ندارد. به عقيده او، خطاهائى كه «مزدوران خارجى عليه غيرنظاميان بيگناه مرتكب شده اند از «حد گذشته» است، و اين «هفتمين حادثه» اى ست كه بلاك واتر مى آفريند و در نتيجه امتياز كار آن شركت در عراق «لغو» مىشود و بيش از هزار كارمند آن در عراق، در جريان «بازبينى عمومى فعاليت همهء شركت هاى نظامى خصوصى خارجى» از اين كشور «اخراج» مىگردند. پس از بيست و چهار ساعت، و بدنبال تلفن وزير امور خارجه آمريكا، كوندوليزا رايس، و «معذرت» خواهى و تعهد «بررسى جدى مشترك» در مورد حادثه از طرف وى، ديگر نه صحبتى از اخراج شد و نه الغاى قرار داد.
بنا به گفته جرمى اسكاهيل كه دربارهء اين شركت، كتابى تحت عنوان «بلاك واتر: ظهور نيرومند ترين ارتش مزدور» * نوشته است، بلاك واتر قراردادى ۸۰۰ هزار دلارى با واشنگتن بسته و داراى بيست هزار «سرباز» و ۲۰ هواپيما و هليكوپتر در كاروليناى شمالى ست و بدين ترتيب، «نيرومند ترين شركت نظامى خصوصى جهان» است. اريك پرينس، صاحبِ ميلياردرِ بلاك واتر كمك مالى بزرگى به كارزار انتخاباتى دولت بوش كرده است. اين بنيادگراى مسيحى صاحب نفوذ بسيارى ست. اما، دست كم به دو دليل ترديد وجود دارد كه دادگسترى عراق بتواند مسئولان كشتار يكشنبه را به دادگاه بكشاند. ابتدا، بياد بياوريم كه پل برمر هنگامى كه فرماندار آمريكائى عراق بود پيش از عزيمت خويش در ژوئن ۲۰۰۴، بخشنامه اى صادر كرد (با شماره ۱۷) كه بموجب آن، همه كاركنان غيرنظامى هريك از شعبات حكومت فدرال آمريكا در عراق از مصونيت كامل در برابر دادگاه هاى محلى برخوردار اند [در ايران معروف است به كاپيتولاسيون] و هيچ دولتى در عراق زحمت الغاء اين بخشنامه را بخود نداده است.
حال آنكه به عنوان دليل دوم بايد گفت كه دولت آمريكا ۱۳۷ هزارنفر «سرباز پيمانى» جهت مأموريت در عراق استخدام كرده كه ۲۱ هزار نفر شان آمريكائى هستند. اين تعداد ميان نهادهاى زير يعنى وزارت خارجه ، وزارت دادگسترى و وزارت امنيت داخلى، سيا و اف بى آى، ماموران مختلف فدرال كه مأمور بازسازى عراق هستند و بالاخره وزارت دفاع (پنتاگون) تقسيم شده اند. پنتاگون به تنهائى ۷۸۰۰ «نظامى خصوصى» براى محافظت از انبارهايش، تعمير تجهيزات، مراقبت از محموله هاى خواربار و تجهيزات، آموزش سربازان و پليس عراق، حفاظت زندان ها، بازجوئى از زندانيان استخدام كرده است (اضافه كنيم كه در رسوايى اعمال شكنجه در زندان ابوغريب، چند تن از همين «خصوصى» ها متهم شدند ولى براى هيچكدام شان نگرانى اى پيش نيامد). گفتنى ست كه تقريبا يك سوم اين افراد «سربازانى» هستند كه در سايه مى جنگند، جنگى مخفى، جنگى متعلق به خودشان.
خود ارتش آمريكا، اكنون داراى ۱۶۸ هزار سرباز در محل است. اما، افكار عمومى آمريكا و اپوزيسيون از حزب دموكرات خواستار بازگشت هر چه زودتر «فرزندان» خود هستند. ژنرال ديويد پتراوس، فرمانده نيروهاى آمريكايى قول داده است كه ۳۰ هزار سرباز كمكى اعزامى به عراق تا تابستان آينده به خانه هايشان برخواهند گشت.
در حالى كه كولين پاول، وزير خارجه پيشين معتقد بود كه براى شروع حمله، تعداد سربازانى معادل دو برابر كنونى ضرورى است، بارها گفته است: «ما هرگز باندازه كافى سرباز نداشتيم تا بتوانيم ثبات كشور را تضمين كنيم، بازسازى آن پيشكش!» . ۴۸ هزار مزدور كه در بغداد «پى اس دى» (Personal Security Details يعنى گروه امنيت خصوصى) ناميده مى شوند، بيش از دو لشكر را تشكيل مى دهند. هيچكس نمى تواند گمان كند كه ميتوان آن ها را با سربازان منظم جايگزين كرد. براى ماجراجويان امنيتى، عراق تا مدت هاى دراز ديگر حكم الدورادو (سرزمين خيال انگيز) را خواهد داشت.
----------
عنوان اصلى مقاله:
Pistoleros à Bagdad, Patrice CLAUDE ; Le Monde 24 sept 2007
*Jeremy Scahil, Blackwater : The Rise of the Most Powerful Mercenary Army, Nation Books/Avalon
- توضیحات
- نوشته شده توسط بهرام قديمى
- دسته: جنبشهای اجتماعی
از اعضاى بنيانگذار حزب انقلابى كارگران- ارتش انقلابى خلق- آرژانتين
فوريهء ۲۰۰۵ - بوئنوس آيرس، آرژانتين
آدريان كرامپوتيچ Adrian Krampotic در روز ۲۳ اوت ۱۹۹۷ در حال خروج از منزل مادرش دستگير شد. ابتدا ۲ سال در زندانِ معروف “كاسِرو لا نئوا” [Casero la Nueva اين زندان ديگر وجود ندارد-م] به سر برد، بعد به زندان معروفترى به نام “وييا دِ وتو” Villa de Voto منتقل شد و تا اوت ۲۰۰۳ آن جا بود. و از آنجا به زندان “اسيسا” Eseisa منتقل شد. از همان زمان بر اساس قوانين آرژانتين به وى اجازه دادند كه روزها بتواند از زندان خارج شود و او با استفاده از اين امكان تحصيلاتش را ادامه داد. وقتى با او مصاحبه مىكرديم، در زندانى به نام “پره اِگرِسو” Pre- Egreso در نزديكى شهر بوئنوس آيرس در انتظار پايان يافتن محكوميت ۱۸ سالهء خويش بود.
طبق قوانين آرژانتين هر زندانى پس از طى دو سوم مدت محكوميت مىتواند با در اختيار قرار دادن آدرس محل سكونت و كار از حق “آزادى مشروط” استفاده كند. طى مدت باقى مانده بايد ماهى يك بار در دفتر پليس حضور يابد. او از فوريهء ۲۰۰۶ از شرايط استفاده از اين قانون برخوردار بود. آدريان در مارس ۲۰۰۷ از زندان آزاد شد.
آدريان يكى از بنيان گذاران گروه كوچكى از مبارزين سياسى بود كه با هدف بازسازى چپ در آرژانتين در سال ۱۹۸۹ فعاليت خود را آغاز كرده بودند. آنها بين سالهاى ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۷ نشريهاى داشتند. عمليات نظامى اين گروه با هدف تبليغ انجام مىگرفت (تبليغ مسلحانه). آنها معتقد بودند كه براى از سر گذراندن بحران عظيمى كه چپ آرژانتين با آن دست و پنجه نرم مىكرد، ابتدا بايستى فضاى گفت و گو بين فعالين واقعى چپ به وجود آيد تا جنبش چپ از حالت دفاعى بيرون آيد. به همين دليل عمليات نظامى را به عنوان امرى تهاجمى و ريشهاى ارزيابى مىكردند. فعاليت اين گروه در سالهاى ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۷ در دورانى كه جنبش چپ آرژانتين فلج شده و قادر به هيچ حركتى نبود، ادامه داشت. اين همان دورانىست كه بورژوازى آرژانتين بيشترين موفقيت هاى خود را در زمينهء نئوليبرالى كردن كشور به دست آورد. اين شرايط باعث رشد تضاد طبقاتى و رشد جنبش هاى طبقاتى و تودهاى در آرژانتين شد. اين گروهها كه فعاليتشان با حركت تودهاى فاصله داشت، در واقع در حاشيه بسر مىبردند و نتوانستند آن طور كه مىخواستند به عنوان تشكلى تأثيرگذار عمل كنند. با اين حال برخى از آكسيون هاى اين گروه، از جمله سوء قصد به جان دكتر خورخه بورگِس از اهميت ويژهاى برخوردار بود.
براى ما كه اين مصاحبه را با آدريان كرامپوتيچ و همسرش اِستر در چند نوبت به انجام رسانديم، بحث در بارهء چگونگى برخورد با شكنجهگران، موضوع اساسى بود. به گمان ما چنين مقولهاى از مبارزهء طبقاتى جدا نيست و اين بحث ابعاد ديگرى را از آن نشان مىدهد. اضافه كنيم كه هدف ما از انتقال تجارب مبارزاتى، نقد و كمك به ابتكار راههاى نوين است نه الگوبردارى.
ب. ق.
* * * * * * * * * * * * * * *
سازمان شما چرا و چگونه تشكيل شد؟
آدريان كرامپوويچ: اين سازمان در بطن شرايط حاكم بر جامعهء ما و تحت تأثير ىأس حاصل از فروريختن ديوار برلين و از هم پاشيدن تدريجى سازمان هاى مختلف چپ در قارهء آمريكا، از جمله سقوط دولت ساندينيست در نيكاراگوئه و جو پراكندگى حاصل از آن به وجود آمد.
اينجا، در ژانويهء ۱۹۸۹ يك آكسيون مسلحانه انجام پذيرفت كه به خاطر اهميت و شرايطش تأثير شايانى روى عملكرد سياسى نسلى گذاشت كه من به آن تعلق دارم. اين نسل هنگامى كه ديكتاتورى نظامى در سال ۱۹۸۳ پايان يافت، ۱۷ تا ۲۰ ساله بود.
چپ آرژانتين افزون بر اوضاع نابسامان خود، ضربهء شديدى نيز خورد كه عبارت بود از همزمانى اين دوران سياسى با تشتت حاصل از ترك فعاليت بخش بزرگى از كادرهاى سياسى، شكست حاصل از عمليات اشغال “پادگان تابلادا”، استعفاى دولت آلفونزين، به قدرت رسيدنِ بزرگترين نمونهء سياست نئو ليبرالى در اين سوى جهان، يعنى كارلوس منم Carlos Menem، و سرانجام، شكست كوشش هاى متعدد جهت ضربه زدن به ديكتاتورى نظامى از طريق قانون. به همهء اين عوامل بايد موضع تدافعى تقريباً تاريخى چپ را نيز افزود.
در چنين جوى بود كه با عده اى از رفقا سعى كرديم بر اساس دو محور اساسى يعنى اولاَ عدم اعتقاد به ارگان ها و مؤسسات دولتى كه از سوى قدرت طرح مى شد و ثانياً نياز به وحدت گروه هاى متشتت، با ايجاد يك سازمان سياسى پاسخ بدهيم. مى خواستيم به دور از ارگان هاى رسمى، با استفاده از يك سرى عمليات مستقيم بكوشيم عليه تشتت در اين سال ها مبارزه كنيم.
اما اين جستجو در عين حال به سوى شيوهاى مسلحانه هدايت شده بود، چرا شما از فضاى “دمكراسى پارلمانى”، كه پس از ديكتاتورى باز شده بود، استفاده نكرديد و شيوهء ديگرى را براى كار سياسى برگزيديد؟
ــ قضيه از اين قرار است كه هدف ما تغيير همين تجربه بود. همهء ما كه در سال ۱۹۸۳ بين ۱۵ تا ۲۰ سال داشتيم، مصممانه كوشيديم تا اين اشكال قانونى را به اجرا درآوريم.
خود من از ۱۴ سالگى عضو يك سازمان مدافع حقوق بشر بودم. زمانى كه ۱۷ ساله بودم، به نظر مى رسيد كه پايان ديكتاتورى به منزلهء يك شرط لازم جهت باز سازماندهى نيروها باشد تا سرانجام بتوان اين عقب نشينى تاكتيكى نظامى، يعنى پايان ديكتاتورى را بخصوص با حمله به مقولهء “معافيت از مجازات” Impunity كه از همان زمان مىشد ابعادش را مشاهده كرد، با استفاده از روش هاى قانونى و پارلمانى به شكستى استراتژيكى تبديل كرد.
