کمیتهء برگزارکنندهء مراسم بزرگداشت پوران بازرگان در فرانکفورت

نام بعضی نفرات

ياد بعضی نفرات
روشنم می دارد
قوتم می بخشد
ره می اندازد
و اجاق کهن سرد سرايم
گرم می آيد از گرمی عالی دمشان.
نام بعضی نفرات
رزق روحم شده است،
وقت هر دلتنگی
سويشان دارم دست
جرأتم می بخشد
روشنم می دارد.
ياد بعضی نفرات
زنده ام می دارد
(نيما یوشیج ۱۱ ارديبهشت ۱۳۲۷)

- - - - - - - - - -

پوران بازرگان هم از ميان ما رفت. او که شيفته زندگی بود و با عشق به انسان و رهايی اش به صف فريادگران بر عليه استشمار پيوسته بود.
دوستان، رفقا!
ما در اينجا گرد آمده ايم، تا ياد اين زن را گرامی بداريم، زنی که زندگی را به بهترين وجه آن درک می کرد، و برای آن به تلاش پرداخت. تلاش او اما نه از راه عافيت انديشی، که مبارزه در راه کسب آن برای خود و کل جامعه از طريق محو جامعه طبقاتی سرمايه داری بود.
او انتخاب کرد، انتخابی سخت و دشوار، در جامعه و زمانی که اين انتخاب مايه ای در حد جان طلب می کرد، چرا که سيستم پليسی حکومت شاه نيز در آن زمان به خشونت بارترين شيوه ها، هر گونه ای از مبارزه را سرکوب می نمود. انتخاب او، در همين حال يک انتخاب تاريخی بود، و توان و تقاضای جامعه ما را برای پايان دادن به سيستمی نشان می داد، که تار و پود جامعه را در بر گرفته و از طريق استثمار کارمزدی در جامعه، خود را بر پا داشته بود.
ورود پوران و ديگر زنان به عرصۀ مبارزۀ اجتماعی در آن زمان، بويژه دليل مضاعفی بر اشباع جامعه از فرهنگ و ستم طبقاتی- سرمايه داری بود.
او پابپای بسياری از دلاورانِ زن و مردِ هم نسل خود برخاست، تا رويارويی در جامعه طبقاتی را بگونه ای که خود آن زمان انديشيده بودند، تجربه کند.
بدين سان او هم برگی از دفتر عشق تاريخ ما بود، همچون ديگر شمع هايی که نور خود را افشانده و رفتند.
يکی از نکاتی که می توان درباره پوران بر زبان آورد اين است که خوشبختانه او قهرمان نماند، اگرچه تاريخ ما در زمانی که او پا به عرصۀ مبارزه گذاشت، هنوز تاريخ قهرمان باوری و پرورش قهرمان بود، و کار و راهی را نيز که آنان انتخاب نمودند، بواقع هم چيزی کمتر از آن نمی توان نام گذاشت، اما او نيز مثل ما لااقل تا اين زمان زنده ماند، تا سپری شدن تاريخ قهرمانی و واگذاری رهايی واقعی از استثمار طبقاتی بدستِ خودِِ رهايی خواهانِِ تاريخ را درک و دريافت کند.
به اين ترتيب پوران بازرگان در تاريخ ۴۵ ساله زندگی مبارزاتی خود سه دوره را تجربه نمود.
دوره اول با فعاليت ها و اقداماتی نظير راه اندازی انجمن های زنان آغاز می شود و با ورود به مبارزه سياسی- تشکيلاتی با سازمان مجاهدين خلق با ايدئولوژی مذهبی ، در سال ۱۳۴۸ به اوج خود رسيده و تا سال ۱۳۵۴ با پشت سرگذاشتن ايدئولوژی اسلامی تداوم می يابد.
در طول اين دوره، مخصوصاً در جريان فعاليت سازمانی، پوران در کنار مجموعۀ وسيعی از ديگر همرزمان خود در می يابد که با سلاح مذهب نمی توان به سوی آينده نوينی که آنان انديشيده بودند پيش رفت. بويژه آنکه سازمان آنها حتا در همين دوران بوی ايده ها و افکار نوين ديگری را نيز شنيده و درک کرده و حتا تا حدودی خود را بدان نيز نزديک کرده بودند.
دوره دوم از سال ۱۳۵۴، زمان اعلام تغييرات ايدئولوژيک، رسماً آغاز می گردد و تا سال ۱۳۵۷ با نام مجاهدين بخش م- ل به کار و فعاليت خود ادامه می دهد و سپس با قيام بهمن ۱۳۵۷ و سرنگونی رژيم سطنتی در "سازمان پيکار در راه آرادی طبقه کارگر" تشخص سازمانی جديدی می يابد که تا سال ۱۳۶۱ ادامه داشته است.
نقطه پايان اين دوره، ضربات وحشيانه رژيم سرمايه داری جمهوری اسلامی به تمامی شرايط آزاد فراهم آمده بعد از سرنگونی حکومت پهلوی و از جمله در هم شکستن سازمان های سياسی بود. در اين ميان سازمان پيکار يکی از مهلک ترين ضربات را خورده و بحران نظری درونی و تشتت تشکيلاتی، کار چنين ضربه زدنی را توسط رژيم بويژه آسانتر نمود.
در اين شرايط پوران نيز دچار همان سرنوشتی گرديد، که در مورد ساير اعضاء پيکار و ديگر جريانات سياسی در جامعه با زندان، کشتار و آوارگی و پناهندگی رقم خورده است.
دوره سوم از سال ۱۳۶۱ با خروج از ايران آغاز و تا پايان زندگی در پاريس ۱۶ اسفند ۱۳۸۵ ( ۶ مارس ۲۰۰۷ ) ادامه می يابد.
در اين دوره پوران همراه با تنی چند از همرزمان خود در پاريس و ديگر شهرها و کشورهای جهان اگرچه ناخواسته، اما ناگزير به يک باز انديشی عميق ديگر در چند و چون تاريخ خود و آنچه پشت سرگذاشته شده بودند، می شود. اين باز انديشی اما تنها به سرنوشت سازمان پيکار محدود نمی ماند و خوشبختانه دامنه آن کل جنبش همعصر آنها را نيز در بر می گيرد.
بخشی از اين باز انديشی خود را در اين واقعيت به نمايش می گذارد که او و ديگر همراهان، راه را در بازسازیِ سهل انگارانه همان سازمان و همان ساختار نظری و عملی گذشته نمی بينند.
اين بار ملاحظات ديگری در کار است. اين يک شکست بوده است، شکستی اما نه در آن حد که تنها يک تشکيلات را به نابودی بکشاند، که با اين حساب کار ساده و راه حل بسيار ساده تر از آن می بود. اين بار شکست در ارکان فکر و تئوری افتاده است و ذهن را فعال تر از پيش می خواست. در اينجا بايستی به چالشی تاريخی تن سپرد.

