www.peykarandeesh.org

مقالات
انتشارات اندیشه و پیکار

تبار نامهء يک تجربه:
تأملی در اشغال کارخانه ها و کنترل کارگری درآرژانتين

بهرام قديمی


نظر به اين که مُزدِمان نداديد
آنقَدَر که سهم هر کس است
مصمميم کارخانه تان شود ضبط،
زانکه بی شما برای ما همان بس است.
نظر به اين که در کمين مائيد
با تفنگ و توپ و ساز و برگ
مصمميم از زندگانی بد، دهشت
بيش از آن کنيم کز مرگ
(قطعنامهء کموناردها - برتولد برشت، ترجمهء سعيد يوسف)


آنچه در زير می خوانيد گوشه ای از مشاهدات و تأمل های اوليه ای ست دربارهء جنبش های اجتماعی و کارگری در آرژانتين. پيش از اين، طی گزارش ها، مصاحبه با برخی از فعالان و مسؤولين اين جنبش ها و تهيهء مقالاتی (به نگارش يا ترجمه)، وجوهی از مبارزهء جاری در آمريکای لاتين را ارائه کرده ايم: از چياپاس گرفته تا بوليوی، آرژانتين و غيره. آمريکای لاتين آزمايشگاه فعال بديل ها ست و به همين لحاظ برای مبارزان چپ ايران می تواند قابل توجه و تأمل فراوان باشد.
ما می کوشيم مبارزات جاری را، هر بعدی که داشته باشند، در پيوند با ديگر ابعاد مبارزات اجتماعی ببينيم، امری که غالباً در اخبار و تحليل هايی که از مبارزات اجتماعی و سياسی ايران ارائه می شود از نظر دور می ماند و مبارزهء طبقات يا اقشار مختلف جدا از يکديگر مورد برسی قرار می گيرد. يعنی مثلا در آمريکای لاتين، جنبش چريکی را در پيوند با جنبشهای اجتماعی و سياسی ديدن؛ يا چگونگی برخورد و رابطهء جنبش های مستقل کارگری با احزاب و تشکل های رسمی؛ وجود روحيه شورشی حاکم بر اين جنبش ها؛ ترکيب تجارب جنبش های چريکی با جنبش کارگری؛ اهميت جمع بندی تاريخی و مسأله بسيار تعيين کننده حافظه تاريخی و انباشت مبارزات قبلی و موضوعات زنده ديگر.
اکنون ببينيم چه شرايطی باعث شد تا کارگران آرژانتين دست به حرکاتی تهاجمی از نوع اشغال کارخانه بزنند؟ چه کسانی از آن ها حمايت کردند؟ آيا زمينهء اشغال کارخانه بر اساس يک بحث تئوريک بود يا نه؟ برخورد کارگرانی که کارخانه ها را اشغال کرده بودند، با مردم و اقشار اجتماعی چگونه بود؟ چشم اندازشان چه بود؟ و دست آخر امروزه چه وضعيتی دارند؟
بهتر است قبل از هر چيز نگاه کوتاهی داشته باشيم به درگيری های کارگران و توده های مردم با طبقهء حاکم در آرژانتين. هيچ مبارزه ای را نمی توان بدون سابقه و تجربهء تاريخی توده هائی که در آن گام نهاده اند در نظر گرفت. جنبش اشغال کارخانه ها هم متعلق به امروز نيست. اين جنبش محصول تجربيات پی در پی مبارزاتی ست که از سال ها قبل در جريان بوده و به همين دليل صحبت از جنبش های «ناگهانی» و يا «خود بخودی» به معنی چشم بستن بر انباشت تجربه های مبارزاتی است. بنا بر اين درست تر خواهد بود اگر قبل از هر چيز به جنبش های مختلفی که در تاريخ نه چندان دور در اين کشور وجود داشته بپردازيم. آرژانتين انواع و اقسام سازماندهی و مبارزه را تجربه کرده است. در سال های ۶۰ رشد مبارزات مسلحانه خود، نمادی از رشد جنبش به طور عمومی بود. دو تشکل مهم سياسی - نظامی آرژانتين، يعنی حزب کارگران انقلابی- ارتش انقلابی خلق و جريان مونتونِرو هر دو در دوران ديکتاتوری نظامی عملاً نابود شدند. به لحاظ سياسی نيز هيچ نوع جمع بندی از کارشان ارائه نشد. چرا؟ آدريان کرامپوتيچ، زندانی سياسی و عضو ارتش انقلابی خلق چنين پاسخ می دهد: «ارتش انقلابی خلق هيچ گونه جمعبندی ارائه نداد، زيرا قبل از آن نابودش کردند. تأثير اين نابودی از جمله اين بود که هسته های باقيمانده از آن که هنوز قدرت اجرائی داشتند، به جنبش های ديگر پيوستند و به همين دليل اين جمع بندی از سوی آن ها نيز ارائه نشد. برخی از اين رفقا به جنبش های ديگر آمريکای لاتين پيوستند، برخی ديگر در تنهائی ی پناهندگی غرق شدند. آن چه در مورد ERP گفتنی ست، اين است که همهء اعضای رهبری در مدتی کمتر از يک سال به خاک افتادند.»