همهء رفقائى كه در سازمان متشكل شديم در گذشته، در تشكلهاى كمابيش قانونى فعاليت داشتيم، چه در تشكلات سياسى و چه در سازمان هاى تودهاى. تصميمى كه اواخر سال ۱۹۸۹ براى ايجاد يك تشكل نوين گرفتيم بر اساس تجربهء همين شش سال است و در زمانى ست كه ديگر سياست “معافيت از مجازات” در دوران حكومت آلفونزين متبلور مى شود و در دوران رياست جمهورى مِنِم در سال هاى ۱۹۹۰ با احكام عفو مورد تأييد قرار مى گيرد. اگرچه هركدام از ما ارزيابى خود را از شكل عمل سياسى داشتيم و با شور و هيجان پروسهء مبارزات مسلحانهء انقلابى اى را كه در برخى كشورهاى قارهء آمريكا جريان داشت دنبال مى كرديم، با اين حال در كشور خودمان قبل از آن كه راه ديگرى برگزينيم، تا آخرين مرحله از روش هاى قانونى اى كه مناسب ارزيابى مى كرديم دست برنداشتيم.
مىگوئيد كه از گروه هاى متعددى با گرايشات مختلف گرد هم آمديد. آيا مىتوانيد بعضى از آن ها را به عنوان مثال نام ببريد و بگوئيد در كوله بارتان چه تجربه اى داشتيد، چگونه گرد هم آمديد، و اين كار در يك پروسهء بحث علنى انجام گرفت يا مخفى؟
ــ طبيعى ست كه تجربهء هر رفيقى به گذشته اش بر مى گردد، من تنها مى توانم از تجربهء خودم بگويم؛ پس از چند سال فعاليت در يك تشكل مدافع حقوق بشر در سال ۱۹۸۷ فعاليتم را در حزب انقلابى كارگران آغاز كردم. اين كوششى بود براى باز سازى حزب انقلابى كارگران- ارتش انقلابى خلق PRT-ERP و فعاليتم تا تلاش هاى اوليهء ايجاد O.R.P (سازمان انقلابى خلق) به همين نحو ادامه يافت. افرادى كه در اين مسير فعال بودند، چه آن ها كه عضو گروه بودند و چه آن ها كه در حول و حوش آن سازماندهى شده بودند همه كسانى بودند كه از قبل مى شناختيم.
يعنى افرادى بودند كه شخصاً مى شناختيد؟
ــ بله. در آن دوران جنينى به چيزى كه بيشتر بها مى داديم، شناخت فردى بود ولى ما تشكيل يك سازمان مخفى را لازم مى دانستيم. سازمانى كه عمل مسلحانه در آن بخش عمدهء كار سياسى باشد. اين دو محور اساس پروسهء مورد نظر مان در تشكيل سازمان بود.
آيا از نظر سياسى محور كار مشخص بود؟ به كجا مى خواستيد برسيد؟
ــ پاسخ اين پرسش دو قسمت دارد. زيرا همان طور كه متذكر شدم در آغاز كار هدف ما استقرار خاكريزى بود در مقابل اين تشتت كمرشكن كه تشديد مى شد. اين تشتت در رفقايى از گرايشات مختلف ديده مىشد كه تجربيات گوناگون سياسى را زيسته و گسترش داده بودند. بنا بر اين، درك ما اين بود كه شرايط مناسب براى به ثمر رسيدن اين پروژه اين است كه هيچ چهارچوب جزمى از قبل وجود نداشته باشد، بلكه بايد به اندازهء كافى انعطاف داشته باشد تا هركدام از اين رفقا در اين تشكل جديد فضائى براى پيكار بيابند، فضائى كه در آن بتوان بحث و گفتگو كرد. به همين دليل ما به خود سازمان مى گفتيم و نه حزب.
آيا آنچه شما مى گوئيد به معنى يك “بلوك” نيست؟
ــ نه. بلوك (نوعى جبهه يا جمعيت) نبود زيرا نه فراكسيونى وجود داشت و نه از گروه هاى سازمان يافته تشكيل شده بود؛ بلكه رفقا به صورتى فردى در آن شركت داشتند. اين جا تجربيات مختلف با هم تلاقى مى كردند. رفقائى بودند كه هرگز در هيچ حزب سياسى قانونى فعاليت نداشتند، و رفقائى هم بودند كه فعاليت داشتند. حتا رفقائى داشتيم كه در گذشته كانديداى پارلمان بودند.
از نظر ما شرايط در آن لحظه براى اين كه اين تجربه اى خاص و مناسب باشد و نه كوششى ديگر براى بنيان نهادن يك ببر كاغذى، اين طور اقتضا مى كرد كه اين تجربه را بر پايهء دو محورى قرار دهيم كه مشخصاً براى آفرينش سياست بكار آيند. به همين خاطر نقد قانون گرائى مسلط و عملكرد آن (كه سوپاپ اطمينان به سود رژيم در مقابل خواسته هاى توده هاست) براى ما امرى حياتى بود. از سوى ديگر به يك قرارداد ابتدائى نياز داشتيم در مورد نوع حزب و يا سازمانى كه مى بايست تشكيل شود و طبعاً پذيرش لزوم رشد سياستى كه آشكارا سياسى - نظامى باشد.
آيا سازمان انقلابى خلق ORP سازمانى در حال تشكيل نبود؟
ــ چرا، اما عملاً قبل از راه افتادن، جان سپرد.
آيا شما از دوران ديكتاتورى نظامى هم درسى گرفتيد؟
ــ آرى. علاوه بر اين، بسيارى از رفقا در آن دوران نيز فعاليت داشتند.
آيا ممكن است كمى در مورد وضع اين سازمان ها قبل از دوران ديكتاتورى حرف بزنيد؟
ــ با وجود گذشت بيش از سى سال، به دلايل مختلفى هنوز هيچ ترازنامه اى از اين دوران وجود ندارد. به عنوان تجربيات تشكيلاتى آن دوران، دو نمونهء بزرگ هست: يكى ارتش انقلابى خلق ERP و ديگرى مونتونِرو .
ERP هيچ گونه جمعبندى ارائه نداد، زيرا قبل از آن نابودش كردند. تأثير اين نابودى از جمله اين بود كه هسته هاى باقيمانده از آن كه هنوز قدرت اجرائى داشتند، به جنبش هاى ديگر پيوستند و به همين دليل اين جمع بندى از سوى آن ها نيز ارائه نشد. غير از رفقائى كه به جنبش هاى ديگر آمريكاى لاتين پيوستند، برخى هم در تنهائىِ پناهندگى غرق شدند. آنچه در مورد ERP گفتنى ست، اين است كه همهء اعضاى رهبرى در مدتى كمتر از يك سال به خاك افتادند.
مونتونروها وضعشان كاملاً متفاوت است. آن ها تقريباً تمامى كادر رهبرى خود را حفظ كردند و آنچه از ميان رفت بدنهء تشكيلات بود. اين رهبرى با وجود بدنه اى متلاشى توان اخلاقى انجام يك جمع بندى را از دست داد. آن ها خلوص و صداقت سياسى لازم را براى انجام اين جمع بندى از دست دادند. و كوشش هاى شان در اين زمينه به اين خلاصه ماند كه وانمود كنند كه هيچ تقصيرى به گردنشان نيست.
درك اين مطالب براى فهم اين موضوع اهميت دارد كه بدانيم چرا در كشورى با چنين تجربهء گسترده اى، هيچ فضاى مناسبى براى رسيدن به اين جمع بندى بوجود نيامد. با پيدايش دمكراسى پارلمانى در سال ۱۹۸۳، جريانات سياسى با تكيه بر دلايلى كه براى شان استراتژيكى ست، عمليات مسلحانهء انقلابى سال هاى ۶۰ و ۷۰ را با عمليات سركوبگرانهء دولت در سال هاى ۷۰ با يك چوب مىرانند. تئورى پوچ “دو شيطان” (يعنى كه هردو بد اند) از اينجا پديد آمد. به گونه اى كه هيچ كس علاقه مند نبود بداند كه چرا يكى از “شيطان” ها شكست خورده بود! برعكس مى گفتند “خدا را شكر!”. جستجوى دلايل سياسى يك شكست و اين كه پس از اين شكست چه اتفاقى مى افتد تعيين كننده است. چرا كه شكست ها بدون رسيدن به راه حل، پيوسته رخ مى دهند، تا زمانى كه پيروزى حاصل شود. ظاهراً تاريخ سياسى همهء خلق ها اين طور است. بى شك حد اقل در كشور ما، شكست به معنى يك پيشداورى مضاعف براى انقلابى نماها بود. اولين پيشداورى در مورد علت شكست شان، و دومين پيش داورى به اين علت كه حق حرف زدن از انقلابيون سلب شده بود. عملاً طى مدت زمانى طولانى، يك موضع گيرى همراه با همبستگى و در عين حال انتقادآميز نسبت به سازمان هاى مسلح، اقدامى تحريك آميز به حساب مى آمد. براى مثال تا بيستمين سالگرد كودتاى نظامى، نمى توانستيم نسبت به “سالتوچو” اداى احترام كنيم. چرا كه آن را تحريك آميز مى ديدند. اين مسائل در رشد سازمان هاى انقلابى تأثير گذاشت، بخصوص روى آن سازمان هائى كه كوشش داشتند بر مصلوب بودنِ چپ آرژانتين چيره شوند.
مبارزهء مسلحانهاى كه در سال هاى ۷۰ شكل گرفت جنبش توده اى و سياسى بزرگى را به جلو سوق داد، پس موقعيت رشد و حمله وجود داشت. اين شرايط با دورانى كه شما متشكل و مسلح مى شديد زياد تفاوتى نداشت، آيا كمبود شما همين بسيج توده اى نبود؟ شما چگونه اين تفاوت را تشريح مى كنيد؟
ــ موضوع درستى را مطرح مىكنيد. عموماً رشد سازمان هاى مسلح را در كشور ما با اوج جنبش در اواخر سال هاى ۱۹۶۰ و اوائل سال هاى ۱۹۷۰ مربوط مىدانند. ولى اين موضوع همچنان يك نقض تاريخى ست. در اين كشور در دوران هاى مختلفى شاهد رشد سازمان هاى مسلح هستيم. و اگر كسى قضيه را فقط به سؤالاتى در مورد تئورى نظامى خلاصه كند، خواهد ديد كه سازمان چريكى هميشه يك سازمان جنبش مقاومت بوده و رشدش هميشه در جهت منافع توده هاى هرچه وسيعتر خلق بوده و مى تواند در بعضى فرآيندهاى شورش نقش اساسى داشته باشد. درست است كه يك سازمان مسلح در لحظهء اوج يا عقب نشينى جنبش مىتواند مبارزات مختلفى را پيش بكشد؛ اما من معتقد نيستم كه سال هاى دههء ۱۹۹۰ فقط دوران عقب نشينى بوده. هرچند در اين دوران تشتت زيادى وجود داشت. با اين حال ادعاى اين كه سالهاى ۱۹۹۰ دوران عقب نشينى بود و در سال ۱۹۹۵ ما شاهد يك جنبش توده اى هستيم، به معنى ديدن تنها يك بخش از واقعيت است. زيرا آن جنبش توده اى كه در سال ۱۹۹۵ مى شكفد، در سال ۱۹۹۰ است كه باردار مى شود. ايجاد رابطه بين اين دو تجربه رمز انقلاب است. در كشور ما از اوائل قرن بيستم بدون انقطاع شاهد تجربيات مبارزهء مسلحانه بوديم. تنها در مورد سازمان هاى انقلابى سال هاى ۱۹۷۰ استثناء وجود دارد، در بقيهء موارد هميشه رشد مبارزهء مسلحانه در تنهائى (يعنى بدون ارتباط وسيع با جنبش توده اى) انجام پذيرفته است. مقاومت پرونيست ها بين سال هاى ۱۹۵۶ تا ۱۹۶۰ مبارزه در تنهائى بود. اولين مبارزات چريكى “ماستى” كه بر اساس تجربهء انقلابى كوبا بوده هم در تنهائى بود. اولين سازمان هائى كه مسلماً رابط بين اين تجربيات و تجربيات سال هاى ۱۹۷۰ هستند نيز در تنهائى رشد كردند. اوائل سال هاى ۱۹۶۰ “ ال باسكو بنگوئچِا” كوشش داشت سازمانى مسلح بوجود بياورد و همهء پنج نفر رهبرانش بر اثر يك انفجار تصادفى در يك آپارتمان جان مى سپارند.
چنين سؤالاتى نمىتواند پيش كشيده نشود، با اين حال ما به هيچ عنوان فكر نمى كرديم كه در دوران اعتلا بسر مى برديم. ولى اين را مى فهميديم كه در دوران تدارك هستيم و بايد يك سازمان بنا مىشد تا جنبش توده اى را كه در سايه روشن جنينى خود رشد مى كرد به جلو ببريم. بى شك با كوششى كه در تفسير واقعيت داشتيم، مى توانستيم به روشنى بفهميم كه فرآيندِ فضاى بازِ ۱۹۸۹ به درگيرى هاى اجتماعى هرچه شديدترى ختم خواهد شد. با توجه به همين شرايط بود كه مى خواستيم سازمانى آماده كنيم كه صلاحيت روبرو شدن با مبارزه اى كه در پيش بود را دارا باشد.
