نورالدين زرين کلک، پدر پويانمايی ايران به حساب می آيد. انيميشن کوتاه ضد امپرياليستی "دنيای ديوانه ديوانه" که زرين کلک در سال ۱۳۵۷ ساخت از نظر کيفيت، اصالت و محتوا بالاتر از همه انيميشن های بی روح و بی مزه به اصطلاح ضد آمريکايی ـ ضد صهيونيستی است که دست پروردگان جمهوری اسلامی با انگيزه پول و امتياز سر هم می کنند. آن اثر ماندگار، برای ماندگار کردن نام خالقش در تاريخ هنر کافی است. اما حالا نام زرين کلک می تواند با يک اقدام غافلگير کننده فرهنگی ـ اجتماعی در تاريخ معاصر ثبت شود.
اين استاد دانشگاه جرات کرده و از يکی از دختران محجبه دانشجو پرسيده که چرا فرشته ای را بدون مو و نازيبا کشيده است؟! استاد از اين هم فراتر رفته و در برابر اين گفته دختر دانشجو که "زيبايی ظاهری مساله ای نيست"، بقيه کلاس را شاهد گرفته که آيا اين همکلاسی شما با آشکار کردن طره گيسوی خود زيباتر نخواهد شد؟ همين برخورد، بر آتش موج جديد فشار و خفقان سياسی در دانشگاه ها نفت پاشيده است. استاد را از دانشگاه اخراج می کنند. وزير علوم اعلام می کند که او ديگر حق تدريس در هيچ دانشگاهی ندارد. بسيج دانشجويی نعره می کشد که دانشگاه بايد تصفيه شود. اين نعره ها ادامه ای است بر توطئه امنيتی جعل لوگوی نشريات مستقل دانشجويی. ادامه ای است بر زمينه چينی های سياسی وزير ارشاد اسلامی برای "انقلاب فرهنگی دوم". ادامه ای است بر تحريک متعصبان و تاريک انديشان توسط آيت الله جنتی در نماز جمعه عليه گسترش افکار پيشرو و مترقی و آزادانديشانه در دانشگاه. البته صحبت از وجود آزادی در دانشگاه های ايران، مثل بقيه عرصه های جامعه، يک شوخی است. ولی مساله اينست که حاکميت از وجود مراکزی که به صحنه مبارزه و مقاومت آزاديخواهانه تبديل شده اند می ترسد. می خواهند آزادی های ظاهری و هر گونه "فضای باز"ی را از بين ببرند تا راه تنفس و رشد نهال آزاديخواهی را ببندند.
استاد چه کرده است؟ آيا آن طور که گروهی از روی فريبکاری و يا ساده لوحی ادعا می کنند به ساحت آزادی فردی دانشجوی محجبه تعرض کرده است؟ آيا مستبدانه، اعتقادات و ارزش های فردی او را مسخره کرده است؟ شک نيست که آن دختر دانشجو يا هر دانشجوی ديگر "حق" دارد طرح فرشتگان را به هر شکلی که خواست بکشد. با مو يا بدون مو. شايد دانشجويی دوست داشته باشد فرشتگان را اصلا بدون سر بکشد. صحبت از موجودات خيالی است و راه تخيل بشر را نمی توان بست. همه کليساهای قديم و جديد دنيا و کتابهای مذهبی مسيحيان پر است که نقش کودک وار فرشتگان با زلف های مجعد و پيکرهای برهنه. هيچ بنی بشری نمی تواند ادعا کند که فرشتگان را به چشم ديده است. در کتاب های مقدس اديان گوناگون نيز هيچ نشانه ای از شکل و شمايل فرشتگان نيست. حتی جنسيت فرشتگان هم مشخص نشده است! بنابراين هر کس که به وجود فرشته معتقد است، "حق" دارد فرشتگان را هر شکل که خواست مجسم کند. کسانی هم که اعتقادی به ماوراء الطبيعه ندارند "حق" دارند به جای طرح فرشته، کاغذ سفيد تحويل استاد بدهند.