«مونتونروها وضعشان کاملاً متفاوت است. آن ها تقريباً تمامی کادر رهبری خود را حفظ کردند و آن چه از ميان رفت بدنهء تشکل بود. اين رهبری با وجود بدنه ای متلاشی توان اخلاقی انجام يک جمع بندی را از دست داد. آن ها خلوص و صلاحيت سياسی لازم را برای انجام اين جمع بندی از دست دادند. و کوشش های شان در اين زمينه به اين خلاصه شد که وانمود کنند هيچ تقصيری به گردنشان نيست.» (۱)
اما عدم وجود جمع بندی مکتوب به مفهوم عدم وجود تجربه نيست. در هر دو مورد، اگر چه در دوران ديکتاتوری نظامی، مبارزهء چريکی به توده ها روحيه می بخشيد، اما از آن جا که تصميمات اتخاذ شده به شرايط و امکانات نظامی بستگی داشت و نه به مبارزات کارگری و تصميم مستقيم توده ها، اين شيوهء کار برای کارگران و بقيهء زحمتکشان قابل استفاده نبود. از اين گذشته شکست نظامی اين جريانات و جذب سياسی باقيماندهء رهبران مونتونرو در سيستم حاکم، امکان تبديل شدن آنها را يه بديل، حتی اگر فرض را بر امکان بديل شدن شان در شرايط ديگری بگذاريم، به طور کلی از ميان برد. از سوی ديگر تجربهء آمريکای لاتين بارها اين امر را ثابت کرده است که مبارزهء مسلحانه تنها بخشی از يک جنبش بزرگتر و توده ای ست. بدون وجود جنبش توده ای، مبارزهء ‌مسلحانه عملاً به ماهی بيرون از آب بدل می شود.
پس بپردازيم به مبارزات کارگری و توده ای؛ چرا که در مورد اشغال کارخانه ها، اشاره به تجربهء مستقيم جنبش های کارگری و توده ای گذشتهء نزديک لازم است.
سنديکاهای آرژانتين، مانند بسياری از نقاط ديگر جهان، اغلب به خدمت صاحبان صنايع در آمدند. بوروکراسی سنديکائی هميشه چوب لای چرخ جنبش کارگری بود. يوری فرناندز، رهبر کارگران کارخانهء ‌بروکمن می گويد: «هيچ گاه سنديکا کمکی به ما نداد، سنديکا عملاً به اربابان تعلق داشت، نه به ما.»(۲) تجربهء کارگران کارخانهء اشغال شدهء زنون نيز به همين شکل است: « رفقا به بوئنوس آيرس رفتند تا در جلسات وزارت کار و مديريت کارخانه شرکت کنند. کارکنان وزارتخانه می گفتند که هرگز سابقه نداشته که يک کميتهء کارخانه به جای سنديکا در مذاکرات شرکت کند. اين جا بود که جلوی هرگونه زد و بند سنديکا با کارفرمايان گرفته شد.»(۳).
بر اساس تجربهء کارگران آرژانتين، آن ها نمی توانستند به سنديکا ها هم هيچ اعتمادی داشته باشند. بنا بر اين، تنها آلترناتيو باقی مانده، نه تنها برای کارگران بلکه برای همهء ‌توده های زحمتکش، استقلال تصميم گيری بود. استقلال چه در بحث و گفتگو، چه در برگزيدن اشکال مبارزاتی و چه در پيشبرد اين تصميمات. آن ها در اواخر سال های ۹۰ ديگر به درجه ای از رشد رسيده بودند که از احزاب سياسی پيشی گرفتند. فاجعهء‌اقتصادی آرژانتين، از جمله، محصول خصوصی سازی بود که به توصيهء بانک جهانی و صندوق بين المللی پول بين سال های ۱۹۸۹ تا ۲۰۰۲ به اجرا درآمد و کار را به اخراج شمار فراوانی از کارگران و تهيدست کردن بخش زيادی از خرده بورژواژی شهری رساند.
