Noirs dans les camps NAZIS
de Sèrge Bilé, Ed. Le Serpent à plumes
برگرفته از لوموند، ضميمه ی ويژه ی کتاب ۱۸ فوريه ۲۰۰۵.
ترجمه ی سعيد رهرو

تاريخ جنايات نازی ها همچنان حاوی ابعاد ناشناخته ای ست. در حاشيه ی پژوهش های مربوط به نسل کشی يهوديان، دامنه ی بررسی ها به گروه های انسانی ديگری که آماج ايدئولوژی رايش سوم قرار گرفته بودند کشيده شد يعنی به کوليان، به بيماران روانی و به همجنس گرايان [حساب مخالفان سياسی چون کمونيست ها از روز نخست روشن بود]. اما مصائبی که بر سر سياهان آمده و آنان را نيز مادون انسان تلقی کرده بودند کمتر مورد مطالعه قرار گرفته بود. کتاب سرژ بيله می کوشد پرتوی بر اين تاريخ که مخفی نگاه داشته شده بيفکند و در اين کار بر منابع متعددی متکی ست: گواهی های قربانيانی که هنوز زنده اند و خود با آنان مصاحبه کرده است، تحقيقاتی که مورخان آلمانی کرده اند و روايت مبارزان مشهور سياهپوست مانند لئوپولد سدار سنگور (رئيس جمهوری سنگال) يا امه سزر شاعر اهل جزاير آنتيل.
با روی کار آمدن هيتلر، سياهان آلمان مشمول همان قانونی شدند که رفتار با يهوديان را مشخص می کرد. قوانين نورنبرگ ۱۹۳۵ که برای سرکوب «غير آريايی ها» وضع شده بود، شامل يهوديان و سياهان می شد. بعدها در کشورهايی که ارتش آلمان اشغال کرد سياهان خواه غير نظامی بودند يا جنگجو يا مقاومتگر، خواه اروپايی تبار بودند يا آفريقايی يا اهل جزاير آنتيل يا آمريکايی، به ويژه به خاطر رنگ پوستشان در معرض آزار و شکنجه قرار می گرفتند. نخستين دسته از سياهان که آماج شکنجه و آزار نازيها شدند مهاجران مستعمرات پيشين آلمان بودند. در زمان رايش دوم ناميبيا، کامرون، توگو و تانگانيکا (تانزانيای کنونی) به آلمان الحاق شده بود. اينجا بود که نخستين اردوگاه های کار اجباری، به خصوص در مورد خلق هره رو (herero) که با نيروهای استعمارگر مبارزه می کرد به آزمايش گذارده شد و اصطلاح Konzentrationslager (اردوگاه کار اجباری) نخستين بار رسما در ناميبيا به کار رفت. کسی که به عنوان فرماندار ناميبيا منصوب شد هاينرش گورينگ نام داشت يعنی پدر همان مقام معروف آلمان نازی هرمان گورينگ. از آنجا که شيوه های سريع وی نتوانست مقاومت را از پا در آورد، فرمانده کل نيروهای آلمانی در سال ۱۹۰۴ فرمان نابودی (Vernichtungsbefehl) خلق هره رو را صادر کرد و طی چند ماه ۸۰ درصد جمعيت آن نابود شدند. آنها که باقی ماندند در اردوگاه های کار اجباری گردآوری شدند و آزمايش های گوناگون مردم شناختی و پزشکی به دست دکتر اوژن فيشر روی آنان اجرا شد. همو ست که وقتی نازی ها در آلمان قدرت را به دست گرفتند مؤسسه ی مردم شناسی و اوژنيسم برلين را اداره می کرد و ژوزف منگله (Josef Mengele) که بعدها قصاب آشويتس ناميده شد معاونت او را بر عهده داشت.
برآمد حزب ناسيونال سوسياليست (نازی) متکی بود بر احساس محروميت ملی که در نتيجه ی شکست آلمان در ۱۹۱۸ پيش آمد. ارتش فرانسه متشکل بود از شمار فراوانی از گروهان های مستعمرات، و لذا در بين نيروهای فرانسوی که بر اساس معاهده ی ورسای ايالت راين را در اشغال داشتند سربازان آفريقايی فراوان ديده می شدند.