ولی اين کشمکش بر سر "حق" داشتن يا نداشتن نيست. بر سر طرز تفکر است. پشت "فرشته بی موی" دانشجوی محجبه، طرز تفکر معينی از زن خوابيده است. طرز تفکری هزاران ساله. او فرشته را زن فرض کرده است. در عين حال، اين جرات را به خود نداده که طرح فرشته را با حجاب اسلامی بکشد. قرآن و کتب مقدس ساير اديان ابراهيمی چنين اجازه ای را به وی نمی دهد. او فقط يک چيز را خوب می داند، به نمايش در آمدن موی فرشته (زن)، گناه آلود است و گناه آفرين. بر مبنای اين طرز تفکر، نمايش موی زن تحريک کننده است. اين منطق ممکنست عجيب و غريب به چشم بيايد ولی دقيقا همين است. از طرف ديگر، اگر کسی با ديدگاه اصول گرايانه مذهبی به مساله نگاه کند سرانجام به اين نتيجه خواهد رسيد که همين وسواس دست و پا گير و خشک انديشانه هم کفرآميز است! مگر غير از اينست که مساله پوشش برای انسان، بر مبنای نص صريح کتاب مقدس، زمانی مطرح شد که آدم و حوا "گناه نخستين" را مرتکب شدند و از ميوه ممنوعه (نماد آگاهی از خير و شر) خوردند؟ مگر بعد از اين نبود که از برهنگی خويش با خبر و شرمنده شدند؟ از نظر يک معتقد به نص صريح کتب مقدس دينی، ضرورت پوشش فقط برای انسانها مطرح شده است و هيچ مومن و معتقدی جرات ندارد اين موقعيت را که نتيجه ارتکاب گناه است به فرشتگان تعميم دهد. شايد فلسفه برهنگی فرشتگان در نقاشی های کليسايی همين باشد. اما کسانی که دچار تفکرات خشک انديشانه و متعصبانه اند و در هراس هميشگی از ارتکاب گناه به سر می برند، دو راه بيشتر ندارند. يا بايد همان کاری را بکنند که دختر دانشجوی رشته هنر کرد. يعنی از داده های زمينی استفاده کنند: فرشته را به زن تبديل کنند و برای اينکه گناهی رخ ندهد نه فقط پيکرش را بپوشانند بلکه موهايش را هم از ته بتراشند. و يا بايد از خير تخيل و هنر بگذرند. و يا به سبک متعصبان مذهبی قرون گذشته و طالبان قرن بيست و يکم، نقاشی های ديواری را گل بگيرند، مجسمه ها را بشکنند و کتابهای مصور را بسوزانند.
موضوع ديگری که در مجادله استاد و دانشجو به ميان آمده، زيبايی و نا زيبايی است. استاد، فرشته بی مو را زشت می داند. بر مبنای معيارهای زيباشناسانه ای که استاد قبول دارد، "حق" با اوست. دانشجوی محجبه هم "حق" دارد که اين معيارها را ظاهری بداند و زيبايی را با معيارهای ديگر بسنجد و بيان کند. ولی در اين مجادله نيز بحث "حق" داشتن يا نداشتن گرهی را باز نمی کند. در اينجا، مساله خودفريبی در ميان است. دختر دانشجو خودش هم خوب می داند که در اين جامعه، زيبايی ظاهری مساله است. خيلی هم مساله است. حداقل او در تجربه شخصی خود به مثابه يک زن در جامعه طبقاتی مردسالار، يعنی در جامعه ای که زنان به عنوان کالا در معامله ای به نام ازدواج داد و ستد می شوند، اين واقعيت را با پوست و گوشت خود احساس می کند. او که ظاهرا به فرهنگ و ارزشهای طبقه حاکم باور دارد بايد از خود سوال کند که اگر زيبايی ظاهری مساله نيست، پس فلسفه ريش گذاشتن مردان مومن و معتقد چيست؟ چه توجيهی پشت اين کار وجود دارد؟ اگر زيبايی ظاهری مساله ای نيست پس چرا صدا و سيمای اسلامی در اخبار خارجی خود با شادمانی از "گرايش مردان ايتاليايی به ريش گذاشتن" بگويد و اينکه "ايتاليايی ها معتقدند که ريش چهره مردان را جذابتر می کند"!؟ اگر زيبايی ظاهری مساله ای نيست پس چرا نظريه بافان فرهنگی حکومت اين همه زور می زنند و آثار متفکران و فلاسفه بعد از اسلام در ايران را زير و رو می کنند تا شايد بحثی از فرم و رنگ و اصول زيبايی شناسانه بيابند و پزش را بدهند؟ اگر زيبايی ظاهری مساله ای نيست پس اين کت شلوارهای گران قيمت و پيراهن های زرق و برق دار بدون يقه بر تن ديپلمات های حکومت اسلامی چه نقشی بازی می کند؟ استدلال دختر دانشجو در برابر استاد نهايت خودفريبی است. در عين حال، نمی توان خود را طرفدار زيبايی باطنی اعلام کرد اما در برابر زشت ترين نگاه های جنسيتی به زنان ساکت ماند. نمی توان واقعا به دنبال زيبايی باطنی بود ولی از روابط و ارزش ها و ديدگاه هايی که زن را به شنيع ترين شکل به بند می کشد پيروی کرد.
سخن کوتاه. هياهويی که بر سر مجادله استاد زرين کلک و شاگردش بر پا شده، حلقه ای از يک طرح سرکوبگرانه و آزادی کش در دانشگاه و کل جامعه است. از اينکه ديدگاه ها و ارزش ها و عقايد امروز زرين کلک چيست و تا چه اندازه با کهنگی و تاريک انديشی و اسارت پيشگی در تضاد و تقابل است بی خبريم، ولی يک چيز روشن است. اقدام او بيش از آن که تعرضی باشد برای محدود کردن آزادی بيان و عقيده يک دانشجو، تلنگری است بر مغز او که، جور ديگری هم می توان به مسائل نگاه کرد.

- - - - - - - - - - -
برگرفته از سايت نشريه دانشجويی بذر