بحران اقتصادی آرژانتين که از دوران ديکتاتوری نظامی آغاز شده بود، با اجرای طرح های بانک جهانی و صندوق بين المللی پول، با خصوصی سازی اموال دولتی از يک سو و واگذاری آن ها، بخصوص بانک های اين کشور به انستيتوهای مالی خارجی در سال های ۹۰، و با يک سری قانون گذاری هائی که با آن، دولت به اين مؤسسات گارانتی (تضمين) می دهد که متضرر نمی شوند، به يک «فاجعهء اقتصادی» بدل شد. دست آخر در سال ۱۹۹۱ با تبديل دلار به ارز رسمی، اين کشور به «جهان اول» پيوست! اما اين پايان ماجرا نيست. در حالی که سرمايه های بزرگ به راحتی به خارج از آرژانتين منتقل می شدند، در سوم دسامبر ۲۰۰۱ «فرمان محدوديت برداشت از حساب بانکی» صادر شد که تا ۴ فوريهء ۲۰۰۲ معتبر بود.. اين فرمان که بيش از طبقهء کارگر و زحمتکشان فقير، قشر خرده بورژوا را مورد حمله قرار داد، باعث شد که صدها هزار نيروی جديد به معترضين، بخصوص به پيگيرترين آن ها يعنی «پيکه ته رو» ها بپيوندند و تظاهرات خاصی چون «قاشق زنی» (يعنی «قابلمه کوبی» که سمبل خالی بودن قابلمه های مردم و گرسنگی ست) به راه افتاد.
باری، اعتراضات توده ای باعث شد که از دسامبر سال ۱۹۹۹ تا مه ۲۰۰۳ (انتخاب نستور کيرشنر) آرژانتين ۷ رئيس جمهور عوض کند. در اين دوران شعار های مردم از استعفای اين يا آن وزير به شعار معروف: اينها بايد گورشان را گم کنند! ارتقاء يافت.
هرچند آنچه گفتيم، بسيار فشرده و ناکامل است، با اين حال خود شايد به اندازهء کافی گويای شرايط اقتصادی اجتماعی آرژانتين باشد. بايد اضافه کرد که در تمام سال های پس از ديکتاتوری نظامی، جنبش کارگران بيکار، جنبشی ست که متوقف نشد و در بسياری موارد، ازجمله «جنبش کارگران بيکارِ سولانو» راديکالترين بخش حرکت های عمومی کارگران را در خود متبلور می کند.
به همين علت بررسی جنبش اشغال کارخانه ها در آرژانتين شايد عمدتاً با توجه به مبارزات کارگران بيکار انجام پذير باشد. خود جنبش کارگران بيکار نيز در سايهء تجربياتی که در قيام شهر کوردوبا (معروف به شورش کوردوبا Cordobazo در سال ۱۹۶۹)، و شهر سانتياگو فقط ده روز پس از اعلام تقليل حقوق کارگران توسط دولت (کارلوس منم و آلفونزينو) در دسامبر ۱۹۹۳ براه افتاد قابل بررسی ست. خورخه آلتا ميرا می نويسد: «تفاوت جنبش های کوردوبا و سانتياگو در اين بود که جنبش سانتياگو به شهرهای ديگری سرايت کرد»(۴). وی می نويسد: «هزاران تظاهرکننده ای که بسياری از تأسيسات متعلق به قدرت را داغان کردند و با پليس و ژاندارمری درگير شدند، نشان دادند که از ميزان آگاهی بالائی برخوردارند. آن ها نشانی از يک جنبش ناگهانی نداشتند و چيزی نمانده بود که قدرت را تصاحب کنند». و در جای ديگری اضافه می کند: «شورش سانتياگو نقش آموزشی مهمی را در سطح ملی اجرا کرد.»
بعد از آن، آرژانتين شاهد حرکات ديگری از جمله جنبش شهر کوترال (Cutralazo که منطقه ای نفت خيز است) بود. اگرچه پس از آن در نقاط مختلف آرژانتين مبارزات کارگری جريان داشت، اما اين ادعا که مبارزات کارگران بيکار و تجربيات آن ها تأثير خاصی روی جنبش کارگری آرژانتين در کليت آن داشته، دور از واقعيت نيست.
«مبارزهء کارگران بيکار معروف به «پيکته رو ها» خارج از مؤسسات سياسی اجتماعی سنتی متولد شد. استقلال و تازگی آن در رابطه با بی اعتباری سازمان های سياسی سنتی قرار دارد».(۵) اگر اين فرضيه را درست بدانيم، بايد به اين نتيجه برسيم که خود جنبش کارگران بيکار (پيکه ته رو) محصول تجربيات گدشته است. جنبش کارگران بيکار، جنبش افراد محرومی نيست که به دام انزوا و یأس افتاده اند، بلکه جنبش کارگرانی ست که اگرچه کارشان را از دست داده اند، اما حافظهء تاريخی شان و اراده و اميدشان را زنده نگه داشته اند. بوجود آوردن و مسدود نگه داشتن جاده ها محصول تصميم و حرکت جمعی آنها ست. اين شکل از مبارزه را به هيچ عنوان نمی توان بدون دخالت دادن افرادی که در اجرای آن سهيمند، در امر تصميم گيری به پيش برد. اين نکته جزو دستاوردهائی ست که در گام های بعدی کارگران، در تمامی اشکالی که بروز کرده، بخصوص در جنبش اشغال کارخانه ها به دست کارگران به کار برده شده است. به قول خورخه آلتاميرا(۶) هر کسی می داند که اعتصاب يک جنبش جمعی ست و حيات آن فقط به عنوان جنبش جمعی می تواند در مقابل قدرت جمعی کارفرما تضمين باشد».
