قسمت دوم: دو عیب
ترجمهء بیتا منصوری و مصطفی ناصر

خب، درست است. در برابر آینه خیلی دست و دل بازم.ولی منظورم این نیست که بگویم ما طی سال اول فعالیت حلزون های زاپاتیستی و شورای دولت خوب، در علت وجودی سیاسی مان فقط دو عیب، ایراد یا لغزش داشتیم (این جا می گویند دو جا «کم» آوردیم) که به نحوی جنایت آمیزبا پرنسیپ هایمان در تضاد است: یکی مربوط می شود به موقعیت و جایگاه زنان و دیگری به رابطه بین ساختار های سیاسی ـ نظامی با دولت خود مختار.
اما از نگاه آنهایی که با حلزون های زاپاتیستی و یا شورای دولت خوب درتماس بوده اند، احتمالآ اشتباهات از اینها بیشتر است. معذالک مقداری از این اشتباهات از دینامیزم مقاومت ناشی می شود، حال آن که برخی از همین لغزش ها خیلی وقت است که درون پروسه ای به سمت حل شدن پیش می رود - دست کم این گرایش وجود داردـ. اما اشتباهات دیگری هم هست که نمی توان گفت اشتباهند (وگویی عمدی هستند). شاید مطمئن نباشم اما اشتباهات دیگری وجود دارد که ناشی می شود ازمسائلی حول وحوش جنگ ، مقاومت ومبارزه مخفی.
برای مثال، بی احترامی ما که دیگر به سنت بدل شده: غالبآ بعضی ها به حلزون های زاپاتیستی می آیند و درصددند تا با شورای دولت خوب باب مراوده بگشایند، خواه نا خواه مدتی در حالت انتظار باقی می مانند. خواستها و مشکلات، مکرر با آنها در میان گذاشته می شود اما پاسخی شنیده نمی شود («دست کم می توانند جواب بدهند که جواب نخواهند داد»، یکی از اعضای جامعهء مدنی این طور غرولند می کرد).
این مسأله شاید کمی حیرت آور به نظر رسد، اما، برای کسانی که گاهی اوقات اقیانوس ها را پشت سر می گذارند (به شکل حقیقی) تا به خاک ما بیایند، عجیب است که چیزی از آنها شنیده نشود. من «مدل» اینجائی هاست. اما حالا دیگر دارد حل می شود؛ الآن کمیسیون ایجاد شده است ـ کمیسیونی که وظایف اش را فعلآ شورای دولت خوب انجام می دهد ـ از آنهایی است که به مناطق ما می آیند استقبال می کند. (البته تا وقتی اعضای ارگان های دولت فدرال نباشند). با این وجود «کمیسیون پذیرایی» (که تقریباً همیشه از اعضای کمیته مخفی انقلابی بومیان تشکیل شده است) درهمه حلزون ها از کارکردی مشابه وهمسطح برخوردارنبوده است، و تعداد افراد جامعه مدنی که می بایستی منتظر بمانند، بیش از یک نفر است. ولی باور کنید می کوشیم تا این موضوع تکرار نشود... یا به این شدت تکرار نشود.
ازسوی دیگر باید قابل فهم باشد که ما درحال پیش بردن یک جنبش در حال شورش و مقاومت ایم. این را نیز باید اضافه کرد که چندین نسل پی در پی و به شکل مداوم قربانی تسلیم و خیانت و دروغ بوده اند، بنا براین نوعی بدگمانی طبیعی نسبت به تازه واردها می تواند قابل فهم باشد. همچنانکه در مورد کم وکیف اطلاع یافتن از قصد وغرض بازدید کردن تازه واردها از این نظر است که بدانیم که تازه وارد خبر بد یا خوب دارد. آنچه که برخی ها آن را نشانه گرایش های بورکراتیک در درون شورای دولت خوب ویا بخشداری های خودمختارمی دانند، در حقیقت، ناشی از دینامیزم تحت تعقیب قرار داشتن و خشونت های بی وقفه علیه این ارگان ها است.
