امروز بسیار خوشحال و در عین حال مفتخریم که کتاب خاطرات و نوشته های رفیق تراب حقشناس را که تحت عنوان از فیضیه تا پیکار منتشر گشته است به تمام دوستان و رفقایی که همیشه  به طور خاص به رفیق تراب حق شناس ارادت، توجه و دلبستگی داشته‌اند ارائه کنیم و همینطور به تمامی کسانی که پیگیر تاریخ معاصر ایران و جنبش انقلابی آن هستند.
با اجازه شما در باب انتشار این کتاب چند کلمه ای به عرض میرسانیم.
‫ 
 لحظه اولی که مسئله بیماری رفیق تراب مطرح شد لحظه ای بود که از بیمارستان به او تلفن زدند و وخامت اوضاع جسمی رفیق پوران را خبر دادند و احتمال مرگ قریب الوقوعش را. در این لحظه ما بوضوح دیدیم  که چطور دست تراب دچار لرزش خفیفی شد، تقریبا نامحسوس که به حساب شوک عصبی ناشی از خبر و تاثری که برپاکرد گذاشتیم. لرزش کوچکی بود که گهگاه می آمد اما رفته رفته  هرچه بیشتر و شدیدتر شد تا جایی که در اواسط ۲۰۱۰ تصمیم گرفتیم به دکتر متخصص اعصاب و  سیستم عصبی مراجعه کنیم. اولین معاینات و آزمایش ها حاکی از این تشخیص بود که صحبت از بیماری پارکینسون است. در مقابل فجیع بودن این خبر تصمیم گرفتیم که به متخصص دیگری هم  رجوع کرده تا تشخیص اول را بازبینی کند. دکتر دیگر و آزمایش های دیگر نشان داد که نه با پارکینسون طرفیم و نه با آلزایمر؛ اما هنوز در خوشحالی این دو نفی بودیم که به ما توضیح دادند زمانی که آزمایشها احتمال این دو بیماری را کنار بزند تنها بیماری ای که می ماند بیماری شارکو یا  ال اس آ می باشد که دارای همان علائم و نمودهاست. تحقیق کوتاهی در مورد بیماری شارکو ما را با عمق فاجعه آشنا کرد.
 از روزی که این بیماری تشخیص داده شد تا امروز ده سال می گذرد؛ ده سالی که وضعیت خاص رفیقمان، او را در مرکز مشغولیت های جمع ما قرار داد.
 انتشار خاطرات به صورت کتاب همانطور که در مقدمه‌ی رفیق ذکر شده، از خیلی قبل تر، از سالهای میانی دوره تبعید او مطرح بود اما همیشه این کار به فردا موکول می‌شد چرا که نیازهای مبارزۀ روزمره و برخورد کردن به اتفاقات پیش رو همیشه اولویت داشت و فقط زمانی که این فردا حد و حدود خود را آشکار کرد، رفیق تراب مجبور شد به صورت جدی تری به این کار بپردازد.
به هر حال از لحظه تشخیص بیماری تا لحظه انتشار واقعی این کتاب ده سال طول کشید؛ هرچند جمع آوری، تنظیم و ویراستاری این کتاب در پایان سال گذشته تمام شده بود ولی وضعیت کورونایی مانع انتشار و ارائه بیرونی آن شد. 

ما امروز بسیار مفتخریم که قولی را که  تراب  در آخرین سال حضورش بر مزار رفیق پوران داده بود اجابت کرده و کتاب را در مقابل مزار رفیق پوران رونمایی کنیم. افسوس که دیگر خود تراب با ما نیست و در کنار همسر مبارزش خفته است.

اجازه بدهید با هم چند کلمه درباره چند و چون این کتاب و شکل و مضمونی که او برای آن در نظر داشت با صدای خود تراب بشنویم:

با تشکر
جمع اندیشه و پیکار

20210103_165205.jpg

از فیضیه تا پیکار...