بدون وجود شرايط و ساختاری که در آن تصميم گيری جمعی امکانپذير باشد، بوجود آوردن چنين جنبش جمعی غير ممکن است. با نگاه کوتاه به هرکدام از تشکل های کارگران بيکار، بدون آن که گرايش سياسی حاکم بر آن اهميت داشته باشد، می توان شاهد نهادی به نام مجمع عمومی بود که همچون ابزار اتخاذ تصميم عمل می کند. اين امر همان قدر در مورد جنبش کارگران بيکار در حلبی آباد متنزا (تحت رهبری لوئيز آنخل دليا که هدف فعاليت انتخاباتی دارد و معتقد است که بايد با «چپ» دولتی نزديک شد. (۷)) صدق می کند که در مورد جنبش کارگران بيکار در «سولانا» (از جمله تحت رهبری آلبرتو اسپانولو با گرايش کاملاً مستقل و نزديک به جنبش زاپاتيستی مکزيک). اين همان تجربهء با ارزشی ست که در بحث های قبل از اشغال کارخانه، آگاهانه يا ناخود آگاه به کار گرفته شده است.
جنبش «پيکته رو ها» در حال حاضر از بسياری از تجربيات کارگران آرژانتين در دهه های گذشته استفاده می برد. احتمالاً اقدام به مسدود کردن جاده ها نيز می تواند تعريف ديگری باشد از «بستن درب ورودی يا بلوکه کردن کارخانه» بر روی اعتصاب شکنان.
در کتاب «يادداشت هائی برای مشارکت توده ای نوين» می خوانيم: «از سال ۱۹۹۳ يک رشته شورش در شهرستان های کشور آغاز می شود. مسدود کردن جاده به عنوان درجهء پيشرفته تری از سازماندهی بيکاران ظهور می کند، و به شکل بخشيدن به مبنای حقوقی اين مبارزه ياری می رساند. بستن جاده سلاح کسانی ست که به غير از اينکه با حضور خود منطقه را کنترل کنند، امکان ديگری ندارند. از اين نظر ايجاد راه بندان ميراث مشترک کارگران بيکار، بوميان، بی خانمان ها، و تمام آن تودهء وسيعی ست که نظام نئوليبرالی آنها را طرد کرده است.»(۸)
جنبش کارگران بيکار جنبش يک دستی نيست، «جنبش کارگران بيکار، پيکته رو، جنبش واقعی جنبش هاست» (همان منبع). اين تجربه را عيناً در اشکال مختلف سازماندهی کارگران شاغل نيز شاهديم. اما «پيکته رو» دقيقاً همان مفهوم کارگر بيکار را نمی دهد. «کارگر بيکار قبل از هر چيز در آرزوی يافتن کار است. می خواهد کار کند و مزد دريافت نمايد، نه آن که جامعه ای را که بر اساس کار مزدی استوار است زير سؤال ببرد. برای آن که کامل باشد، چيزی کم دارد، محروم است.... در عوض پيکته رو از عمل مؤثر و فاعل حرف می زند، عين بيکار نيست.... پيکته رو کسی ست که محدودش کرده اند، [با از دست دادن کار]، اما خود را به نيازش وابسته نکرده است.»(۹) به عبارتی پيکته رو آگاهی تاريخی دارد و آن را بکار می گيرد: می داند که «کسی» مسؤول وضع موجود او ست، و بايد برای حقوقش متشکل شود و مبارزه کند. او حافظهء تاريخی دارد و از تجربيات گذشته درس می گيرد. کسانی که پيکته رو را با بيکار يکی می دانند، از بيرون به آن می نگرند، بدون آن که نيروی بالقوه ای را که در آن نهفته است درنظر بگيرند. اين نظر معتقد است: «پيکت عملی ست که «قربانی» از روی ناچاری و به منظور ادامه حيات به آن دست می زند. کسانی چنين نتيجه می گيرند که پيکت را به عنوان يک عکس العمل اتوماتيک وار در نظر می گيرند. آن را از محتوای سياسی اش خالی می کنند، و تجربهء سازمان های پيکته رو را به رسميت نمی شناسند».(۱۰)
تقريباً تمام گروه هائی که در سراسر آرژانتين فعاليت داشتند، در سال ۲۰۰۱ در «کنگرهء ملی پيکته رو» شرکت کردند. هدف، ايجاد هماهنگی سراسری جنبش کارگران بيکار بود و پيوند گوناگونی اين جنبش بر اساس نيازهای مشترک.
اما بر چه اساسی می توان ادعا کرد که جنبش اشغال کارخانه توسط کارگران از جنبش کارگران بيکار، پيکته رو تأثير گرفته؟
يکی از معروفترين و مهمترين نمونه های اشغال کارخانه ها در آرژنتين، متعلق است به کارخانه سراميک زنون در شهر نئوکِن. اهميت جنبش کارگران بيکار وقتی روشن می شود که به حرکت های گذشته در نئوکن نظر کنيم.