اما یکی دیگراز «اشکالاتی» که سازمان های «جامعه مدنی» و به ویژه سازمان های غیر دولتی فعال در روستاها پیش می کشند و در واقع نمی توان آن را اشکال دانست:
منظورم این است که اعضای شورای دولت خوب در حال تغییرو جابجایی مداوم اند. بعد از این «گارد» که دوره اش هشت تا پانزده روز است (متناسب با اوضاع هرمنطقه متفاوت است)، شورای دولت خوب جایگزین می شود؛ اعضای سابق به کارشان در بخشداری ها باز می گردند ومسئولین جدید جای آنها را در شورا می گیرند.
افراد «جامعه مدنی» می گویند: «وقتی با یک گروه یکدیگر را درک می کنیم، آنها گروه را جابجا می کنند و باید همه چیز را دوباره از اول از سر بگیریم، تداومی وجود ندارد، چرا که ما این هفته با یک شورا به توافق می رسیم ولی در هفته بعد سروکار ما با یک شورای کاملآ جدید ومتفاوت است». افرادی هستند که به جزئیات وارد نمی شوند و این طور نسخه می پیچند: «شورای دولت خوب درهرج ومرج و بی نظمی کامل غرق شده است».
یکی از «کمیته های امنیتی» ( متشکل ازکمیته مخفی انقلابی بومیان که در هرمنطقه وظیفه کمک کردن به شورای دولت خوب را به عهده دارد) به من می گفت: «ما به طور روزمره با مشکلات دست وپنجه نرم می کنیم، وقتی دسته ای در جریان این جابجایی ها آبدیده می شود و در زمینه اداره وظایف شورا از خود کارآمدی نشان می دهد ، به منظوراستمرار این تجارب با دسته ای دیگر جایگزین می شود. مسأله به همین جا خاتمه نمی یابد، بیا و ببین! گاهی اتفاق می افتد که تمام پیکره بخشداری هاهمراه با مسئولین آن جابجا می شوند و روز از نو، روزی از نو».
شاید به نظر برسد دارم مبالغه می کنم، اما واقعیت این است که این طوری برنامه ریزی شده. واضح است که طرح این نیست که شوراها ـ اگراصطلاح جامعه مدنی را وام بگیریم ـ هرج ومرج و بی نظمی ایجاد کنند. هدف این طرح ها این است که کارکردهای شورای دولت خوب بر محور فعالیت های کلیه اعضای شوراهای خودمختاردر هر منطقه بچرخد. مقصود این است که کار حکومت کردن محدود به دسته ای خاص باقی نماند، و که دولتمرد «حرفه ای» در کار نباشد تا برای همه فرصت آموزش و فراگیری شیوه های حکومت کردن به وجود آید، و این نوع اندیشه که مدعی است حکومت کردن منحصر به « نخبگان» است کنار گذاشته شود.
درعمل، تقریباً همیشه تا همهء اعضای یک شورای خودمختاریاد بگیرند منظوراز دولت خوب چیست، انتخابات جدید درون روستاها برگزار می شود، وهمه اولیاء امورتغییر می کنند. آن هائی که یاد گرفته اند، به مزارع خود باز می گردند و افراد جدیدی وارد کار می شوند.... و روز از نو. اگر به کنه این تحلیل پی ببریم، معلوم می شود قضیه بر سر پروسه ای است که با آن کل روستا حکومت کردن خواهد آموخت.
مزیت آن چیست؟ یکی از مزیت های این کاراین است که برای مسئولین سخت تر شده که پا از گلیم خود فراتر بگذارند و به بهانهء «بغرنج» بودن وظایف حکومتی، از گزارش به روستاها در مورد استفاده از منابع و امکانات واتخاذ تصمیم ها شانه خالی کند.
هرچه بیشتر توده ها بدانند قضیه از چه قرار است، گمراه کردن و فریب آنها سخت تر خواهد بود. و کنترل حکومت شوندگان بر حکومت کنندگان بیشتر می شود.
این رویکرد زمینه های فساد وانحراف را کم می کند. اگر شما موفق به فاسد کردن یکی از اعضای شورای دولت خوب شوید، باید کل مسئولین خودمختار، به عبارتی همهء شیفت ها را فاسد کنید. چون اگر فقط با یک نفر «قرار و مداری» گذاشته شود، هیچ چیز تضمین شده نیست (فساد هم «ادامه کاری» لازم دارد). وقتی موفق شدید تمام شورا را فاسد کنید، تازه باید از اول شروع کنید، چون تا آن موقع، مسئولین عوض شده اند و کاری که با یکی «ترتیب دادید»، دیگر عمل نمی کند. بدین گونه باید همهء ساکنین بالغ روستاهای زاپاتیست را فاسد کنید. با آن که، به خوبی روشن است که وقتی موفق شوید، دیگر کودکان دیگر رشد کرده اند و بنا بر این باید کار را از نو شروع کنید....