خاطرات و نوشته‌های تراب حق‌شناس

P1180194گزارش مراسم رونمایی از کتاب تراب حق شناس «از فیضیه تا پیکار...»

2017-Salgard-Pouran-Torab-1.jpgبه دعوت جمع اندیشه و پیکار و برخی دیگر از یاران پوران بازرگان و تراب حق شناس در  روز ۱۸ فوریه ۲۰۱۷ مراسمی در محل  "کتابخانه مقاومت – انجمن دوستی با فلسطین" به یاد رفقا پوران و تراب با حضور صد نفر برگزار شد. بخشی از این رفقا قبل از مراسم به گورستان پرلاشز رفته و بر مزار پوران و تراب گل نهاده و از آنان یادی کردند.
مراسم در ساعت ۷ و نیم با یک شعر و خوش آمد گویی از طرف رفقای اندیشه و پیکار آغاز گشت.

نمی‌دانم چرا این لحظه در خاطره می ماند؟ این لحظه مسخره و مضحک رسمی که زنی فرانسوی بعد از جمع آوری امضا های ما و محضر دار و مترجم قسم خورده بر پای مدارک و اسناد  مکث می‌کند و می‌گوید خب دیگر تمام شد!

آری،  درست پس از یکسال جامعه متمدن فرانسه رسماً وفات ترا در دفتر دستک اداری خود ثبت کرد و ترا به خوابی ابدی حواله داد. یعنی انگار نه انگار که تو بوده ای، ..  که تو بودی که سی و پنج سال پیش،  هنوز از ایران نرسیده، در بلوار پاستور به طرف ما دو سه نفر از هواداران پیکار آمدی و بجای سلام و علیک با عجله گفتی "رفقا این را کجا می شود تکثیر کرد؟" و اطلاعیه‌ای از کمیسیون گرایشی را به ما دادی.
این لحظه در محضر،  نمی دانم چرا اینقدر سنگین بود. سنگین تر از تمام آن لحظات دیگر،  حتی وقتی روی سنگهای نمدار پرلاشز راه می رفتیم با آن خاکستردان داغ که در دستمان می طپید، حتی وقتی ترا به آن مکعب کوچک که در زمین حفر شده بود سپردیم...  و سرود خواندیم..   همه.. به یاد تو.
تو دیگر در این لحظه رفته ای. دیگر هیچ نامه اداری به اسم آقای حق شناس به منزل نخواهد رسید...  و خود این منزل که بهر فلاکتی باشد می ماند با رج کتاب ها و کاغذها و مدارکی که تو بقول خودت "یک عمر با دندان به این سو و آنسو کشیدی"، مگر می توان وارد آن شد بدون آنکه زانوهایت بلرزند؟
اینجا، در این لحظه،  چیزی سنگین هست که با ثقلش امید هر پرواز سبکبارانه را به کابوس می کشاند. یعنی با تو،  با رفتن تو،  وزنِ بودنِ همه آنها که رفتند، که "رفتاندند" را نزدیک و ملموس احساس می کنیم و بار مسئولیتی به همان سنگینی که رویای فرشتگان، سبکبال.
تو همه رفقای مان را در هر کدام از این لحظات با خود همراه می کنی.  آنها به زندگی میآیند،  آنطور که تو آمدی. مثل کودکانی که با چشمهای نافذ و کنجکاو دنیایشان را می نگرند و می خواهند بدانند. درست بدانند که قرار است در این دنیا چه کنند.
تو نسلها را بهم گره می زنی. آخر من را به  آقای  جلال طوفان  چه ربط  که در فلان سال شمسی  اثری در مورد جهرم نوشت و تو او را به این جهت  قدر می شناختی و ‌امروز، لاجرم، ما.
تو دست همه رفقایت را گرفتی و به زندگی نسلی دیگر بردی؛  تا همه  امروز بدانند که این جوانان پر از امید و زندگی، چطور از همه چیزشان دست شستند تا صدای زحمتکشان و رنجدیدگان ما باشند؛
تا امروز مزدوران جمهوری اسلامی از آن‌ها فیلم بسازند و با دروغ و کذب، حقیقتی را که آنها به آن دست یافته بودند کتمان کنند؛ آنها که در آن مبارزه چیزی جز موشهایی در سوراخ نبودند و امروز فربه وهن هن کنان به متکا تکیه زده تا صیغه های از همه دستشان از آنها پذیرایی کنند، آنها که سی سال وقت لازم داشتند تا پس از یکی دو نسل، جرأت کنند تاریخ را جر و واجر کرده و خود را قهرمانان مبارزه ای جا زنند که خود تماشاگران حقیر و  بزدل آن بودند.
تو رفتی و با خود آوردی خِیل رفقا را، رفقایی مثل  محمد حنیف نژاد، سعید محسن، رسول مشکین فام، رضایی ها، علیرضا سپاسی آشتیانی،  محمد تقی شهرام، محسن فاضل،  رفعت افراز، محسن خاموشی، منیژه اشرف زاده کرمانی، حسن آلادپوش، محمد شفیعی ها، بهرام آرام،  و..  صدها نام دیگر و شهدای گمنامی که می توان عمری در سوگ هر کدام نشست.
تو همه رفقای مان را به دنیای نسل دیگر آوردی و امروز مسئولیت این آتشی که هرگز نمیرد را به ما زنده ها سپردی.
 یادت، یاد پوران، با یاد آنان آغشته است و دیگر همه تان اینجا، با ما هستید،  حاضر و استوار.