در سال ۱۹۹۵ تظاهرات کارگران بيکار در شهر نئوکن برگزار شد. محصول اين حرکت که با اشغال بخشداری سِنتِناريو در ماه ژوئن آغاز شده بود، کميتهء «هماهنگی کارگران بيکار» در منطقهء نئوکن است.
در ماه مه ۱۹۹۶ کنگرهء کارگران بيکار در شهر نئوکن برگزار شد. کنگره ای با شرکت بسيار گستردهء کارگران بيکار به منظور تهيهء برنامهء ‌مبارزاتی برای کل اين جنبش. با توجه به اين امر، نمی توان اشغال کارخانهء‌ سراميک سازی زنون را در سال ۲۰۰۲ به شکلی مجرد و بدون توجه به اين تجربيات مورد بررسی قرار داد.(۱۱)
اما نمی توان اشغال کارخانه را به مفهوم حفظ آن فرض کرد. اشغال کارخانه در عمل اولين اقدام است. کارگرانی که کارخانه ها را اشغال می کنند مجبورند به اشکال قانونی رجوع کنند. قانونی که از ابتدا به نفع سرمايه دار جانبدار است. بنا بر اين، کوشش کارگران برقراری رابطه ای هرچه گسترده تر با اقشار مختلف جامعه، بخصوص با کارگران و زحمتکشان است تا از طريق همبستگی آنان بتواند از طرفی به مراجع رسمی فشار وارد کند و از طرف ديگر روی پای خود بياستد. کارگران زنون حتی قبل از اشغال کارخانه نيز اين امر را جدی می گرفتند: «قبل از بستن کارخانه بعضی از رفقا به مدارس می رفتند و برای دانش آموزان ابتدائی و دبيرستانی سخنرانی می کردند. اين زمانی بود که ديگر می ديديم که می خواهند کارخانه را تعطيل کنند. بنا بر اين از مدارس اجازه گرفتند تا برای دانش آموزان حرف زده، بگويند که معنی از دست دادن کار چيست تا جامعه آگاه شود. اين دستاورد رفقائی بود که همراه همسرانشان برای سخنرانی می رفتند. برای ما اين کاری حياتی بود، چون توانستيم در درون جامعه کسب اعتماد کنيم. » (ماريو بالکاسا (۱۲)) همين رابطه بور که در دوران بيکاری به آن ها ياری آنها ياری رساند: «وقتی در مقابل کارخانه چادر زديم، بيکار بوديم و در انتظار عاقبت کار. در چنين شرايطی مردم برايمان با کيسه غذا و ميوه می آوردند، تا استوار بمانيم و تسليم نشويم. اين حمايت به ما نيرو می بخشيد، به علاوه صندوق اعتصاب تشکيل داديم. برای اين صندوق در سراسر کشور، رفقائی از مشاغل مختلف و از سازمان های مختلف پول جمع می کردند و به نئوکن می فرستادند.»(ماريو بالکاسا(۱۳)) پس از اشغال کارخانه نيز کارگران زنون معتقد بودند مبارزه را بايد در دو جبهه به پيش برد: «هميشه گفته ايم که ما روی دو ستون اصلی ايستاده ايم، يکی توليد در کارخانه است و ديگری مبارزهء اجتماعی - سياسی. اگر يکی از اين دو ستون بيفتد، مبارزه را می بازيم.» (عمر وييا بلانکا(۱۴)) و دست آخر از جامعه است که ياری می طلبند: «چرا که شروع کرديم فکر کنيم که ما صرفاً با حفظ شغل مان، قادر نخواهيم بود خودمان را نجات دهيم. بنا بر اين جامعه را تشويق کرديم تا از محل کار ما دفاع کند. با بيکاران همکاری کرديم و....»(ماريو بالکاسا(۱۵)) در موارد ديگری که اشغال کارخانه موفق بوده وضع کم يا بيش بر همين منوال بود.
بنا بر اين، محور مبارزات روزمرهء کارگران در کارخانه ها و تأسيسات اشغال شده (مثل هتل بائور در شهر بوئنوس آيرس) را می توان اين گونه برشمرد:
۱- مبارزه با رهبران فاسد سنديکاها.
۲- و بر همين اساس، جلب اعتماد کارگران نسبت به تشکيلات.
۳- علنی شدن دفاتر دخل و خرج کارخانه و از طريق آن رد ادعای صاحبان سرمايه مبنی بر اينکه درآمدشان کم است و حتی ضرر ميکنند و غيره.
۴ـ علنی کردن رابطهء دولت و سياستمداران با سرمايه داران و از اين راه نشان دادن چگونگی و علت وجودی قوانين ضد کارگری.