اولين نشريهء ما در سال ۱۹۹۰ منتشر شد. در روزهاى آخر قبل از دستگير شدنم، كه يكى از آخرين دستگيرى ها در اوت ۱۹۹۷ بود. طى ۷ سال، كوشش ما براى ايجاد سازمانى بود كه بتواند در پروسه اى كه شكل ميگرفت فعال باشد. رشد مبارزهء مسلحانه هميشه در تنهائى انجام مى پذيرد. در تاريخ رشد جنبش توده اى، همواره توانِ افرادى كه در اين جنبش شركت داشته اند عاملى بوده كه توانسته اين دو جنبش را به هم پيوند بزند. سياست است كه باعث هماهنگى جنبش مسلحانه با جنبش تودهاى مىشود.
اولين كوشش هاى ايجاد سازمان هاى سياسى- نظامى با تأثيرى كه انقلاب كوبا در كشور ما بر جاى گذاشته بود به اولين سالهاى دههء ۱۹۶۰ برمى گردد. در سال ۱۹۵۹ نخستين تجربهء جنبش چريكى را در روستاها داريم. آن ها مطلقاً در تنهائى بسر مى بردند. وقتى چريكى را جلوى چشم مى آورى كه در كوه از گرسنگى مى ميرد، چون مسؤل حمل غذا گير افتاده، بايد تصويرى از هيجان انگيزترين تنهائى ها را تصور كرد. ولى در عين حال اين جنبش پاسخى ست به شرايط سياسى ديگرى. اما شخصاً باور نمى كنم كه اين تنهائى، چريك را عاجز مى كند. گمان مى كنم كه مطلق كردن ارتباط رشد مبارزهء نظامى به دوران اعتلاء، عين بستن گارى به جلوى اسب است، اين همان كارى ست كه چپ در قارهء آمريكا انجام داده: عقب انداختن رشد ابزار نظامى و حواله دادن آن به دوران اعتلاء. طبيعى ست از آن جا كه مبارزهء طبقاتى خاموش شدنى نيست، دوران اعتلا فرا مى رسد، اما ما هنوز در انتظار شخصى هستيم كه معجزه كند! يك سازمان نظامى را نه مى توان از امروز تا فردا ساخت، و نه به اين خاطر كه فردى به اين نتيجه رسيده كه بر پايهء حدس يك ستاره شناس، بايد در فلان تاريخ دخالت نظامى كرد!
در چه سالى سازمانتان تشكيل شد و چه كار مى كرديد؟
- اولين گام ها را در سال ۱۹۸۹ برداشتيم و در سپتامبر ۱۹۹۰ نشريه اى منتشر كرديم.
پس با آن كه سازمانى سياسى- نظامى بوديد، اولين گام عملى تان صرفاً سياسى بود؟
- آرى. حتى بيشتر از آن. عمليات نظامى آخرين گامىست كه برداشتيم. تمام نيروىمان را روى كار سياسى گذاشتيم. از نظر نظامى رشد ما بسيار محدود بود. هدف هم همين بود. ما نيرويمان را روى رشد متمركز كرديم. درك ما از رشد اين بود كه يك كنگره در سطح ملى برگزار شود كه در آن در مورد اهداف خود تصميم بگيريم. در اين كنگره، انعطافى كه ابتداى كار بر اساس دو سه محور داشتيم به نتيجه مى رسيد و سدى را كه مى خواستيم در مقابل تشتت بنا كنيم، استحكام مى يافت. بعد خود اين كنگره مى توانست به يك كنگرهء مؤسس بدل شود.
از سوى ديگر از آن جا كه از همان ابتدا قرار بر اين بود كه به شيوهء خاصى عمل كنيم، خود را در همين جهت آماده مى كرديم. اولين آكسيون هايمان كه آن ها را شكوهمندانه نظامى مىخوانديم، خرابكارى هائى جزئى بود كه به دوران آغاز خصوصى سازى مرتبط مى شد. مى خواستند راه آهن را خصوصى كنند، عليه آن جنبش كارگرى و اعتصابات عظيمى وجود داشت. بنا بر اين ما تنها تشكلى نبوديم كه خرابكارى مى كرد، خرابكارى عملى روزمره بود. آتش زدن يك قطار، مجازات برخى افراد اعتصاب شكن و غيره. در كنار آن، تبليغات مان براه بود.
اولين اعلاميه اى كه نوشتيم در اعتصاب كارگران راه آهن در سال ۱۹۹۱ بود. بعد وقتى خصوصى سازى آغاز شد يك آكسيون گذاشتيم. آكسيون هاى ما در مراحل اوليهء جنينى و تداراكاتى بود. مواد منفجره اى كه از آن استفاده مى كرديم قدرت انفجارى بسيار محدودى داشت. اين آكسيون ها اساساً به منظور تبليغ انجام مى شد، آن ها حتا تبليغ مسلحانه هم نبود، چرا كه تنها چيزى كه به عنوان سلاح به كار مىبرديم مواد منفجره بود. اما اين شيوهء كار را حدوداً تا سال ۱۹۹۳ ادامه داديم. از اين سال وارد مرحلهء ديگرى شديم: به خيابان كشاندن تشكيلات. شيوهء كارمان حدوداً همان قبلى بود. فهميديم كه اگر پلاكاردهاى بزرگى كه رويش شعار يا چيز ديگرى نوشته باشد بر پلهاى اتوبان هاى مهم شهر بياويزيم، و وانمود كنيم كه به آنها مواد منفجره وصل است، عبور و مرور را قطع مىكنيم. از اين نظر شيوهء تبليغى جالبى بود. با اين كارها پليس را ديوانه مىكرديم. و هر بار كه دولت يك عمل سياسى ضد خلقى انجام مىداد (مثل رفرم قانون كار، رفرم در قانون اساسى و...)، باز سر و كلهء اين پلاكاردها پيدا مىشد. آكسيونهاى ديگرى هم گذاشتيم كه مربوط به جمع آورى امكانات مالى و غيره مىشد. هميشه كارمان در جهت بيدار كردن حافظه عمومى در رابطه با ادامهء حضور سياسى و مادى آن شرايطى بود كه وجود يك ديكتاتورى آهنين را براى مدت هفت سال امكانپذير ساخت. وقتى بعد از سال ۱۹۹۰ دولت شروع مىكند به سرپوش گذاشتن روى جنايات انجام شده و عفو دادن به فرماندهان ارتش، سازمان هاى حقوق بشرى عقب نشينى مىكنند و مىگويند ديگر كارى از دستمان بر نمىآيد و با وجود آن كه مىدانستند كه پاسخ دولت منفى خواهد بود، به دست و پاى گارسون Garzón [قاضى اسپانيائى-م.] مىافتند تا وى تحويل برخى از مسؤلين را از دولت آرژنتين بخواهد.
در چنين شرايطى عقب نشينى وسيع آغاز مىشود، و ما با نشان دادن رابطهء ديكتاتورى و قدرت اقتصادى براى آنها مزاحمت ايجاد مىكرديم. براى مثال در سالگرد كودتا، ما سراسر شهر را با شعار نويسى پر مىكرديم. و كوشش داشتيم آكسيونهاى همزمان برگزار كنيم. به خاطر داشته باشيد كه از آن زمانى حرف مىزنم كه در سالروز كودتا حتا يك راه پيمائى هم انجام نمىشد.
آيا در مجموع مىتوان گفت كه تأكيد كار شما روى نگهدارى حافظهء تاريخى بود؟
ــ بخشى از آن براى نگهدارى حافظهء تاريخى بود، ولى با هدفى مشخص: حفظ حافظهء تاريخى نجات كارنامهء سازمان هاى مسلح دهه هفتاد است، با درك اين موضوع كه به جاى آن چه “شيطان” تلقى مىشد، به صورت يك “درس” باقى بماند.
آيا شما عملياتى عليه شكنجه گران نيز داشتيد؟ چرا و عليه چه كسى؟
ــ عملياتى كه شما از آن ياد مىكنيد در سال ۱۹۹۶ انجام شد. ما از سال ۱۹۹۴ روى اين طرح كار كرديم. در اين سال روى سه نفر متمركز شديم: آستيز Astiz، ويدِلا Videla و كاپيتان بِرخِس Bergés.
ويدِلا مرد شمارهء يك دوران ديكتاتورى بود. آستيز شخصيت مرموزى بود كه وظايف مدرسهء مكانيك ارتش را تعيين مىكرد [اين مدرسه يكى از اردوگاه هائى بود كه زندانيان را در آنجا نگاه مى داشتند و شكنجه مىكردند-م] و از وى به عنوان مسئول سر به نيست شدنِ كشيشان فرانسوى، لئونيد دوكِت Leonide Duquet و فرانسيس دو مون Francis Dumont نام مىبرند. كاپيتان بِرخس به طور مضاعف در اين عمليات شركت داشت. وى در اردوگاه زندانيان “لاپِرلا” La Perla در ايالت كردوبا فعاليت زيادى داشته و نيز در اردوگاه وسوبيو Vesubio در ايالت بوئنوس آيرس.
همچنين خورخه بورگِس Jorge Bergés كه هدف قرار گرفت، كميسر پزشكى جنوب بوئنوس آيرس بود. بخشى از وظيفهء او در جنوب ايالت بوئنوس آيرس همراهى با شكنجه گران بود تا زندانيان زير شكنجه نميرند. وى به شكنجه گران مى گفت كه تا كجا شكنجه كنند و تا چه زمانى ادامه دهند و غيره. از طرف ديگر، چون او متخصص زنان و زايمان است، بخش ديگر كارش رسيدگى به زايمان رفقاى زن و تهيهء جواز تولد تقلبى براى اين نوزادان بود تا بعد آن ها را به فرزندى به نظاميان و يا پليس بدهند!
آيا اين كار به عملكرد شركت بنز هم در آرژانتين مربوط مىشود؟
ــ بدون شك. تجربهاى كه اين جا از “كِشت رَحِم” بدست مى آيد، زنده نگاه داشتن رفقاى حامله تا زايمان، تجربهايست بى همتا. در عمل، خود اين رفقا پس از تولد بچه به قتل مىرسيدند. در نقاط ديگر جهان نيز شرايطى بود كه زندانى بچه اش را بزايد، اما اين امر كه هدف، تصاحب بچه باشد، تجربه اىست كه فقط در آرژانتين وجود داشته است. در اين زمينه ما واقعاً پيشاهنگيم! كار به جائى رسيد كه هيچ قانونى نمىتوانست بگويد كه اين چه جرمىست. در حال حاضر اين جرم در حوزهء جنايت عليه بشريت به حساب مىآيد.
بورگِس نه تنها كسى بود كه اين جنايات را همراهى مىكرد، بلكه او با دفاع از آن، به عنوان نماد اين جنايت شناخته شد. به علاوه او جزو معدود افرادى بود كه در اردوگاه ها به نام واقعى خودش معروف بود.
زمانى كه به او حمله شد او هنوز پليس ايالتى بوئنوس آيرس بود. به رغم آنكه او قبلاً محاكمه و محكوم شده بود، بعد با “قانون پيروى از زندگى” [عفو كسانى كه در ديكتاتورى شركت داشتند-م] حكم دادگاه اش لغو گرديد. او همچنان در خانهء هميشگى اش ساكن بود و با وجود آنكه انجمن پزشكان شهر كيلمز Quilmes عضويت او را در اين انجمن لغو كرد، ولى موفق نشد جواز پزشكى اش را باطل كند. او در اين شهر صاحب يك كلينيك بود.
دو روز پس از حمله به او، دوالته Duhalte فرماندار ايالت، افتخار پليس بودنش را باطل كرد. قضيه چنان روشن و بىدرز، چنان ننگين بود كه وقتى او را كه پليس بود زخمى به بيمارستان پليس مىبرند، او را نمىپذيرند، بعد سعى مىكنند به يك بيمارستان عمومى ببرند، بازهم رد مىكنند، او را به بيمارستان كيلمز مىبرند، بازهم قبولش نمىكنند. به محض آن كه او را در آمبولانس مىبينند، مى گويند حالش خوب است، ببريدش! او هيچ چيزيش نيست.