 حبیب​ ساعی
۱۸ فوریه ۲۰۱۷

یک سال گذشت. عادت کرده بودیم که از دور جویای احوال و پیگیر اخبار و تلاش های چریک پیر باشیم، اما به نبودش عادت نکرده ایم، انگار همین دیروز بود.
برای ما که از نحله های فکری گوناگون هستیم و تعلّق خاطر تشکیلاتی متفاوتی را با خود به همراه داریم، با تمامی اختلافات و شکست ها اما در گذر زمان یاد گرفتیم که در مبارزه با اردوی سرمایه قدردان تمامی مبارزینی باشیم که عاشقانه سُرخدل مانده اند. در این یورش همه سویه سرمایه، بر چهره ها و مبارزان، اما شوربختانه هنوز هستند کسانی که از دریچه تنگ گروهی و قبیله ای، شخصیت ها را ارزش گذاری میکنند. نمیدانند که برخی از چهره ها شناسنامه تاریخ معاصر جنبش چپ و کمونیستی ایران هستند. گذشته ما و هویت ما هستند. باید قدردان تلاش و فداکاریشان بود. بی جهت نبود که در مرگ تراب، دستگاه قدرت و مشاوران فکری اش بر ریشه های فکری و آرمانخواهی او تاختند. ملالی نیست. ما که میدانیم چریک پیر از همان آغاز از کوچه پس کوچه های جهرم در پی تقسیم عشق و شادی و ستایش زندگی بود.
از تراب بسیار گفته اند. برای ما تراب نمادی از انسانیت، دوستی، احترام، عشق و آگاهی در بُرشی از تاریخ معاصر ایران است. آنگاه که در کنارمان بود حضورش را غنیمت شمردیم و از نامش و راهش تجلیل کردیم و وقتی رفت به یادش از ویژه گی هایش گفتیم و وظایفی که ما را به انجامشان مقیّد ساخت. بر اقبال بلند یاران نزدیکش در مجموعه اندیشه و پیکار به سبب نزدیکی به او و پوران عزیز و غنیمتِ زیستن در لحظه لحظه زمان با این دو رفیق، اگر چه غبطه میخوریم، اما نیک میدانیم که وظایف شان نیز دو چندان گشته است. دفاع از آرمانهای تراب و پوران و به سرانجام رساندن کارهای ناتمام. دفاع از امید و عشق و تلاش برای آرزوهای بلند و انسانی. از این سوی آبها دستهای بانیان و گردانندگان برنامه گرامیداشت پوران بازرگان و تراب حق شناس را به گرمی و رفاقت میفشاریم و به یادِ ماندگار و شادِ این دو رفیق تمام قد میایستیم.