۵ـ و دست آخر برقراری ارتباط و جلب اعتماد توده های مردم زحمتکش نسبت به کارگران. اين نکته در واقع تضمين کنندهء ادامهء مبارزات اين کارگران است. بدون پشتيبانی مردمی، در خارج از محيط کارخانه و بدون درگيری مستقيم با نيروهای دولتی حامی سرمايه داران، اين کارگران به هيچ رو نمی توانستند به چنين موفقيتی نائل آيند.
همان طور که در نظر داشتن تجربيات مبارزات کارگری و توده ای برای هر حرکت نوينی ضروری ست، در نظر گرفتن شرايط مشخصی که در آن تاکتيک مورد نظر اتخاذ می شود نيز، به همان اندازه اهميت دارد. «گاهی می گوئيم فقط وقتی جامعه عوض شود می توانند ما را از ميان بردارند، زيرا اگر می خواهند ما را از ميان بردارند، بايد جامعه ای نوين بسازند»(۱۶) به عبارتی داريم از جامعه ای حرف می زنيم که خودش فعال مخالف را توليد می کند.
ميگل بوناسو، خبرنگار آرژانتينی وضع را اين گونه توضيح می دهد:
انقلابی که ما آنزمان پيشنهاد ميکرديم، امروز لازمتر از هر زمان ديگری است. تمرکز درآمدها در دست اقليتی کوچک، بيش از يک چهارم طبقه متوسط سابق را پرولتريزه کرد. سياست درهای باز اقتصادی باعث اين شد که درهای حداقل نيمی از کارخانجات بسته شوند، و بخش عظيمی از پرولتاريای صنعتی به لحاظ اقتصادی فرم خود را از دست بدهد و وضعيت کارمندان سابق دولت را بيابد که حالا بيکارند. دولت تا حد زيادی پای خود را کنار کشيده است و ديگر وظائف خود را در زمينه های پزشکی و آموزشی و حتی دفاعی جدی نميگيرد. در کشور ما به نفع دولتهای ديگر، روند خصوصی کردن را پيش ميبرند. تلفن ها به موسسه اسپانيائی «تلفونيکا اسپانيولا» و «تلکوم» فرانسه تعلق دارند. لوله کشی آب آشاميدنی در دست فرانسويان و فرودگاه «اسيزا» [بوئنوس آيرس] در اختيار يک شرکت امريکای شمالی قرار داده خواهد شد. نيروگاه آبی «ال چوکن» متعلق به يک موسسه شيليائی است که صاحبانش نظاميان بازنشسته و به عبارت ديگر همدستان پينو شه اند. در خصوصی کردن، ما از مکزيک هم جلو زده ايم، برای مثال: کنسرسيوم شرکت دولتی نفت به يک شرکت خصوصی که در حال حاضر بيش از پنجاه درصد از بازار را کنترل ميکند واگذار شده است. اقتصاد آرژانتين را ۱۴ کارتل بزرگ کنترل ميکنند. آنها رئيس جمهور را از کار برکنار ميکنند، يا بنا به ميل خود مسير کارش را تعيين ميکنند. در حاليکه کارلوس منم، رئيس جمهور، اکسوکسا [خواننده زن آرژانتينی] را ميبوسد، يا کلاه کيس جديدش را موقع عکس گرفتن، خانم کلاديو شيفر [مدل معروف آلمانی] مرتب ميکند، اتومبيل فراری Ferrari سوار ميشود و پيرهن تيم ملی فوتبال به تن ميکند (و آنها را به شکست ميکشاند!)، اين کارتلها زندگی ۳۳ ميليون نفر را رقم می زنند.
حتی نيروهای انتظامی در استخدام شدکت های خصوصی اند. آنها مأمورين امنيتی خصوصی دارند و يا در بازار مرکزی بوئنوس آيرس چماقداران را به جان مردم می اندازند. روزنامه نگارانی که خلافکاری های آنان را افشا کنند لت و پار ميشوند، يا آنها را با چاقو زخمی می کنند. فردا هم ممکن است بلائی بزرگتر سرشان بيايد، چرا که جامعه ای که حافظه اش را از دست داده است، محکوم به تکرار گذشته اش است.(۱۷)
اما ببينيم چرا کارگران به اين فکر می افتند که کارخانه اشغال کنند؟ آيا می توانند طور ديگری عمل کنند. چطور می شود که آنها بيش از دويست کارخانه را اشغال می کنند؟ درست به خاطر همين تجربياتی که بدانها اشاره کرديم کارگران آرژانتين به جستجوی شيوه های ديگری از مبارزه می روند. وقتی بيکاری و بر اساس آن گرسنگی حاکم شد، « تنها راه خروج از اين شرايط، کارکردن بود. می بايستی کارخانه را به راه می انداختيم و پس از يکماه تعطيل، راه اندازی مجدد کارخانه عمل بسيار دشواری بود. مجمع عمومی برگزار کرديم و در آن بحث های زيادی شد. بسياری از رفقا نظرمان اين بود که کارخانه را به راه بيندازيم و برخی هم مخالف بودند.»