روز ۴ آوريل ۱۹۹۶ بود. ساعت نه و نيم زخمى مى شود، ساعت يك ربع به ده سعى مى كنند او را در بيمارستان كيلمز پياده كنند، اما با استدلالى بچگانه او را نمىپذيرند. مى گويند كه تخت خالى ندارند. روشن بود كه براى او بود كه تخت خالى نداشتند. اين موضوع را همه مى دانند. از آن جا به پايتخت مى برند، به بيمارستان پليس، آنجا هم همين وضع تكرار مى شود. حتا اجازه نمى دهند از آمبولانس پياده اش كنند. از آن جا «جهانگردى» آغاز مى شود. او را به بيمارستانى در برنال Bernal در همسايگى كيلمز مى برند. روز دوم از اين بيمارستان اخراج مى شود، چون كاركنان بيمارستان مى خواستند اعتصاب كنند. بدين ترتيب دست آخر كارش به بيمارستان نيروى دريائى كشيد كه دوران نقاهتش را در آن بگذراند.**
منظورتان اين است كه كار شما باعث اين واكنش كاركنان بيمارستانها شد؟
ــ امروز هم همين اتفاق مىافتد. اين شخص از ۲۰۰۱ محكوم به حبس تعليقى ست و هنوز نياز به رسيدگى دارد. آخرين بار او را به بيمارستان راموس مخييا Ramos Mejía بردند. او براى آزمايش وارد بيمارستان شد و با ورودش در بيمارستان اعتصاب راه افتاد و خواهان اخراجش شدند.
يك نكته مهم است كه فراموش شد: گفتم كه از سال ۱۹۹۴ روى اين قضيه كار مى كرديم. اما شكلى كه ما به آن مى انديشيديم مجازات نبود. شايد به خاطر دركمان و شايد به اين خاطر كه ما هم شديداً تحت تأثير تئورى “دو شيطان” بوديم و نمى خواستيم به عنوان “شيطان” به ما نگاه كنند. قصد ما اين بود كه دستگيرش كنيم، از او فيلم بگيريم، و آن را در اختيار مردم بگذريم. عمليات بِرگِز را طورى برنامه ريزى كرديم كه قبل از بيستمين سالگرد كودتا، يعنى ۲۴ مارس ۱۹۹۶ اجرا شود تا آنرا در چهارچوب تظاهرات در اختيار عموم قرار دهيم و بگوئيم شرايط اين است، مردم، شما بگوئيد با اين شخص چكار كنيم؟
مى خواستيد از مردم بپرسيد؟
ــ دقيقاً. بنظرمان به عنوان كار علنى و سياسى اثرش بسيار بيشتر بود تا آن كه همين طورى او را اعدام كنيم. با عكس و سخنان خودش كه مى گفت چه كارهائى كرده بوده است. ما شرطى كه براى آزادى اش مى گذاشتيم اين بود كه شرح بدهد كه در دوران ديكتاتورى چكار كرده. مسلماً تأثير وسيعى مى گذاشت. مشكل اين بود كه او نگذاشت دستگيرش كنند. ترسيد، فكر مى كرد كه آمده اند اعدامش كنند. كار به تيراندازى كشيد.
شما مىگوئيد كه كاركنان بيمارستان ها او را رد كردند، عكس العمل سازمان هاى حقوق بشرى، احزاب سياسى و سازمان هاى توده اى نسبت به شما و عمل تان چگونه بود؟
ــ عكس العمل مردم همان طورى بود كه شرحش رفت. عكس العملى از سازمان هاى توده اى نديديم. ولى سازمان هاى حقوق بشرى، احزاب سياسى شديداً عليه آن موضع گرفتند. عليه آن بودند زيرا طورى به نظر مىرسيد كه مى تواند آغاز درگيرىها باشد. و گسترش درگيرى ها مى توانست جو عمومى را از دست آنها در بياورد. اين سازمان ها با يك جملهء بسيار دردآور و دلسوزى برانگيز اين جا رشد كردند: آن ها اين طور مى گفتند كه هرگز نه از خشونت استفاده مىكنند و نه به آن يارى مىرسانند زيرا در غير اين صورت فرقى بين ايشان و جلادان نمىماند. و يا دست به دامن تئورى دو شيطان مىزدند تا هر دو طرف را محكوم كنند. با اين حال در اين مورد كار آسانى نبود. در اين مورد روش ديگرى را برگزيدند: آن ها مدعى شدند كه اين كار تسويه حساب هاى درونى پليس است.
يك سازمان حقوق بشر از اين كار چه منفعتى مىبرد؟
استر: مشكل اين بود كه اگر مىگفتند كه كار رفقا بوده، مى بايستى از آن دفاع مىكردند، و چون نمى خواستند از يك عمل خشونت بار دفاع كنند. ترجيح مىدادند بگويند كه يكى از خودشان (پليس) بوده. آن روزها من دبير دبيرستان بودم، همهء معلمين به سلامتىِ اين عمليات مىنوشيدند. دارم از معلمها، از مردم كوچه و بازار حرف مىزنم، آن ها آن را مثبت ارزيابى كردند.
آدريان كرامپوتيچ: اساساً دو دليل داشت: يكى مربوط بود به پاسخى كه به سياست مىدادند. مىخواستند بيگانگى شان را نه تنها با خشونت امروز، بلكه با خشونت ديروز نيز نشان دهند. آن ها مىخواستند رفقا را به عنوان “قربانيان بى گناه” جا بزنند. به گونهاى كه اگر رفيقى فعال يك سازمان مسلح بود، مهر شيطان مىخورد. از طرف ديگر سياست سازمان هاى حقوق بشر در سال ۱۹۹۶ به خِرخِرِه رسيده بود. اقشار مختلفى به اين نتيجه رسيده بودند كه ديگر بس است! راه قانونى ديگر شكست خورده است. بايد راه ديگرى برگزيد. راه قانونى و دادگاه ها نه تنها براى ما دستاوردى نداشت، بلكه برعكس از شكستى به شكست ديگر كشيده شديم. به نقطهاى رسيديم كه معلوم بود هيچ كدام از قوانينى كه به تصويب كنگره رسيده تغيير نخواهد كرد. امكان هرگونه حركت سياسى مشخصى توسط اين ارگان هاى حقوق بشر به آخر رسيده بود. آن ها مصمم بودند كه يك تشكيلات قانونى را كه با از خود گذشتگى و كار و كوشش بسيار و با خطرات زيادى بدست آمده و جامعه موقعيتى به آن ها داده، حفظ كنند. سازمانهاى غير دولتى ديگر به ارگان (نيمه رسمى) بدل شده بودند و از همان لحظه مى خواستند موقعيت خودشان را حفظ كنند. ديگر توان مبارزه براى اهداف شان را نداشتند بلكه مى بايستى براى ادامهء حيات كار كنند. از آن لحظه اين تشكلات براى ادامهء خودشان مبارزه مى كردند و نه براى عدالت.
هنوز درك اين قضيه مشكل است كه چرا اعضاى خانوادهء يك مبارز ناپديد شده با اجراى عدالت در مورد كسى كه در ناپديد شدن مثلاً فرزندشان نقش داشته مخالفت كنند؟
ــ وقتى از “دو شيطان” حرف مىزنند، از دو شيطان عين هم حرف نمىزنند. روشن است كه آن دو شيطان در بدى عين هماند. ولى يك شيطان محتاط است و يك شيطان بى احتياط. شيطان بى احتياط مسئول سازمان هاى خلقى بود كه جسارت به مبارزه طلبيدن شيطان محتاط را داشت. اين آموزش مبنى بر خوددارى از تحريك “جانور وحشى”، بازى نكردن با دم “شير” نه تنها در سازمان هاى حقوق بشرى جا افتاده (كه به اندازهء كافى «دليل» هم دارند)، بلكه در احزاب سياسى هم وضع همين طور است. زيرا همين سازمان ها كه زمانى به سازمان هاى انقلابى اى كه در ده هزار كيلومترى اينجا به مبارزهء مسلحانه مشغول بودند كمك مىكردند، يا با آن ها اعلام همبستگى مىنمودند، اگر اينجا گلوله اى شليك مىكرديد، شما را “پرووكاتور” (تحريك كننده) مىخواندند. طرح برابر بودن يك انقلابى و يك جلاد دام بزرگى ست. اين دام را خروجى نيست. وقتى اين ايده جا افتاد، ديگر رهائى از آن ممكن نيست. زيرا انسان يا مورد حال را انكار مىكند يا گذشته را. ولى به هر حال بايد توضيحى بدهد كه با اين منطق سازگار نيست.
استر: آنقدر مردم از اين كار حمايت كردند كه به لحاظ اخلاقى مى بايستى خودشان را با آن تعريف مى كردند، مردم خودشان را با بازماندگان، قربانيان، زنانى كه اين »مرتيكه» به آن ها تجاوز كرده، آن ها را شكنجه نموده، و… تعريف مىكردند. چيز ديگرى نمىتوانستند بگويند ... به همين دليل مى بايستى مىگفتند كه خودِ پليس اين كارها را كرده. واقعيت اين است كه در سال هاى ۱۹۹۰ امكان هيچ مبارزهء قهر آميزى نمىتوانست وجود داشته باشد. چون ديوار برلين فرو افتاده بود، زيرا (ايدهء) سوسياليسم داشت در سراسر جهان قطعه قطعه مى شد.
آدريان كرامپوويچ: شما نمىتوانيد جوى را كه در آن دوران حاكم بود تصور كنيد. پس از اين عمليات، ما موفق شديم با يك خبرنگار اروگوئهاى مصاحبهاى داشته باشيم، آن ها اين مصاحبه را ضبط كردند، و بديهى ست كه ما با چهره هاى پوشيده مصاحبه كرديم. فقط اين امر كه با چهره هاى پوشيده علنى شديم عكس العملهاى احمقانهء زيادى را باعث شد.
با رشد جنبش تودهاى حالا به راحتى پوشاندن چهره به رسميت شناخته مىشود و هيچ كس در مورد دلايل آن بحث نمىكند. گفتند كه ما پليس هستيم، بزدل هستيم، دست آخر گفتند اگر ما پليس نبوديم، برخس را مىكشتيم. اگر مبارز بوديم وى را مىكشتيم. حال آنكه اگر او را كشته بوديم، مىگفتند پليس هستند، چون اگر مبارز بودند او را مىدزديدند! و اگر هيچ كدام از اين دو حالت نبود، باز هم ما پليس مىبوديم، واگر نه مىبايستى ايشان را به قهوه و شيرينى دعوت مىكرديم. دهان بعضى ها را نمىشد بست. شرايط ما اينچنين بود.
هنوز برايمان سخت است درك كنيم چگونه پدرى كه فرزند مبارزش ناپديد شده و خود در يك سازمان طرفدار حقوق بشر متشكل است، برداشتش اين نيست كه «فردى يا سازمانى گامى برداشته است تا در عوضِ بلائى كه سر فرزندش آوردهاند، عدالت را اجرا كند». شما اين موضع را چگونه توضيح مىدهيد؟
ــ شكست همچنان حضور دارد، وحشت همچنان هست، سابقهء قبلى وجود دارد. مىتوان بر شكست چيره شد، انسان برايش توضيح مىجويد و يا از خودش در مىآورد. ولى به آن مىشود چيره شد. ترس و وحشتى كه “انسان وحشتزده” را مىسازد، بستگى دارد به متد سركوب و همچنين موضوعى كه وقتى مىشنوى دلچسب نيست. ولى با اين حال صحيح است: خود رفقا انقلابى بودند، نه خانواده هايشان. خانواده هايشان براى مقاومت متشكل نشدند، آن ها “تقاضا” داشتند، حتى گاهى به شكل استغاثه. اين جا سازمانها حول نمايندهء پاپ متشكل مىشدند. پاسخ بسيارى از سؤالات امروز در منشاء سازمانهاى حقوق بشرى نهفته است. توضيح اين نامفهوم بودن منطقى همچنين در نابودى سازمانها در دهه ۱۹۷۰ نهفته است. امروزه كسى نيست كه همصدايشان باشد و از آنها دفاع كند. اين موضوع در عين حال بخش ديگر قضيه را توضيح مىدهد، چون در غير اين صورت امروز شاهد تاريخ ديگرى مىبوديم.
شما قبل از انجام عمليات در مورد آن بحث كرديد، يعنى شما روى چرائى عمليات در چنين دورانى و شيوهء انجام آن انديشيده بوديد. اگر شرايط آن روز را بازسازى كنيم شاهد اين سناريو خواهيم بود: چند نفر شكنجه مىكنند، آن ها دليلى روشنى داشتند: حفظ شرايط سياسى كشور و غيره. اين افراد با تغيير نام و بدون آن همچنان در منازل خود سكونت دارند و ادامهء حيات مىدهند. چرا شما به آن ها اجازهء نمىدهيد زندگى كنند؟
ــ چرا به او اجازه نمىدهيم تا زندگى اش را بكند؟ چون تعداد كسانى كه به آن ها اجازهء زندگى مىدهند بيش از اندازه است.