ما به خوبی آگاه ایم که این نوع شیوه ها پیش بردن برخی ازپروژه ها را می تواند با دشواری روبرو سازد، اما آنچه در پشت سربا خود داریم، مکتبی است که درمسیریک راه پیمایی بزرگ، بذرهای شیوه های نوین حکومت کردن درآن به بار خواهد آمد. وانگهی، این «اشتباه» فرصتی است که ما می توانیم با هر نوع فسادی که ممکن است درون ارگان ها بوجود آید، مبارزه کنیم.
می دانم که وقت می گیرد. اما برای کسانی مانند ما زاپاتیست ها که طرح های درازمدت می ریزیم، ماه و سال زمان زیادی نیست.
یک «اشکال» دیگر، که اشکال نیست این است که بعضی وقتها کسانی به شورای دولت خوب رجوع می کنند تا بیانیه ای در حمایت از این جنبش یا آن سازمان بگیرند که پذیرفته نمی شود. یا از شورای دولت خوب دعوت می شود تا در یک آکسیون سیاسی شرکت کند و شورا دعوت را رد می کند. این امتناع شورا ناشی از بی علاقگی یا عدم تمایل به این حمایت ها یا مشارکت ها نیست. آخر، این نوع کارها به حوزهء فعالیت شورای دولت خوب مربوط نمی شود. برای این که این مسأله همه توده های زاپاتیستی است. نه به خاطراین که این مسائل در حوزه قضایی و یا قدرت شوراها نیست، ویا این که شورای دولت خوب نمی تواند مسئولیت نمایندگی هایی را تقبل کند که به آن ها مربوط نیست. بعلاوه، بیشتر وقتها دعوت ها ودرخواست ها به ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی مربوط می شود، ولی ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی یک چیز است و شورای دولت خوب چیز دیگر. پس سخت نگیرید و آشفته نشوید، همه ما درحال فراگیری هستیم.
برخلاف آنچه می توان پنداشت، آن اشکالاتی که ما مسئول آن هستیم به سادگی حل نمی شوند. همچنانکه در آغازقسمت دوم این ویدئو گوشزد کردم، جایگاه زنان یکی ازاشکال هایی ست که داریم، و مدت هاست آن را به دنبال خود می کشیم، وهنوز ازآن خلاص نشده ایم. سطح مشارکت زنان درمدیریت سازمانی هنوز بسیار پایین است، و درعمل حضور آنها دربخشداری های خود مختار و شورای دولت خوب وجود ندارد. با وجود آن که این موضوع محصول شراکت ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی در روستاها نیست، بلکه مسئولیتش به گردن ما نیز هست.
در حالیکه میزان مشارکت وحضور زنان در کمیته مخفی انقلابی بومیان بین 33 تا 40 درصد است، دربخشداری های خودمختار و شورای دولت خوب این میانگین به کمتر از1 درصد می رسد. زنان هنوز هم درنمایندگی شهرداری ها ویا درسطح اعضای هیئت های سرپرستی نادیده گرفته می شوند. پهنه حکومتی هنوز هم جولانگاه مردان است. موضوع از حد طرفداری از زن «سالاری» ـ امری که درمیان بالائی ها مد است [اشاره به همسر رئیس جمهور است که کوشش دارد کاندید ریاست جمهوری شود- مترجم]ـ فراترمی رود، مسأله این است که فضاهای آزادی برای بازتاب دادن مشارکت زنانی که پایه های توده زاپاتیستها را تشکیل می دهند درجایگاه حکومتی وجود ندارد.
قضیه به همین جا ختم نمی شود. با اینکه زنان زاپاتیستی نقشی بنیادین درمقاومت داشته اند و دارند، اما دربرخی مسائل اینها فقط درحد مشتی شعر وشعارباقی مانده اند. این حقیقت دارد که خشونت خانگی کاهش یافته است، اما این مسأله بیشتر به خاطرپایین آمدن مصرف الکل بوده است تا اینکه ناشی از شکل گرفتن مناسبات خانوادگی نوین یا فرهنگ نوین جنسیت باشد.