نمايندگان مجلس رايشتاگ از «ننگـ» وجود «سربازان سياه در سرزمين تمدن ژرمنی» سخن می گفتند و اضافه می کردند که «اين وحشيان برای مردان و زنان اين کشور خطر به شمار می روند و شرف و نژاد پاک آلمانی ها در معرض تهديد است». هيتلر هم در کتاب نبرد من تأکيد می کرد «يهودی ها سياهان را به ايالت راين آورده اند، بدين منظور که نژاد آلمانی را آلوده و حرامزاده کنند». هيتلر وقتی صدر اعظم آلمان شد آلمانی های آفريقايی تبار را از مليت آلمانی محروم کرد. ازدواج های مختلط نژادی ممنوع شد و کودکان سياهپوست از مدارس اخراج شدند. سرمقاله نويس روزنامه ی توگويی هامبورگ (The Negro Worker) در ۱۹۳۳ اعتراض می کرد که «امروز سياهان و يهوديان قربانی تروريسم فاشيستی اند». در ۱۹۳۶ وقتی هيتلر ايالت راين را پس گرفت نيمی از کودکان که حاصل ازدواج زنان آلمانی با سربازان آفريقايی بودند به اردوگاه های کار اجباری ارسال شدند، بقيه به اجبار زير نظر اوژن فيشر عقيم گشتند و طولی نکشيد که اين برنامه شامل همه ی سياهان آلمان گرديد.
در فرانسه ی اشغالی، سربازان Wermacht (آلمانی) از سربازان و درجه داران آفريقايی انتقام گرفتند. ژان مولن (فرماندار فرانسوی که بعدها از قهرمانان مقاومت ضد فاشيستی شد) نقل کرده است که چگونه در ۱۹۴۰ پس از آنکه آلمانها دهکده ای کوچک نزديک شارتر را بمباران کردند دو افسر نازی نزد وی آمده از او خواستند سندی را امضا کند مبنی بر اينکه قربانيان در نتيجه ی آتش باری تيراندازان سنگالی کشته شده اند و چون نپذيرفته وی را شکنجه کرده اند ودر سلولی همراه با يک سرباز سياه زندانی نموده اند.
کشتار، اخراج و تبعيد، اعدام دستجمعی: انواع خشونتهای هيتلری شامل سربازان و مقاومتگران سياهپوست نيز می شد. در جزاير آنتيل، مستعمره ی فرانسه جوانان بسياری از جمله فرانتس فانون (روانپزشک) فرار می کنند و به جزاير انگليسی می روند تا به فرانسه ی آزاد بپيوندند.
شمار تبعيديان سياهپوست که به اردوگاه های کار اجباری فرستاده شده بودند نامعلوم است. اهالی مستعمرات فرانسوی را به عنوان فرانسوی محسوب کرده اند. در اردوگاه های داخو، بوخنوالد، نوين گام، مائوت هاوزن سياهان سرنوشت مشابهی با ديگران داشتند با اين تفاوت که به عنوان سياه پوست نيز مورد تحقير قرار می گرفتند (وقتی از کار اجباری بر می گشتند مجبورشان می کردند که برای سرگرمی آلمانی ها برقصند يا «خود را سفيد کنند» يعنی آنقدر با آب بشويند تا سياهی شان پاک شود!)...
[نويسنده ی کتاب برخورد فرانسويان را نيز با سياهان تحقير گرانه و تبعيض آميز می داند و نشان می دهد که چطور به رغم مشارکت وسيع آفريقائيان در مبارزه با فاشيسم و آزادی فرانسه، فرانسويان حقوق برابر آنان را به رسميت نشناختند و حتی اعتراضات آنان را سرکوب کرده شماری از معترضين را کشتند.]
نويسنده ی کتاب کوشيده است برخی سرگذشت های فردی را نيز يادداشت کند، از افراد گمنام گرفته تا جازنوازان مشهور. وی با بازنويسی زندگی نامه و نام يا دست کم لقب برخی زندانيان، از جمله زنی زندانی که به طعنه ای بی رحمانه او را «سفيد کن» می خواندند، لوح يادبودی برای دهها هزار کشته ی گمنام سياهپوست از غير نظاميان و جنگجويان برافراشته است.