بايد توجه داشت كه بحثهاى ما در سطحى بسيار ابتدائى و جنينى بود، با اين حال در اين بحثها مىگفتيم كه كشمكش بر سرقدرت، فرآيندى پوياست و در اين كشمكش بر سر قدرت، يكى از مختصاتى كه در كشور ما وجود داشت “معافيت از مجازات” بود. وجه مشخصهء اصلى “معافيت از مجازات” در كشور ما، ادارهء دادگسترى است. در صورتى كه شرايطش باشد، مىبايستى ارگان هاى ادارى دادگسترى را زير سؤال برد. بنا بر اين همان گونه كه ما “محاصره كردن” سركوبگران را مطرح مىكرديم، در محدودههاى ديگرى هم مبارزه مىكرديم. به گروه هاى اقتصادى كه با خصوصىسازى داشتند اندك باقيماندهء ثروت ملى را از آن خود كرده، بالا مىكشيدند، حمله مىكرديم. به چالش كشيدن فضاى سياسى به نحوى به معناى به چالش كشيدن قدرت بود. به چالش گرفتن ساختار ادارىِ دادگسترى، شكل بالاترى از به چالش كشيدن قدرت بود. زيرا به دو پرسش پاسخ مى داد: از يك طرف ما را نسبت به كوششهائى كه از حد اقل ده سال پيش بىنتيجه مانده بود، در شرايط مسلط ترى قرار مىداد. از سوى ديگر نه تنها حضور يك سازمان را در فضاى سياسى بيان مىكرد، بلكه قطعاً اين ديدگاه را كه “هيچ كارى نمىتوان كرد” به كنار مىزد. با فرهنگ “قبول آنچه ممكن است”، رفرميسم حتا ميان راديكالترين چپ ها نفوذ كرده بود. مىتوانستند چنين جمع بندى كنند: “بايد كارى كه ممكن است بكنيم، با دم «شير» بازى نكنيم و او را نترسانيم”. پاسخ ما اين بود كه: “هم شير را مىترسانيم و هم توانش را داريم”.
اگر با ديد امروزى به آن بنگريم: روشن است كه اشتباه مى كرديم. داريم از شكست حرف مىزنيم، روشن است كه پروژهء ما شكست خورد. اما...
گذشته وتاريخ را نمى توان امروز طورى بررسى كرد كه انگار جور ديگرى بوده است. آن طور كه بود، بود. اما شما چه درسى از آن مى توانيد بگيريد؟
ــ اين سؤالىست تكرارى، اما پاسخ من اين است كه تا زمانى كه انسان زندانىست، پاسخ دادن به اين سؤال زودرس است. زندان همهء زندگى را پر مىكند، و حتى روى آينده نيز تأثير مىگذارد. ولى زندگى فعلى در زندان براى من اگر ترازنامهاى در اين جهت را غيرممكن نكند، مشكل مىكند.
به عنوان ترازنامهاى از گذشته، و با اين خطر كه مهر كله شق به تو بزنند، با همان اندك ميزانى كه رأى دادگاه تكليفم را روشن كرد، اولين ارزيابىام اين بود كه اشتباه نكرديم. زيرا انسان را به خاطر كارهاى درستش محكوم مى كنند، كسى به خاطر اشتباهاتش محكوم نمى شود. در مورد اشتباهات بايد در مقابل رفقا و توده هاى خلق حساب پس داد. انسان را به خاطر كارى كه درست انجام داده محكوم مى كنند، نه به خاطر بد كردن!
بى شك اگر انسان روى آن فكر كند نكات بيشمارى را خواهد يافت: متد تشكيل سازمان، شكل كار و غيره. در اين موارد انسان محدوديت دارد، انسان حتى در وقت هم محدوديت دارد. امروزه ممكن است شخصى بگويد كه من باشيوهء ديگرى سنگ بنا را مىگذاشتم، اما امروزه شرايط هم تغيير كرده و چيز ديگرىست. نمىدانم كه اگر انسان خود را دقيقاً در شرايط آن روز قرار دهد، بتوانم بگويم كه با وجود آگاهى از نتيجهء امر، كارى به غير از اين مىكردم.
اگر خودتان زندانى نمىبوديد، از نظر شما وظيفهء چپ در كشورهاى فراوانى كه در آن شكنجه اعمال مى شود، و پاسخ تودهاى چه به شكنجهگران و چه به آن ها كه حكومت كرده و مىكنند وجود ندارد، چيست؟
ــ به خاطر انجام چنين آكسيونى كه نظر همه را به خود جلب كرده، انسان مى تواند دچار وسوسهء يك جانبه كردن اين تجربه به نفع اين شيوهء كار شود. روشن است كه ما يك باند مجازات كننده نبوديم. كار چپ انقلاب است و بايد در اين راه به شكنجه گران هم بپردازد، ولى كار اصلى چپ انقلاب است. در شرايط فعلى باز بايد به قدرت بنگرد، و به جائى كه قرار دارد. و در هر لحظهء تاريخى حاضر و آماده باشد كه از همهء ابزارها استفاده كند.
ولى من گوشه اى از محور سؤال شما “معافيت از مجازات” را بر مى گزينم. زيرا “معافيت از مجازات” بدل شده است به آينهاى كه رهبرى سياسى آرژانتين مجبور است خود را در آن ببيند. يا بگويم مثل نگين انگشترىست، نگين انگشترى رهبرى سياسى آرژانتين “معافيت از مجازات” است. عدم حل اين قضيه، براى مثال، فكر كردن به اينكه آيا فرد ۸۵ سالهاى مى تواند به من آسيبى برساند يا نه، و يا اين كه آيا عليه وى دست به پيگرد قانونى مىزنيم يا نه. وقتى روى درست يا غلط بودن سياسىِ كارشان قمار مىكنند، بدون آن كه در نظر بگيرند كه آيا آن كار عادلانه بوده يانه، اين روشنترين بيان پستى و بزدلىست، آئينهاىست كه رهبرى سياسى آرژانتين بايد در آن به خود بنگرد.
ديد مردم آرژانتين در مورد قاضى اسپانيائى بالتزار گارسون Baltasar Garzón چيست؟
ــ وى رابطهء بسيار خوبى با سازمانهاى حقوق بشرى دارد. به گمان من وقتى اين سازمانها نمىتوانند دايرهء متحدالمركز “معافيت از مجازات” را بشكنند، دنبال كسى مىگردند كه از بيرون به نمونهء آرژانتين بپردازد. اگر امروز نيز همچنان مانند يك رئيس جمهور از گارسون پيشواز مىكنند، به اين دليل است كه مىخواهند تقصير خودشان را در جلوگيرى از رشد سياستى درست در درون كشور، ماست مالى كنند.
بايد از آن ها پرسيد كه آيا نمى بينند كه گارسون در خود اسپانيا چگونه عملكردى دارد. وقتى انسان راجع به اين تشكلات حرف مىزند، بايد مواظب باشد كه دچار اين وسوسه نشود كه آنها را به چشم سازمان سياسى، بخصوص سازمان سياسى انقلابى ببيند. آن ها تشكلهايى بينابينى هستند كه هر روز بيشتر به سوى سيستم دولتى كشيده مىشوند.
اين سازمانها دولتى نيستند، اما بايد ديد از كجا مخارج خود را تأمين مىكنند. علت وجودى شان تصويب نامههاى دولتىست.
برگرديم به سازمانتان. آيا فكر مى كنيد هنوز گروهى با اين مشخصات مؤثر باشد؟
- مستقل از آن چه من بينديشم، تاريخ اين موضوع را نشان مىدهد، در شرايطى كه امكان ميانجىگرى با قدرت نباشد، كار از راه هاى قانونى غير ممكن است. به علاوه به گمان من تشكلى كه بتواند مصممانه عمل كند، بايد بيانى مسلحانه نيز داشته باشد.
از شما بسيار سپاسگزاريم.
-------------------------------
Partido Revolucionario de los Trabajadores-Ejercito Revolucionario del Pueblo
*) در اين مورد ن. ك. به مقالهء «آيا چاقو دستهء خود را مىبُرد؟ شيوهء برخورد به شكنجهگران و شركاى جرمشان».
http://www.peykarandeesh.org/article/ghadimi-folterer.html
**) به ياد شاه نمى افتيد كه هيچ جا او را نمى پذيرفتند؟
Entrevista de Bahram Ghadimi con Adrian Krampotic
- توضیحات
- نوشته شده توسط بهرام قديمی
- دسته: جنبشهای اجتماعی
يکی از بنيانگذاران کانون فرزندان ناپديدشدگان در آرژانتين
۹ فوريهء ۲۰۰۵ - بوئنوس آيرس، آرژانتين
معمولاً وقتی از فجایع رژیمهای سرکوبگر حرفی به میان میآید، گرایش به سمت یادآوری دردها و رنجهای حاصل از آن است. در گذشته هم کوشیدیم روشن سازیم که ما معتقدیم شکنجه، سرکوب و اعدام نه مختص به ایران است و نه امریست یکبار اتفاق افتاده و غیر تکراری. تاریخ مبارزهء طبقاتی نشانگر این امر است که هرگاه رژیمهای طبقات حاکمه لازم دیدهاند، از تمام شیوههای غیر انسانی برای درهم شکستن مبارزات و مقاومت تودهها استفاده کردهاند. این موضوع همانقدر در مورد کشورهائی که در آن تمامیتگرائی حاکم است صدق میکند که در مورد دول به اصطلاح دمکرات اروپائی. درست به همین دلیل نگاه به تجربیات در کشورهای دیگر میتواند در یافتن راهچارهها برای فعالین سیاسی و چپ هر کشور دیگری درسآموز باشد. در همین راستا، به مناسبت سالگشت کشتارهای جمعی دههء شصت در ایران، مناسب دیدیم دو مصاحبه (یکی با لوسیا گارسیا و دیگری با آدریان کرامپوتیچ) که مدت ها پیش انجام شده را منتشر سازیم.
- - - - - - - - - -
لوسيا گارسيا فرزند دو مبارز آرژانتينی مفقودالاثر شده در دوران ديکتاتوری نظامیست. والدين وی عضو گروه چريکی «مونتونِرو» Montonero با ديدگاههای پرونيستی چپ بودند. او که در حال حاضر به عنوان خبرنگار در «انجمن مادران ميدان مه» کار میکند، يکی از بنيانگذاران «کانون فرزندان ناپديد شدگان» در شهر لاپلاتا است.
کانون فرزندان ناپديدشدگان در آوريل سال ۱۹۹۵ و شعبههای آن همزمان در سراسر آرژانتين تشکيل شد. برپاکنندگان اين کانون که در ابتدای امر بيشتر بدين منظور گرد آمده بودند تا ببينند پدران و مادرانشان را چرا از دست دادهاند، به تدريج در مجامع عمومی منطقهای و کشوری گامهای هرچه سياسیتری برداشتند و به سازمانی مطرح بدل شدند.
يکی از معروفترين اشکال حرکتی «کانون فرزندان» Escrache (افشاگری مستند، برنامهریزیشده و علنی و به تعبیری «خراش»۱) است.
* * *
س: چگونه «خراش» به شيوهء مبارزاتی شما بدل شد؟
لوسيا گارسيا: ما معتقد بوديم و هستيم که در آرژانتين عدالت وجود ندارد و جنايتکاران آزادانه در شهر میگردند. پس از پايان دوران ديکتاتوری نظامی، کوشش دولت بر اين بود که وانمود کند که عدالت اجرا شده، اما واقعيت اين است که همهء جنايتکاران و همدستانشان آزادانه میگردند. بنا بر اين، ما فرزندان ناپدیدشدگان به اين نتيجه رسيديم که خودمان بايد دست به کار شويم. میديديم که قاتلين والدينمان در خيابانها در کنارمان راه میروند. خُب، بايد کاری میکرديم. اسکرچ (خراش) از همين جا شکل گرفت. نخستین اقدام های ما یکی در سال ۱۹۹۶ در بيمارستان «لامانياکو» در بوئنوس آيرس، عليه يک پزشک بود و دیگری در شهر «لاپلاتا» عليه يک پليس مخفی سرکوبگر به نام «اينديو کستييو» Indio Castillo در مقابل منزلش. بعد در سراسر کشور علیه افراد نسبتاً سرشناس نيز برنامهء افشاگری گذاشتيم. هرگز هيچ يک از اطرافیان ارتشيان نتوانست بگويد که افشاگری ما نادرست بوده است.
ما در اعلاميه، عملکردهای افراد را پشت سر هم رديف میکنيم. هرگز نتوانستند بگويند که ما چيزی به نادرست نوشتهايم. در عين حال، هرگز دادگستری آنها را به محاکمه نکشيد. به عبارت ديگر قضات هرگز پاسخ افشاگریهای ما را ندادند.
از طرف ديگر مقامات دولتی، از آنچه ما در افشاگریها میگوئيم مطلعاند، برای آنها هيچ چيز جديدی نيست. در واقع هدف از اقدامات ما اين است که از طرفی برای اطرافيانِ فلان شخص و همکارانش علنی کنيم که او در سرکوب نقش داشته و در دوران ديکتاتوری شريک جرم بوده و از سوی ديگر نشان دهيم که عدالت اجرا نمیشود و به همين دليل است که اين گونه افراد کيفر نمیبينند و آزادانه در جامعه بسر میبرند. از نظر من، «خراش» سهمیست که فرزندان در مبارزهء تودهای ايفا میکنند.