با مهر و همبستگی

کمیته یادمان کشتار زندانیان سیاسی دهه شصت در ایران، مونترال - کانادا
یکشنبه ۵ فوریه ۲۰۱۷

آدرس مزار پوران بازرگان و تراب حق‌شناس در گورستان پرلاشز:


برای رفتن به پرلاشز: مترو خط ۳، ایستگاه گامبتا.

خروجی شماره ۳.

ورودی گامبتا به پرلاشز

Metro Ligne 3. StationGambetta


مزاررفقا پوران بازگان و تراب حق شناس در قطعه ۳۵ قرار دارد.

از در ورودی مستقیم می‌روید تا ساختمان بزرگ Crematorium

Crematorium.jpg

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ساختمان را که در سمت چپ قرار می گیرد، رد می‌کنید و در اولین خیابان به نام Transversale No2 به سمت چپ وارد می‌شوید. این کوچه را مستقیم ادامه می‌دهید تا به قطعه ۳۵ می‌رسید. 


Transversale.jpg

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بعد از مدتی خیابان به سمت پایین، سرازیزمی‌شود.

حدود صد قدم بعد از سرازیری سمت
 راست یک کوچه باریک است که در قسمت ورودی آن آرامگاه خانوده Famille Guillot  قرار دارد.

Guillot.jpg

 

 

 

 

 

 

 

 

آخر این راه باریک، فقط چند قدم جلوتر در سمت چپ پوران و تراب آرمیده‌اند.
 



Akhare-Kucheh.jpg

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

mazar.jpg

 

 


- - - - - - - - - -

مزار تنی چند از دوستان و رفقای دیگر:


آذر درخشان، پدر فضیلت کلام و... قطعه ۸۵ 
صادق هدایت، غلام حسین ساعدی، محمود همشهری (نماینده سازمان الفتح که در پاریس توسط اسرائیل ترور شد) قطعه ۸۵
، لورا مارکس، پل لافارگ، اوژن پوتیه (سراینده سرود انترناسیونال)، ژان بابتیست کلمان (سراینده ترانه موسم گیلاس)، دیوار کمون پاریس قطعه ، ۷۶
آگوست بلانکی (۱۸۸۱-۱۸۰۵ انقلابی و شورشی فرانسوی) قطعه ۹۱
 ، یلماز گونی (فیلمساز فقید کرد) قطعه ۶.

Pouran-Torab.jpgبه مناسبت دهمین سالگرد درگذشت پوران بازرگان و اولین سالگرد درگذشت تراب حق‌شناس

 

کتابفروشی مقاومت
پاریس

Resistance.jpg

4, villa Compoint
75017 Paris
(Angle du 40, rue Guy Môquet) Tel : 01 42 28 89 52
 
 
Metro: Guy Moquet
خط ۱۳ به سمت دانشگاه سن دنی

ساعت ۱۹
۱۸ فوریه ۲۰۱۷

"چون سوسمار مست به دنبال آفتاب"

خاطرات جمعی - فردی تراب حق شناس

با زیر نویس اسپانیایی

 

"Como un cocodrilo embriagado en busca del sol"

Una biografía colectiva/personal de Torab Haghshenas

Un trabajo de Mina Aminí

https://www.youtube.com/watch?v=5Op6qsuTJK0&t=452s

Torab Haqshenas (1942-2016) nació en Yahrom, Irán, en una familia religiosa.

En su adolescencia pasó tres años estudiando ciencias teológicas en el Seminario de Qom. En 1960 entró a la Escuela de Estudios Superiores en la carrera de Filología Inglesa y al mismo tiempo se unió a la Asociación Islámica Estudiantil, donde conoció a los fundadores de la Organización de los Muyahidines del Pueblo de Irán.

زیر مجموعه ها

یادبود تراب حق شناس