بدان زمان که تيره شود روزگار پدر
سراب و هستو روشن شود به پيش نظر
مرا بجان تو از ديرباز می ديدم
که روز تجربه از ياد می بری يکسر
تو راه راحت جان گير و من طريق خطر
تو جای امن و امان گير و من مقام مصاف

و پوران خوشبختانه از آن دست رهروانی بود، تا تن به سراب و هستو- هستی حقير شده- ندهد، در ميدان بماند، تا راهی را که بسيار پيش از اينها آغاز کرده بود، به نتيجه برساند. اگرچه در اين راه، طبيعتِ هستی، کار خود را زودتر از آنچه او خود در سر و در دل داشت، با او کرد.
اما به راستی که عرصه انديشه ورزی و راه بردن به دلايل شکستِ نه تنها خود، بلکه مجموعه جهانی ئی که تو با آنان همراه بوده ای، کار چندان ساده و خمره رنگ رزی نبوده است. و تا کنون نيز تاريخ درگير اين واقعيت است.
پوران نيز چون قهرمان نبود، به اين واقعيت دست يافت که همراه جهان کارگران بايستی به آينده به گونه ديگری راه برد، راهی که اما نه بسان گذشته می توانست باشد و نه اينکه کاری يک تنه بود.
در هر صورت يک چيز در تمامی اين سه دوره، چه آن زمان که هنوزاو متاثر از مذهب بود، و چه آن زمان که از قيد آن تا آخرين روزهای زندگی رها گشته بود، پوران را در يک راستا نشان می دهد و آن واقعيت خواست و تمايل زمينی او به رهايی از قيد جهان ظلم و ستمی بود، که بويژه در دوران پس از تغيير ايدئولوژی مذهبی به تعريف يکدست تر و روشن تری از آن دست يافت. او بواقع هماره در راستا و در کنار کارگران و زحمتکشان
تاريخ ايستاد، چنانکه در خطابه تدفين هم گزارشگونه از واقعيت زندگی او گفته شده، او خود نيز تا زمان بازنشستگی ، انسانی زحمتکش و مزد بگير بوده است.
او در تمام اين سال های دوره سوم هم، صدای اعتراض خود را همواره در صف معترضين به سرمايه داری بلند نمود. او هرگز فراموش نکرده بود که به هر گونه ای که ممکن باشد بايستی عليه جانيان حکومت اسلامی در ايران، به اعتراض برخيزد و در اين راه هر کوششی را که ممکن بود انجام داد. او کوشش کرد تا به يارانی که در ايران باقی ماندند و در اين سال های سياه و تيره، فشارهای بسياری را پابپای تمامی کارگران و توده های زحمتکش در ايران تحمل کردند، يادآوری کند، که اگرچه او نيز بسان بسياری از مبارزان، ناگزير از تبعيد اجباری بوده است، اما قلبش هماره در همراهی با آنان، با کارگران و توده های زحمتکش طپيده است. تا واپسين روزهای زندگی به شرايط غير انسانی جهان که همچنان در چنگال سرمايه داری مانده است، اعتراض نمود، تا پيمانی را که با زنده يادانی که در راه دفاع از سوسياليسم به تاريخ پيوستند، به ساير همرزمان بازمانده و برای از پای ننشستن آنان ياد آوری نمايد. پوران به سهم خود در جنبش طبقاتی کارگران و به خواست زنان برای رهايی کامل از قيد هرگونه ستمی، چه طبفاتی و چه جنسی وفادار ماند.
دوستان، رفقا!
لازم است اين گفته ها را با نکته ای در اينجا به پايان رسانيم و آن اين است که:
در زندگی و فعاليت اجتماعی دو چيز شهامت می خواهد:
اول انتقاد کردن به خود و دوم شهامت در تقدير و تشکر از همراه و همرزمی که سال ها در صف کارگران و زحمتکشان بوده، و از نزديک شاهد راه و رفتار او بوده ايم. که اين گاهی دشوارتر از اولی است. از اين رو ما امروز رفيق کارگران و زحمتکشان را تقدير می کنيم.
۷۰ سال زيستن و شايسته زيستن، و برای انسان و ببوی انسانيت زيستن اين شايستگی را داشت، اين شايستگی را دارد تا بار ديگر چشم های خود را باز کنيم و به ياد پوران، و پوران ها، و همه کمونيست ها، برای همه زيبايی خواهان آينده بشريت، بشريتی فارغ از هرگونه کار مزدی و مالکيت خصوصی و دولتی سرمايه داری ادای احترام کنيم و دست بزنيم.

فرانکفورت - ۲۸ آوریل ۲۰۰۷