س: میتوانی برايمان بيشتر توضيح دهی که افشاگریها چگونه عملی میشوند و فرآيند اجرای آنها چگونه است؟
لوسيا گارسيا: کار را از اطلاعات موجود آغاز میکنيم. برای مثال يک نفر میشنود که فلان شخص سرکوبگر در فلان محله زندگی ميکند و يا در فلان جا کار میکند. در بارهاش تحقيق میکنيم و اگر خبر درست بود، کار را آغاز میشود. همزمان تمامی شکايات رسمی را عليه وی جمعآوری میکنيم. با زندانيان سابق که ممکن است وی را به عنوان زندانبان در اردوگاههای کار اجباری ديده باشند رابطه برقرار میکنيم. ممکن است آنها اطلاعات بيشتری دراختيارمان قرار دهند.
مشکلترين بخش قضيه عکس گرفتن از اوست تا مردم او را بشناسند. برای اين کار روشهای گوناگونی وجود دارد. بعد پلاکاردها و اعلاميهها را آماده می کنيم که گاه يک ماه، گاه کمتر يا بيشتر طول میکشد. کوشش میکنيم در محلهای که سرکوبگر زندگی يا کار میکند با افراد رابطه بگيريم و ببينيم که آيا کسی میتواند از درون خود محل به ما کمک کند. بعد بين همسايگان اعلاميه پخش میکنيم. و يک روز هم به عمل دست میزنيم. اين آکسيونی است که در مقابل منزل او و يا محل کارش انجام میگيرد. در اين آکسيون، يکی از ما سخنرانی میکند. گاهی هم موفق میشويم که يک زندانی سابق که توسط اين سرکوبگر شکنجه شده، و يا فرزند کسی که در همان اردوگاه محبوس بوده دربارهء او حرف بزند. اين کار تأثير زیادی میگذارد. و به خانهاش تخم مرغی که با رنگ سرخ پر شده پرت میکنيم تا آن جا را علامت گذاشته باشيم. بر در و ديوارش نقاشی میکنيم... مثل اين که آن جا را نشانه بگذاريم. اين برای فرزندان مفقود شدگان لحظهء هيجانآوری ست.
س: آيا هنگام عمليات خراش، دولت به سرکوب شما دست نمیزند؟
لوسيا گارسيا: اولين اقدامها با سرکوب شديد مواجه شد. زنجيری از افراد پليس منزل سرکوبگر را در حمايت خود میگرفت و با کتک، گاز اشکآور و دستگيری افراد به اقدام ما پاسخ میداد.
بسته به منطقه است. برای مثال يک بار در توکومان که ايالتیست در شمال آرژانتين، يک عمليات «خراش» عليه فردی به نام «بوسی» Bussi که در آن زمان فرماندار توکومان بود صورت گرفت. او مسؤوليت عمليات موسوم به «استقلال» را به عهده داشت که اولين تجربهء سرکوبگرانهء قبل از ديکتاتوری بود. او شخصيتی بسيار شوم و خشن بود. در اين آکسيون، شهر توکومان در محاصرهء پليس بود. با اين حال، «خراش» را عملی کرديم. اگر چه به ساختمان فرمانداری نرسيديم اما به هدف سياسیمان رسيديم.
آری در ابتدای کارمان سرکوب بسيار شديد بود. دولت نشان میداد که آنها را مورد حمايت قرار میدهد. به تدريج در رابطه با اين موضوع تغييراتی سياسی ايجاد شد که «خراش» را در رسانهها منعکس میکردند ولی پليس... البته هميشه هست.
س: آيا دربحثهايتان هيچ گاه صحبت از اين پيش نيامد که دست به عمل مستقيمتری بزنيد، يا موضوع تنها به تبليغ ختم میشد؟
لوسيا گارسيا: کاری که سازمانهای غير دولتی در آرژانتين انجام دادهاند، عمدتاً با مسيری که تشکل «مادران» [مادران ميدان مه] پيموده، رقم خورده و عموماً از آن روش استفاده میشود.
آنها عملکرد خود را نه بر اساس انتقام، بلکه با نگاهی پخته و بلوغی سياسی پيش بردند و خواهان عدالت شدند. البته اين به معنی آن نيست که نسبت به ارگانهای دولتی توهم دارند. آنها چارچوبی را پذيرفتهاند که میگويد عدالت واقعی نه در اين جامعه، بلکه در جامعهی ديگری برقرار خواهد شد. در حقيقت قضيه فقط بر سر اين نيست که نظاميان زندانی شوند، بلکه بايد همه چيز عوض شود. تغييری بسيار عميق لازم است.
در تمام دوران ديکتاتوری نظامی فضائی وجود نداشت که خواست ديگری مطرح شود. بعد از آن دوره هم گفتند طرح هر موضوع ديگری میتواند به بازگشت به دوران ديکتاتوری ختم شود. بنا بر اين بيشتر ضرر دارد تا استفاده!
س: يعنی هنوز جو ترس و وحشت وجود دارد؟
لوسيا گارسيا: آری، هنوز وجود دارد. در عين حال بخشی از آن معلول «ربودن افراد و ناپديدسازی» است. معلول ترس از اینکه دورهء سؤالات پاسخ نيافته همچنان ادامه يابد. در اين مورد کتابهای روانشناسی زيادی نوشتهاند، کتابهائی که بازتابهای اجتماعیِ مکانيسمهای سرکوب را توضيح میدهند.
بنا بر اين در ميان خود «فرزندان» میتوان شاهد دشواریهای زيادی حتی دربارهی کارهای معمولی زندگی بود؛ امری که خود معلول جو سراپا ارعاب است که نياز به پاسخی اجتماعی دارد، مثلاً زندانی کردن جلادان و مجازات مسئولينِ حوادثی که بر کشور گذشته است.... اگر چنين میشد این رفقای آسیب دیده وضعشان بهتر بود. از طرف ديگر اوضاع طوریست که همهء وظايف به گردن اعضای خانوادهها [خانوادههای ناپديد شدگان و زندانيان سياسی] افتاده، فقط ما هستيم که بايد شکايت کنيم، خواستهايی را مطرح کنيم و... گوئی مشکل فقط مشکل ماست و لاغير.
خُب، به خاطر مبارزات مادران و سازمانها در تمام اين سالها (و مبارزات فرزندان، که من یکی از آنها هستم، به خصوص که شنيدن حرف يک فرزند از شنيدن حرف يک مادر مؤثرتر است) وضع چنان تحول يافته که امروز ديگر کسی بر سر اين موضوع بحث نمیکند که مثلاً نظاميان را بايد به زندان انداخت، يا اين که چرا برخی از مجازات معافاند، يا اين که بايد قوانين را تغيير داد و غيره. به نظر میرسد که به ديدگاهی مشترک و اقناعی رسيدهايم، اما اين هنوز در حوزهء نظریست و به عمل در نيامده.
س: يادم میآيد که در آرژانتين يکبار يک آکسيون عليه يک پزشک شکنجهگر گذاشته بودند. آيا اين آکسيون و واکنش خانوادهها را به ياد داری؟
لوسيا گارسيا: آری، کاملاً به خاطر دارم. بحث حسابی در موردش راه افتاد. آکسيونی بود عليه «برگِس» Berges. وی پزشکی بود از شهر «کيلمِس» Quilmes. او شکنجهگر زنان حامله بود، يک مادرقحبهی درست و حسابی. چند رفيق به جانش سوء قصد کرده و فکر میکنم فلجش کرده بودند. طبيعیست که ما به صورت درون گروهی جشن گرفتيم. موضع رسمی و علنی ما اين بود که قانون «معافيت از مجازات» مسئول چنين اتفاقی است. بدون اين که رفقا را متهم کنيم. فقط نشان میداديم که آنها که بايد کار کنند نمیکنند. ما به خاطر جوی که ضد خشونت است، نمیتوانستيم رسماً از آن دفاع کنيم. ولی محکوم هم نمیکرديم.
بعداً اين رفقا زندانی سياسی شدند، يکی از آن ها هنوز زندانیست: «آدريان کرامپوتيچ». من شخصاً به ملاقاتشان رفتم و گروهمان به نفع آزادی آنها، مثل هر زندانی سياسی ديگری، موضع گرفت.
س: به نظر میرسد که در آرژانتين بسياری علاقهمندند ناپديد شدگان سياسی را «قربانی» معرفی کنند. آيا شما در درون کانون فرزندان در اين مورد بحثی داشته ايد؟
لوسيا گارسيا: ما «فرزندان»، والدينمان را «قربانی» نمیدانیم. اولين نظراتی که طی نخستين بحثها به آن رسيديم اين بود که آنها را به اين دليل مفقودالاثر کردهاند که به اصطلاح «مقصر» بودهاند. آنها پيکارگران جنبشهای تودهای بودند، يعنی کادرهای گروههای مختلف. بسياری از آنها مسلح بودند، آنها معتقد بودند که بايد اين کشور را تغيير داد، آنها اين راه را برگزيده بودند و به خطری که میکردند آگاه بودند. آنها محصول مبارزات سياسی بودند. موضوع بر سر فرآيندیست که آرژانتين پس از ديکتاتوری و در دوران دمکراسی پشت سر گذاشت. استراتژی گروهها در دوران ديکتاتوری بر اين اساس استوار بود که اگر میگفتند مفقودالاثر شده ها اعضای «مونتونِرو» و چريک بودند، حمايت زيادی به دست نمیآوردند. اما چون میديدند که اگر روی اين نکته تأکيد کنند که: «فرزند من هيچ کاری نکرده...» در محيط معين اجتماعی، مقبولتر است. لذا اين را میگفتند.
از نظر من در واقع اين شيوه به ضد خود بدل شد. در کانون فرزندان، از همان ابتدای کار، همان را که بود میگفتيم. اما در مورد رفقائی که والدينشان عضو گروههای مسلح نبودند، قضيه جور ديگریبود...
س: پاسخ دولت در مقابل ايجاد «کانون فرزندان» چه بود؟
لوسيا گارسيا: پاسخ دولت، غير مستقيم ولی انتقادی بود. دولت آرژانتين «توافقنامهء کوستاريکا» را در زمينهء حقوق بشر به رسميت شناخت. اين توافقنامه دو محور داشت: اجرای عدالت در مورد ناپديد شدگان و پرداخت خسارت مالی به اعضای خانوادهء آنها. کارلوس مِنِم رئيس جمهور اسبق آرژانتين، در سالهای ۱۹۹۵- ۱۹۹۶ قسمت اول آن را زير سبيلی رد کرد و قسمت دوم آن را نگه داشت. به خانوادههای ناپديد شدگان خسارت پرداخت. اول به فاميل درجهء يک، مثل فرزندان و در صورت عدم حضور آنها به بقيهء اعضای خانواده. خُب، برای از هم پاشاندن يک گروه سياسی، يک قانون اوليه وجود دارد: يا افرادش را ميخری يا آنها را میکشی.
عملاً تفرقه انداختند. اکثريت رفقا اين پول را پذيرفتند. برای مثال در شهر «لاپلاتا» چهار نفر بوديم که اين پول را نپذيرفتيم. با اين حال کوشش کرديم با بقيه بمانيم و به عنوان گروه، کارمان را پيش ببريم. اما کار مشترک تا مدتی ادامه يافت. اين اختلاف نظر بزرگیست. برای من اين کاربه منظور تفرقه انداختن بود. رفقا پیگیری را رها کردند و مشغول کارهای ديگری شدند، نمیگويم که ديگر به مسئله فکر نمیکردند، اما با حل بعضی مشکلاتشان [با اين پول-م.] به هر حال هر روز بيشتر خود را کنار کشيدند.
س: بابت هر نفر ناپديد شده چقدر به شما میدادند؟
لوسيا گارسيا: حدود ۱۲۰ تا ۱۵۰ هزار دلار. با اين مقدار مثلاَ میتوانی خانهء بزرگی بخری. برای من قابل تصور هم نبود. من اين پول را نپذيرفتم. بحث من در آن دوران اين بود که اگر پول را در صندوق کانون بگذاريم، میپذيرم. برای مثال میتوانیم محلی برای تشکيلاتمان در سراسر کشور بخريم و برای کار سياسی آن را به کار بگيريم. برای من اين کار تا حدی به معنی عوض کردن هدفی بود که دولت از آن داشت. دولت به اين دليل به تو پول میداد که بروی پی کارت. ولی پاسخ بايستی اين میبود که با اين پول نه تنها دست از مبارزه برنمیدارم، بلکه فشار را هم تشديد میکنم. ولی اين طور نشد. برای من پذيرش چنين پولی غير قابل تصور است. در اين مورد بسيار انديشيده و بحث کردهام.
در درجهء اول آنها که شکنجه شده و به قتل رسيدند، والدين من بودند. و آنها بودند که زجر کشيدند و من نمیتوانم تعيين کنم که آيا جسد آنها بها دارد و قيمتش چقدر است. به هيچ عنوان نمیپذيرم.