همچنین تعاون و همکاری زنان در عرصه فعالیت هایی که به خاطرشان باید روستاهایشان را ترک کنند، با محدودیت مواجه است.
موضوع این نیست که چیزی در این باره نوشته شده باشد، بلکه زنی که بدون شوهر ویا بدون بچه اش بیرون برود، به چشم بد دیده می شود و در باره اش فکرهای بد می کنند. منظورم فعالیت های «غیر زاپاتیستی» نیست، که در آن محدریت های جدی از جمله برای مردان وجود دارد. اشاره من به جلسات و دوره های آموزشی است که ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی، شورای دولت خوب و شهرداری های خودمختار، تعاونی های زنان و خود روستاها سازماندهی می کنند.
این مایه شرم است ودر شأن ما نیست اما ما باید با صداقت و پاکبازی اقرار کنیم که هنوز در موضوع زنان ما نمی توانیم خوب حساب پس بدهیم، ماهنوز درایجاد وضعیتی که زن در آن رشد کند و ایجاد فرهنگی جدید که ظرفیت و استعدادهای زنان را درعرصه هایی شکوفا کند که ادعا می شود متعلق به مردان ویا درانحصارآنهاست، توفیق نیافته ایم.
با وجود آگاهی به اینکه این وضعیت حالا حالاها ادامه خواهد داشت، امید است که یک روز با انبساط خاطرشایسته آن باشیم که دست کم بگوییم ما با ترسیم دنیای دیگری گسست با چهره کنونی دنیا را تحقق بخشیده ایم. فقط به این خاطر هم که باشد، به زحمتش می ارزد.
حقیقتآ آنچه ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی در رایطه اش با روستاها وپروسه خودگردانی آنها درآن سهیم است (وقطعآ سهم بدی نیز می باشد) رابطه ساختارهای نظامی ـ سیاسی اش با حکومت مدنی خود مختار است.
دراصل هدف این بود که ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی مردم را در فرایند خودمختاریشان همراهی ومساعدت نماید. معذالک این اشتراک گاهی اوقات به مدیریت، توصیه ودستور، فرمان و کمک های مزاحم ختم شد.
قبلآ یادآوری کردم که شیوه های سازمانیابی هرمی و مبتنی بر سلسله مراتب خصلت نمای روستاهای بومی نیست. این واقعیت که ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی سازمانی سیاسی – نظامی و مخفی ست، هنوز پروسه هائی را که باید دمکراتیک باشند آلوده می کند.
در برخی از شوراها و حلزون ها مسائلی بروز می کند که ناشی از تصمیم های فرماندهان کمیته مخفی انقلابی بومیان است، در حالی که اتخاذ این نوع تصمیم ها ومداخله درکارشوراها درحیطهء اختیارات آنها نیست. «فرمانبرـ فرمانده» گرایشی ست که سرش به دیوار می خورد، دیواری که ما خود بنا می کنیم.
این دو اشکال توجه خاص ما را طلب می کند، و مشخصا عزم ما را برای مقابله با آنها محک می زند. ما نمی توانیم تقصیرها را بر گردن محاصرهء نظامی، مقاومت، دشمن، نئولیبرالیسم، احزاب سیاسی، رسانه های جمعی، ویا بدخلقی خودمان که حاصل فراق یار و دیار است، بیاندازیم.
همین. تا آنجا که ممکن بود خلاصه کردم، چراکه آنچه که باید فشرده وموجز باشد پذیرفتن اشتباهاتی است که راه حل هایش روبه گسترش دارد.
بله، بدرود، و می فهمم که هنوزهم نفهمیده اید. ازهمین روست که من با «صبر و شکیبایی و کیفیت رزمندگان» سخن آغاز کردم.
از کوهستان های جنوب شرقی مکزیک
معاون فرمانده شورشی مارکوس
مکزیک، اگوست 2004 ، 20 و 10

بعدالتحریر:
یا شاید وقتی که سکوت می کنیم و خاموشیم، خوشکل تریم؟
چاره ای نیست، ما هر آنچه را فکر می کنیم و احساس بر زبان می آوریم. و چند نفر و چند سازمان می شناسید که بتوانید در موردشان همین حرف را بزنید؟