« با تمام افرادی که باقی مانده بودند کار کرديم. روشن است که بسياری با ما نماندند. ۵۰٪ بيرون رفتند. از ۱۱۵ نفر حدود ۵۰ نفر باقی مانده بوديم، بقيه رفتند چون با اشغال کارخانه موافق نبودند. »
«آن ها که ماندند، مبارزه کردند و رنج کشيدند. شرايط سختی را پشت سر گذاشتيم و گام به گام به اينجا رسيديم. مهمترين نکته برايمان حفظ کارمان بود، مبارزه برای حيثيت انسانی مان. با آن که آرژانتين در شرايط بسيار سختی بسر می برد، برای ما داشتن کار و از اين طريق پيش بردن زندگی، امری حياتی بود.»(۱۸)
عمر وييا بلانکا می گويد: «می بايستی آن تصميم اصلی را می گرفتيم. يا بايد برای اعتراض جاده را می بستيم که اين اقدام نياز ما را به ۱۵۰ پزو در روز فراهم نمی کرد، يا به هرقيمتی که باشد، کارخانه را اشغال کرده، توليد کنيم. حتی خودمان هم نمی دانستيم که آيا توان توليد خواهيم داشت، يا نه.»(۱۹)
و ائوخِنيا اِچه ورييا می افزايد: «وقتی قرار شد همه را اخراج کنند، هر کدام از ما می بايستی فکر کند چکار می خواهد بکند. آزاد بوديم تصميم بگيريم که می خواهيم بمانيم يا برويم. من رفتم منزل و وضعيت را با دخترم در ميان گذاشتم. گفت: «روی چه چيزی می خواهی فکر کنی؟ می خواهی درب خانهء چه کسی را بزنی تا لقمه نانی به تو بدهد؟ از رفقايت خواهی خواست يا از کارفرمايت؟» اينجا بود که عوض شدم. حرف زديم و هر دو گريه مان گرفت. چون می دانستيم که روزگار سختی را در پيش خواهيم داشت. نمی دانستيم که آيا موفقيتی در کار خواهد بود، يا نه. و اگر آری چقدر طول خواهد کشيد. آن چه فکرم را به خود مشغول می کرد ادامهء تحصيل دخترم بود و آسايش او. می دانستم که بايد اين گام را برداشت. اين گام يا جستجوی شغل ديگری بود و يا ماندن در کارخانه و مبارزه برای حيثيت انسانی ام. تصميم گرفتم از حيثيتم دفاع کنم.»(۲۰)
بنا بد اين، شاهديم که کارگران بنا بر شرايط حاکم، نياز به ادامهء حيات و تجربيات گذشته است که کارخانه اشغال می کنند.
اگر نياز به ادامهء حيات، کارگر را وادار به اتخاذ تصميم به انجام يک «عمل» می کند، آگاهی طبقاتی و تجربهء تاريخی او تا کجا نقش دارد؟ به عبارت ديگر اگر اين نياز مبرم به او می گويد که بايد کاری کرد، وی با انواع و اقسام اشکال عمل روبروست.
رايکاليسم، رد کودکانهء شرايط موجود نيست، بلکه انديشيدن در مورد عمل مشخص توسط اشخاص مشخص در شرايط مشخص است. گمان می رود در ميان اشکال گوناگون مبارزات کارگری، آنچه در اتخاذ يکی از شيوه ها تعيين کننده است، آگاهی طبقاتی و تجربهء تاريخی ست.
تا آن جا که می دانيم، در حال حاضر بسياری از کارخانه های اشغال شده در آرژانتين به کئوپراتيو بدل شده اند. از همين رو طبيعی ست که با طرح مسئله دخالت آگاهی طبقاتی در اشغال کارخانه ها، يک سؤال اساسی نيز طرح شود: اين آگاهی دقيقاً چيست و آيا خود به خود به دست می آيد يا از طريق تلفيق سوسياليسم علمی با مبارزات روزمرهء طبقهء کارگر حاصل می شود؟ مبارزات و تجريهء اشغال کارخانه با همهء اهميتی که در مبارزهء کارگران دارد و جنبهء تهاجمی اش چشمگير است، در حال حاضر از حد يک تعاونی توليد و توزيع و فروش در چارچوب همين مناسبات سرمايه داری حاکم فراتر نمی رود و با سوسياليسم که از پشتوانهء عظيمی از کار تئوريک و عملی پيچيده برخوردار است فاصلهء بسيار دارد. اگرچه اين امر به هيچ عنوان به مفهوم ناديده گرفتن ارزش عملی اين کار و تأثير آن روی زندگی روزمرهء کارگران نيست. با اين حال بايد از هر قضاوت ساده انگارانه ای که فرياد «يافتم، يافتم» را به دنبال داشته باشد پرهيز کرد. از پيچيدن هرگونه نسخه و دستورالعملی (از نوعی که به خصوص در خارج کشور رواج دارد) آنهم بدون درک همه جانبهء اين مبارزه بايد خودداری کرد. همچنين به نظر می رسد که مبارزات کارگری نيز رنگين کمانی از شيوه های مختلف است، و نمی تواند «يک شکل يگانه» داشته باشد. به هرحال، ميدان عمل واقعی و مباحث تئوريک و خيل سؤالات بی جواب پيشاروی کمونيست ها و طبقهء کارگر و کل بشريت است.