س: آيا تشکل «فرزندان» همچنان فعال است؟
لوسيا گارسيا: آری، اما حضور سياسی چندانی ندارد. چون از خود ابتکار عمل ندارد. میتوان گفت درجا می زند. در درجهء اول، برای آن که خيلیها خودشان را کنار کشيدند. برای مثال در شهر لاپلاتا که هشتاد نفر بوديم، در حال حاضر ۶ تا ۸ نفريم. از نظر من علت عمدهء آن همين پولیست که حرفش را زديم. ما همچنان يک برنامهء راديوئی داريم. به نظر میآيد که «تشکل فرزندان» مانند ظرفی بود که در آن، افراد شخصيت خود را میجستند. فعالين بين ۱۸ تا ۲۲ ساله بودند. همان دورانی که شخص زندگیاش را بازتعريف میکند. انگار میخواستند بدانند والدين شان چه گونه انسانهائی بودهاند. وقتی اين قضيه برايشان حل شد، راه خود را ادامه دادند. حالا در سنينی هستيم که خودمان صاحب فرزنديم، يا اگر آموزش حرفهای ديدهايم، مشغول کاريم. و دست آخر برای بسياری از افراد، سياست هستهء مرکزی زندگی نيست. دليلی هم ندارد که باشد. چون الزامی نيست که آنچه برای والدين شخص مهم بوده، برای خودش هم مهم باشد. اما هدف من با والدينم يکیست، هرچند برای ديگران چنين نيست.
نکتهء ديگر اين است که در يک برههء تاريخی جوانان زيادی میخواستند به کانون فرزندان بپيوندند، اما شخصاً فرزند ناپديدشدگان نبودند. به جای آن که راهی بيابيم تا آنها در اين کار مبارزه و مقاومت شريک شوند ودر عين حال هويت «کانون فرزندان» هم حفظ شود، با آنها به گونهای رفتار کرديم که گوئی خود آنها نيز فرزند ناپديدشدگاناند. «مادران» با يک «روسری» خاصی که به سر میکنند، معلوم ميشود که مادر يک فرد ناپديد شده هستند. بقيه همراهیشان میکنند. مادر يک ناپديد شده بودن تنها شرط کار کردن نيست. ديگران هم میتوانند به آنها بپيوندند. از نظر من ورود اين جوانان هويت «کانون فرزندان» را تيره و تار کرد. برای مثال، در يک جلسهء سخنرانی در دانشگاه از يکی از «فرزندان» عضو کانون در بارء وضعيت پدرو مادرش میپرسند و او پاسخ میدهد: «پدر و مادرم زندهاند و در وزارت آموزش و پرورش کار میکنند». برای هر شنوندهای اين سؤال مطرح میشود که قضيه از چه قرار است؟ آيا مگر «فرزندان»، فرزند ناپديد شدگان نيستند؟
س: آيا آنها به عنوان گروههای کمکرسانی عمل نمیکردند؟
لوسيا گارسيا: نه. آنها به عنوان «فرزند» به گروه میپيوندند. خودشان هم خود را «فرزندان» معرفی میکنند. اين موضوع از نظر شخصی برای من مهم نيست. ولی واقعيت اين است که والدين مرا مفقودالاثر کردند. اين يک واقعيت عينیست. ولی در مورد آن رفيق ديگر وضع بدين گونه نيست. نمیگويم که نبايد همکاری و فعاليت کند، ولی «فرزند» [به مفهوم فرزند فرد مفقودالاثر شده-م.] نيست.
يکی ديگر از دستاوردهای اين گروه اين است که در گذشته وقتی به کسی میگفتی پدر و مادرم را مفقودالاثر کردهاند. پاسخ میشنيدی: «بيچاره تو». و با همدردی روبرو بودی. از زمانی که کانون «فرزندان» وجود دارد و شناخته شده است، فقط با گفتن اين که من از «فرزندان» هستم، همه چيز را گفتهای. اين برايمان دستاورد مهمی ست و بسياری از رفقا که از گفتن اينکه والدينشان را مفقودالاثر کردهاند خجالت میکشيدند، امروز انگار نوعی تأييديه اجتماعی دارند. مانند بسياری ديگر از کسانی که والدينشان را مفقودالاثر کردهاند.
س: تجربيات مثبت و منفی شما به عنوان سازمان چه بود؟
لوسيا گارسيا: عملکرد ما در مجامع عمومی هميشه با اين کوشش همراه بود که به نظرات اقناعی دست بيابيم. هرگز با رأیگيری بخشی را وادار به پذيرش نظر بخش ديگری نکرديم. طبيعیست که وقتی به بنبست میرسيديم، رأیگيری هم میکرديم. اما کوشش همواره بر اين بود که به ممکنترين شيوهء دمکراتيک به نظرات مشترک برسيم. در لاپلاتا برای پيشبرد کار، کميسيون تشکيل میداديم.
استفاده از عمليات «خراش» خدمت بزرگی بود که به جامعه ارائه کرديم.
آن چه در گذشته، مشکل فردی اشخاص بود به مشکلی اجتماعی بدل شد و راه مبارزه را به روی نسلی که پس از فروريختن ديوار برلين با تبليغات وسيع روبرو گشته بود گشود. به ما میگفتند که اين جا همه چيز امن است و هيچ اتفاقی نمیافتد. نشان داديم که اين جا خيلی اتفاقات رخ داده است. والدينمان را مفقودالاثر کردهاند. نشان داديم که آنها چريک بودند و برای دنيائی بهتر مبارزه میکردند و ما مبارزهء آنها را ادامه میدهيم. ما به اکثريت نسل خودمان در جامعه تبديل نشديم، اما با اين حال توانستيم به کارمان محتوا بدهيم.
تجربهء منفی هم بود: محدوديتهامان. دلم میخواست افق دورتری را در نظر میداشتيم. بعد موضوع پرداخت خسارت پيش آمد و به اندازهء کافی در موردش بحث در نگرفت. و البته پيشآمدهای مختلفی که گروهمان را تضعيف کرد.
س: آيا شما روی شعارهای خاصی توافق داشتيد؟
لوسيا گارسيا: چند شعار داشتيم:
* اجرای عدالت و مجازات مقصرين
* مبارزات والدينمان را ارج مینهيم
اين خواستها در زمان خودش بسيار تعيينکننده بود. زيرا آنها را از «قربانی» به «مبارز» تبديل کرد. آنها کسانی بودند که مبارزه میکردند.
* هميشه يکی از شعارهايمان آزادی زندانيان سياسی بوده و هست.
* بازگرداندن دارائی برادرانمان که دار و ندارشان را مصادره کرده، و ارتشی ها بالا کشيدهاند.
* تعطيل کردن دستگاه سرکوب.
س: آيا در تشکلتان انشعاب هم شد؟
لوسيا گارسيا: آری. در بوئنوس آيرس. يادم نمیآيد سال ۱۹۹۷ بود يا ۱۹۹۸. اما منشعبين، ديگر فعاليت نمیکنند. در «لاپلاتا» ما هميشه اختلافاتی داشتيم، اما انشعابی صورت نگرفت.
س: آيا فکر میکنی يک تشکل با چنين ماهيتی بتواند پاسخی اجتماعی باشد به آنچه در اين کشور گذشت؟
لوسيا گارسيا: در عمل نوعی پاسخ است. زيرا وجود دارد و به جامعه خدمت کرده است. اما فکر میکنم پاسخ بايد بسيار گستردهتر از اينها باشد و بخشهای ديگر جامعه را هم در بر بگيرد و تغييری بسيار ريشهایتر را عرضه کند. اين تشکل يک قسمت از مبارزه است، شهادتنامهایست که خاطرنشان میکند در اين کشور چه گذشته است. وجود خود ما مدرک است چون شخصاً آن را تجربه کردهايم. ولی فقط ما نيستيم که اين تغيير را میخواهيم، ما تنها يکی از گروههای موجوديم که بايد در مبارزه شرکت کند. اما نمیتوانيم بگوئيم که ما «فرزندانيم» و وارثين مبارزه. نه، چنين نيست، ما فرزندان بيولوژيکی والدينمان هستيم اما در عمل، ما حتی با آنها رابطهای نداشتيم. وقتی پدر و مادرم را مفقودالاثر کردند، من دو ساله بودم. آنها را نمیشناختم. بعد من داستان را بازسازی کردم، اما وارث تجربيات و ارزشهايشان نيستم.
س: اگر کسی از آن طرف جهان به شما بگويد که وضعيتاش مثل شماست، والدينش را ناپديد يا زندانی کردهاند، و آنها مجبور به فرار از کشور و پناهندگی در کشورهای ديگر گرديدهاند. چه پاسخی میدهی؟
لوسيا گارسيا: به نظر من متشکل شدن با کسانی که تجربيات مشابه دارند بسيار مثبت است. زيرا شخص از دلسوزی فردی به خود و خانوادهاش، مثلاً اين که چه بلای وحشتناکی به سرش آوردهاند، بيرون آمده، آن را به عنوان قضيهای سياسی و اجتماعی مورد ارزيابی قرار میدهد که با چيزهای ديگری در رابطه است و به شخص ياری میدهد که در سطوح بزرگتری بينديشد و عمل کند. میدانيم که اين امریست سياسی و اجتماعی. بعد کارها در مسير خودش میافتد. اما به نظر من در ابتدای امر، متشکل شدن و خروج از تنهائی امر مهمیست. اين امریست که به دفعات در سراسر جهان اتفاق افتاده و همين حالا هم دارد اتفاق میافتد. بايد از ناله کردن دست برداشت و راه حلی يافت.
اگر کسی شکايت نکند، دليل وجود ندارد که ديگران بدانند چه گذشته است. آنها ممکن است بدانند و يا ندانند، ولی اگر کسی آن را مطرح کند، آن ديگری بهانهای برای ندانستن ندارد.
از شما بسيار سپاسگزارم.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
(۱) در فرهنگ انگليسی فارسی هزاره کلمه ای با اين املاء ندارد ولی scratch دارد به معنی خراش و خراشيدن. احتمالاً منظور همين باشد يعنی افشاگری و خراشيدن چهرهء دشمن برای نشان دادن ماهيت واقعی او. با کمی تغيير املاء در زبان اسپانيايی.
Entrevista de Bahram Ghadimi con Lucia García
- توضیحات
- نوشته شده توسط نير حسون
- دسته: جنبشهای اجتماعی
درست مثل زندگى شيليايى ها زير چكمه هاى پينوشه است
نير حسون، خبرنگار اسر ائيلى
هاآرتز ۱۲ فوريه ۲۰۰۷
ترجمهء مصطفى ناصر
قاضى شيليايى، خوان گوسمان كه از هفته گذشته از اسرائيل ديدن مى كند مى گويد: "زندگى فلسطينى ها تحت اشغال، يادآور زندگى مردم شيلى در دوره پينوشه است. آنجا نيز دگرانديشان را دشمن تلقى مى كردند؛ يعنى آنها را به زندان مى انداختند، شكنجه مى كردند و مى كشتند. آنجا نيز مردم نمى توانستند از جايى به جايى ديگر بروند، آزادى نداشتند و در برابر قانون از مساوات برخوردار نبودند". او اضافه مى كند: "اينجا حتى وضع دشوارتراست و طولانى تر".
قاضى خوان گوسمان ۶۸ سال دارد و در دهه ۹۰ زمانى كه مسئوليت پرونده تعقيب قانونى آگوستو پينوشه را به عهده گرفت به شهرت رسيد. پينوشه در فاصله سالهاى ۱۹۷۳ تا ۱۹۹۰ ديكتاتور نظامى شيلى بود. گوسمان يك نبرد طولانى قانونى را عليه پينوشه به پيش برد. به رغم مصونيت قضايى ديكتاتور سابق، گوسمان موفق شد عليه او چندين پرونده اتهامى ترتيب دهد و او را به دادگاه بكشاند. اما محاكمه او به خاطر وضع سلامتى اش هرگز به انجام نرسيد. او دو ماه قبل در سن ۹۱ سالگى درگذشت.
هفته گذشته گوسمان به دعوت كميته اسرائيلى مخالف تخريب خانه ها(ICAHD) و مركز خبررسانى آلترناتيو(AIC) به اسرائيل آمد تا امكان پيگرد قضايى اسرائيلى هايى كه مسئوليت تخريب خانه ها را به عهده دارند، جهت طرح در دادگاههاى اروپايى مورد بررسى قرار دهد. تا كنون اقدامات قانونى صرفأ عليه مقامات نظامى آغاز شده است. كميته مى خواهد غيرنظاميان را نيز به دادگاه بكشاند.
اين كميته فهرستى در اختياردارد حاوى نام سه تن از مسئولين: يكى از روابط عمومى، ديگرى از شهردارى بيت المقدس و يكى هم از وزارت كشور، كه دستور تخريب خانه ها را صادر كرده اند.
هم اكنون كميته در جست و جوى آن است كه در يكى از كشورهاى اروپايى كه دادگاه هايش صلاحيت بررسى نقض حقوق بشر در عرصه بين المللى را دارا هستند، عليه اين مسئولين اعلام جرم كند. گوسمان كسى است كه مى تواند اين تقاضا را امضاء كند و رسميت بخشد. اگر چنين پرونده اى باز شود قاعدتأ دستور بازداشت عليه اين سه تن صادر خواهد شد وآنها براى سفر به اروپا با مشكل مواجه خواهند گشت.
پينوشه خصم بزرگ گوسمان ۱۰ دسامبر روز جهانى حقوق بشر درگذشت. گوسمان مى گويد: "به من احساس رضايت دست نداد ولى غمگين هم نشدم. شيلى فرصتى تاريخى را براى بازسازى خود از دست داد. پس از دوران طولانى ديكتاتورى ۱۷ ساله كه نظام قضايى نابود شده بود، اين فرصتى بود تا اين كشور استقلال خود را ثابت كند و نيز به شيلى و تمام دنيا نشان بدهد كه هيچكس فراتر از قانون نيست. حتى پينوشه نيز مى تواند محاكمه شود".
گوسمان با رأى ديوان عالى شيلى موافق نيست كه حكم داده بود پينوشه به لحاظ روانى نمى تواند در دادگاه حاضر شود. او مى گويد پينوشه تا آخرين روز زندگى اش از سلامتى روانى برخوردار بود.
گوسمان ۳۶ سال قاضى بوده است. در ژانويه ۱۹۹۸ وقتى كه او در ديوان عالى سانتياگو مقام قضاوت را داشت، مأمور شد تا به اتهامات پينوشه و افسران ديگر داير بر نقض حقوق بشر رسيدگى كند. گوسمان ۹۸ شكايت را عليه پينوشه دريافت كرد. او به گوشه و كنار شيلى مسافرت كرد و تحقيقات جامعى را در رابطه با جنايات پينوشه به اجرا گذاشت.
چند ماه بعد، پينوشه در رابطه با قتل چند شهروند اسپانيايى در زمان حكومتش در شيلى، به دستور يك قاضى اسپانيايى در لندن بازداشت شد. يك دادگاه بريتانيايى حكم داد كه به علت وضع وخيم جسمانى پينوشه، استرداد او به اسپانيا ممكن نيست و يك سال و پنچ ماه بعد، وى به شيلى بازگشت. كمى بعد از آن گوسمان، اولين ادعانامه خود را عليه پينوشه به دليل مسئوليتى كه در رابطه با "جوخه هاى مرگ" يعنى واحدهاى پليس امنيتى كه مسئوليت قتل ۷۵ تن از مخالفين رژيم را به عهده داشتند صادر كرد. گوسمان همچنين دستور داد كه ديكتاتور سابق در منزلش تحت نظر قرار گيرد. اين حكم توفانى سياسى در شيلى برانگيخت: عناصر راستگرا و افسران نظامى جانب پينوشه را گرفتند و نيروهاى چپگرا به خيابانها ريختند و به جشن و پايكوبى پرداختند.
ماريو سزناجر استاد علوم سياسى دانشگاه عبرى (اسرائيل) مى گويد:" تشكيل دادگاه براى پينوشه مسأله اى ساده نبود. به نظر برخى از شيليايى ها، پينوشه كسى بوده است كه شيلى را از چنگ كمونيستها نجات داده بود". همچنين بايد اضافه كرد كه پينوشه با انتصاب خود به عنوان سناتور مادام العمر و نيز با وضع كردن قانون "عفو عمومى" براى خود مصونيت قضايى دست و پا كرد. اين قانون همه كسانى را كه تا قبل از سال ۱۹۷۸ مرتكب جنايت شده اند مشمول عفو نمود، اما گوسمان توانست با زيركى راهى مناسب براى طفره رفتن از اين قانون پيدا كند.
گوسمان مى گويد:"من به دادگاه عالى شيلى ثابت كردم كه اقدام به مفقود الاثر كردن مخالفان مشمول اين قانون نمىشود ( سرنوشت بيش از ۱۰۰۰ نفر ازمخالفان رژيم تا امروز ناروشن باقى مانده است - نير حسون.). براى مثال پرونده آنهايى كه ربوده شدند، موضوع جناياتى است كه تا سال ۱۹۷۸ نه تنها پايان نگرفته بلكه بعداَ نيز ادامه داشته است و تا همين الأن هم ما به دنبال روشن كردن اين مسأله ايم كه بدانيم بر سر آنها چه آمده است. حتى اگر هم قانون عفو عمومى شامل بخش هايى از جنايات مى شود اما همه آن ها را در بر نمى گيرد. دادگاه عالى شيلى استدلال مرا پذيرفت".
در سال ۲۰۰۱ دادگاه عالى شيلى حكم داد تا روند قضايى عليه پينوشه به دليل عدم توانايى جسمى و روانى او متوقف شود. اما دو سال بعد گوسمان به مصاحبه اى دسترسى پيدا كرد كه ژنرال پينوشه با شبكه تلويزيونى كوبايى هاى مقيم ايالات متحده به مناسبت سى امين سالگرد كودتاى نظامى خود انجام داده بود. گوسمان مى گويد:"پينوشه در رابطه با ۱۵۸ موضوع مختلف صحبت كرد و به نظر مى رسيد كه از سلامت جسمانى و روانى مناسبى برخوردار است".
در پى اين مصاحبه كه نشان داد حال ديكتاتور به حد كافى خوب است تا در دادگاه حاضر شود، گوسمان تحقيقات قضايى را از سر گرفت. دادگاه عالى شيلى يك بار ديگر مصونيت قضايى پينوشه را لغو كرد و گوسمان اين بار به خاطر اتهامات مربوط به عمليات كندر (Condor) پينوشه را تحت تعقيب قضايى قرار داد، عمليات كندر عمليات مشترك رژيم هاى نظامى آمريكاى جنوبى براى قتل عام مخالفان چپگرا در دهه ۱۹۷۰ بود كه طى آن صدها تن به قتل رسيدند [از جمله رك، به اين مقاله: http://www.peykarandeesh.org/jonbeshIndex.html]
گوسمان به خانه پينوشه رفت و از او بازجويى به عمل آورد. گوسمان نقل مى كند:" پينوشه قادر بود كه تفاوت بين خوب و بد را به خوبى بيان كند و همچنين او آگاهانه تشخيص مىداد كه پاسخ دادن به چه سئوالاتى به نفع او است و كدام به ضرر او. اين بار بر خلاف بار اول، پينوشه زياد به من روى خوش نشان نداد. او مى دانست كه من او را تحت فشار گذاشته ام. با وجود اين او به من بى احترامى و پرخاش هم نكرد".
شش ماه بعد گوسمان موفق شد در رابطه با عمليات موسوم به كلمبو و ناپديد شدن بيش از ۱۱۹ كمونيست مخالف دولت، كه اجساد آنها هرگز پيدا نشد، پرونده ديگرى عليه او تشكيل دهد. اما اين روند قضايى قانونى و تحقيقات مشابه ديگر تا زمان مرگ ژنرال آگوستو پينوشه هرگز به محاكمه وى منجر نشد.
با اين حال گوسمان مى گويد:" اين تحقيقات قضايى لطف بزرگى در حق اين كشور بود. اين مسأله به روشنى نشان داد كه در دوران ديكتاتورى پينوشه بر اين كشور چه رفته است. بسيارى از شيليايى ها وقايع مربوط به اين دوران را باور نمى كردند، و اين مسأله را ساخته و پرداخته كمونيستها مى پنداشتند. ولى وقتى كه اين تحقيقات شروع شد، آنها هم شروع كردند به باوركردن. به يمن اين تحقيقات، ميهن من، هرگز براى بار ديگر به دامن يك ديكتاتورى سقوط نخواهد كرد. ما به اسپانيايى مى گوييم: هرگز چنين مباد!
پروفسور سزناجر با اين نكته موافق است كه «تأثير گوسمان به اين دليل بود كه او تلاش كرد نه از موضع يك خبرنگار يا مخالف سياسى، بلكه با اتكاء به قوانين دمكراتيك پرونده پينوشه را دنبال كند. وى با پرتو افكندن به دورهء سياه حكومت پينوشه در زدودن روايت هاى نادرست از ماجراهاى اين دوره نقش داشت. او بر دردناكترين اوضاع، بر زخمهاى باز، بر حقايقى كه در پرده مانده بود دست گذاشت و تغييراتى را در جامعه باعث شد هرچند حكمى عليه پينوشه صادر نشده باشد».
گوسمان شكى ندارد كه زمامداران اسرائيلى نيز همانند افسران و مأموران پينوشه، بهاى جنايت هايى را كهوى معتقد است آنها عليه فلسطينى ها مرتكب شده اند خواهند پرداخت. او مى گويد:" با عبرت گرفتن از تاريخ به نظر مى رسد عاقبت آنهايى كه به ارتكاب جنايت عليه بشريت و نقض حقوق بشر دست زده اند، قرار گرفتن تحت محاكمه است، خواه اين دادگاه بين المللى باشد خواه كشورى. دير يا زود، نقض حقوق بشر در دادگاه طرح خواهد شد".
قاضى گوسمان در جريان اين سفر با دو خانواده فلسطينى كه خانه هايشان در عيساويه و آتور تخريب شده بود ملاقات كرد. يكى از اين دو خانواده دو هفته بود كه در چادرى نزديك ويرانه ها به سر مى برد.
گوسمان مى گويد: "به چشم خود ديدم كه آنها گريه مى كردند. تخريب هر خانه اى، ويران كردن شأن و خصوصيت انسان است، اين از نظر قوانين بين المللى ممنوع است. من همچنين ديدم كه چگونه در سرزمين هاى اشغالى ديوار مىكشند. من اين را نمى فهمم و اعتقاد ندارم كه اين قضيه به امنيت اسرائيل ارتباط داشته باشد. اين غير منطقى است. من مطمئن ام كه راه هاى ديگرى براى حفاظت اسرائيلى ها وجود دارد، و در همان حال، فلسطينى ها هم بايد حفاظت شوند.
من مردم يهود را به خاطر رنجى كه تحمل كرده اند و پيشرفت آنها را در عرصه هاى دانش، موسيقى و ادبيات تحسين مى كنم. من اسرائيلى ها را درك مى كنم، اما قلبم با مردمى است كه تحت اشغال زندگى مى كنند و حق آنها ضايع شده است. اسرائيل احساس مى كند كه قربانى ترور شده است، اما وقتى شما اينجا باشيد، تصديق مى كنيد كه آنچه فلسطينى ها انجام مى دهند مقاومت عليه اشغال است. اين فلسطينى ها هستند كه قربانى اند، استثمار مى شوند، خانه هايشان تخريب مى شود، با احكام ادارى توقيف مى شوند، به اموال آنها خسارت وارد مى شود، آنها براى جا به جايى به مجوز رسمى نياز دارند و شهرهاى آنها به زندان هاى بزرگ تبديل شده است. هيچ شكى نيست كه قربانيان اصلى فلسطينيان هستند".
گوسمان قولى نمى دهد كه عليه كسانى كه مسئوليت تخريب خانه ها را به عهده دارند، ادعانامه صادر كند. او مى گويد:" من مى خواهم در مورد اين پرونده تحقيق و مشورت كنم، مى خواهم ببينم كه اين قضيه چگونه پيش خواهد رفت ولى شكى ندارم كه با ارجاع به حقوق بين المللى، غيرنظاميانى كه به طور مستقيم مسئوليت نقض حقوق بشر را به عهده دارند و نيز سربازان، مى توانند مشمول اعلام جرم شوند". مائير مارگاليت همأهنگ كننده محلى ICAHD كه از گوسمان براى سفر به اسرائيل دعوت به عمل آورده، مى گويد: «گوسمان از نظام دادگسترى اسرائيل قطع اميد كرده است: ما احساس مىكنيم كه احتمال انجام تحقيقات از جانب اسرائيل وجود ندارد و راه چاره اى در داخل اسرائيل پيدا نمى شود، بلكه همه چيز روز به روز بدتر مى شود. هر ساله تقريبأ ۴۰۰ خانه را در بيت المقدس شرقى و سرزمين هاى اشغالى ويران مى كنند».
گوسمان مى گويد:" من در چارچوب يك مأموريت صلح به اينجا آمده ام. من مى خواهم بحثى را دامن بزنم حول اين قضيه كه آنچه اينجا رخ مىدهد قابل توجيه نيست. ما بر اساس تجارب مان در شيلى به اين آگاهى دست يافته ايم كه اقداماتى از نوع پيگيرى قضائى، مى تواند از ادامه نقض حقوق بشر جلوگيرى كند. من از دولت اسرائيل درخواست مى كنم، كه به خاطر آبروى خودش و آبروى همهء بشريت از ويران كردن خانه ها دست بردارد".
http://www.haaretz.com/hasen/spages/824148.html