آوريل ۲۰۰۶

* * * * * * * * * * * *

(۱) مصاحبه بهرام قديمی با آدريان کرامپوتيچ، بوئنوس آيرس، ۱۱ فوريهء ۲۰۰۵. اين مصاحبه هنوز به فارسی منتشر نشده است.
(۲) مصاحبه فليسيتاس ترويه و بهرام قديمی با يوری فرناندز، نمونه ای از اشغال کارخانه و مديريت کارگری. سايت انتشارات انديشه و پيکار، بخش جنبشهای اجتماعی و مردمی
http://www.peykarandeesh.org/jonbesh/Bruckman-Yuri-Fernandez.html
(۳) مصاحبه بهرام قديمی با چهارتن از کارگران سراميک زنون در نئوکن، وقتی کارگران کارخانه را کنترل می کنند.... سايت انتشارات انديشه و پيکار، بخش جنبشهای اجتماعی و مردمی
http://www.peykarandeesh.org/jonbesh/ jonbesh/zanon.html
(۴) «نشريهء کارگر» شمارهء ۲۳ دسامبر ۱۹۹۳
(۵) نوزده و بيست: يادداشت هائی برای مشارکت توده ای نوين، کلکتيو شاسيونِس
19 & 20, Apuntes para el nuevo protagonismo social, Colectivo Shaciones, Ediciones De Mano En Mano، Argentina, ISBN: 987-96651-4-7
(۶) نشريهء کارگر، ۱۵ ژوئيهء ۲۰۰۰
(۷) برای اطلاع بيشتر رجوع کنيد به فليستاس ترويه و بهرام قديمی: مبارزات حلبی آبادها و مصاحبه با لوئيزآنخل دليا، سايت انتشارات انديشه و پيکار، بخش جنبشهای اجتماعی و مردمی
http://www.peykarandeesh.org/old/jonbesh/pdf/Luis Angel D-Elia.pdf
(۸) ر.ک. به زير نويس ۵
(۹) همانجا
(۱۰) همانجا
(۱۱) برای اطلاع بيشتر در اين مورد رجوع شود به مصاحبه با چهار تن از کارگران زنون. ر.ک. به زير نويس ۳
(۱۲) ر.ک. به زير نويس ۳
(۱۳) همانجا
(۱۴) همانجا
(۱۵) همانجا
(۱۶) ر.ک. به زير نويس ۵، ص.۱۲۰
(۱۷) سخنرانی ميگل بوناسو در دانشگاه فرانکفورت در «کنگره جهانی حول رفرم يا انقلاب در آمريکای لاتين و اروپا»: «آرژانتين، بيست سال بعد: از ويرانی اتوپی ها تا يک ائتلاف دمکراتيک»، ۱۵ اکتبر ۱۹۹۳.
(۱۸) مصاحبه با يوری فرناندز. ر.ک. به زير نويس ۲
(۹۱) مصاحبه با چهار تن از کارگران کارخانهء سراميک زانون. ر.ک. به زير نويس ۳
(۲۰) همانجا

- - - - - - - - - - -

منابع ديگر:
روزنامه: ‌لاخورنادا چاپ مکزيک
http://www.jornada.unam.mx/2002/04/05/per-nota.html
Argentina: destrucción... ¿y después?
José Steinsleger
کتاب:
19 & 20, Apuntes para el nuevo protagonismo social, Colectivo Shaciones, Ediciones De Mano En Mano، Argentina, ISBN: 987-96651-4-7
El Argentinazo, El Presente como historia, Jorge Altamira, Ediciones Rumbos, Argentina, ISBN: 987-201134-1-1
Generalogia de la Revuelta, Argentina: La sociedad en Movimiento, Raúl Zibechi, Edicioned del FZLN, Mexico,
Trabjo, Dignidad y cambio social, Movimiento de Trabajadores Desocupados(M.T.D.) Solano
فيلم:
The Take, Noami Klein and Avi Lewis
سايت انترنتی:
http://ar.geocities.com/movtrabdesoc
http://argenpress.info/nota.asp?num=001085
به زبان فارسی:
مصاحبه با آوی لوئيس، سازنده فيلم اشغال ، ترجمه جليل بهروزی در کارگر کمونيست شماره ۸

 

* * *‌ *‌‌‌‌‌‌ * * * * * *

منتشر شده در دفترهجدهم نگاه، ماه مه ۲۰۰۶
http://www.negah1.com

بالای صفحه